شمارهٔ ۲۰ - کتابه عمارت لاهور
زهی دلگشا قصر خاطرپسند
ز کرسی تو شأن رفعت بلند
ترا می رسد از سر کبر و ناز
که در روی قارون کنی پا دراز
اساس متینت درین خاکدان
بود لنگر کشتی آسمان
قوی دل بود عالم خاک ازو
نشان می دهد غور ادراک ازو
گرفت از فروغ تو صبح آب و تاب
بدانسان که آئینه از آفتاب
چنان یافت نور از فروغت رواج
که در شب نداری بشمع احتیاج
فروغ آنچنانت جهانتاب کرد
که شب سایه ات کار مهتاب کرد
یکی گشته سقف تو با آسمان
جدا نیست آئینه ز آئینه دان
بکرسیت رفعت قسم خورده است
که مثل تو دوران نیاورده است
بتو بسته دل آسمان آنچنان
که مادر بفرزند و قالب بجان
برای دوام بقا و ثبات
گلت شد سرشته ز آب حیات
چنان نوربخش و ضیا گستری
که در شب ز آتش نمایان تری
ز طرح خوش و شکل مرغوب تو
سزد بال طاووس جاروب تو
طراوت که از جان هوا خواه تست
ز احرام بندان درگاه تست
زحسرت به پس دیده در هر قدم
کس ار رفته زینجا بباغ ارم
تو از قدر و شأنی سپهر دگر
بود آفتاب شه بحر و بر
محیط کرم پادشاه جهان
جهانبخش ثانی صاحبقران
شه عدل کیش ملایک خصال
سلیمان جلال فلاطون کمال
ضمیرش بالهام همخانه است
خور ورای او شمع و پروانه است
فتد سایه قصرش ار بر زمین
دمد نخل طوبی از آن سرزمین
اگر خواهد از تندخویان وقار
شود شعله همچون ستون بردبار
زحفظش سفر بیخطر آنچنان
گه از دل رود حرف سوی زبان
جهان کهن راست بر وی نظر
چو پیری که او را بود یک پسر
اگر قصر والای اقبال او
ز سایه دهد خاک را آبرو
گیاهی کز آن خاک سر بر زند
بجای گلش چرخ بر سر زند
کند قهر او گر بدریا عقاب
بسوزد همه خانه های حباب
سعادت شده صاحب آبرو
ز دربانی قصر اقبال او
برفعت مثل تا بود لامکان
بود قصر جاهش ثریا مکان
شمارهٔ ۱۹ - کتابه حمام پادشاهی: زهی از تو روی طراوت سفیدشمارهٔ ۲۱ - کتابه دولتخانه پادشاهی: زهی دلنشین قصر خاطر فریب
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی دلگشا قصر خاطرپسند
ز کرسی تو شأن رفعت بلند
هوش مصنوعی: چه زیبا و دلپذیر است قصر خاطراتی که از جایگاه والای تو نشأت میگیرد.
ترا می رسد از سر کبر و ناز
که در روی قارون کنی پا دراز
هوش مصنوعی: تو به خاطر غرور و فخرفروشیات، میتوانی بر روی کسی که به ثروت و قدرتش مغرور است، پا بگذاری.
اساس متینت درین خاکدان
بود لنگر کشتی آسمان
هوش مصنوعی: پایه و اساس وجود تو در این دنیای خاکی است و این دنیا مانند لنگر کشتی آسمانی تو به حساب میآید.
قوی دل بود عالم خاک ازو
نشان می دهد غور ادراک ازو
هوش مصنوعی: دنیا پر از نشانههای علم و قدرت دل است که از وجود او الهام میگیرد و درک عمیق را از او میآموزد.
گرفت از فروغ تو صبح آب و تاب
بدانسان که آئینه از آفتاب
هوش مصنوعی: سپیدی صبح از درخشش تو گرفته است، به گونهای که مانند آئینهای است که نور خورشید را منعکس میکند.
چنان یافت نور از فروغت رواج
که در شب نداری بشمع احتیاج
هوش مصنوعی: نور چهرهات به قدری درخشنده است که در شب هم نیازی به شمع نداری.
فروغ آنچنانت جهانتاب کرد
که شب سایه ات کار مهتاب کرد
هوش مصنوعی: نور تو به قدری درخشنده و روشن است که حتی در شب نیز، سایهات به زیبایی نور ماه میتابد.
یکی گشته سقف تو با آسمان
جدا نیست آئینه ز آئینه دان
هوش مصنوعی: تنها چیزی که بین تو و آسمان فرق میگذارد، سقف توست و در واقع همه چیز به هم مرتبط است، مثل دو آینه که تصویر یکدیگر را نشان میدهند.
بکرسیت رفعت قسم خورده است
که مثل تو دوران نیاورده است
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس به جای تو به این عظمت و شکوه نبوده است و هیچ کس به پای تو نمیرسد.
بتو بسته دل آسمان آنچنان
که مادر بفرزند و قالب بجان
هوش مصنوعی: دل من به تو چنان وابسته است که مانند محبت یک مادر به فرزندش، همه وجودم را در بر گرفته است.
برای دوام بقا و ثبات
گلت شد سرشته ز آب حیات
هوش مصنوعی: برای اینکه تو همیشه باقی بمانی و ثابت بمانی، زندگیات از آب حیات درست شده است.
چنان نوربخش و ضیا گستری
که در شب ز آتش نمایان تری
هوش مصنوعی: تو آنقدر روشنی و خیر و برکت به همراه داری که در تاریکی شب از آتش هم آشکارتر هستی.
ز طرح خوش و شکل مرغوب تو
سزد بال طاووس جاروب تو
هوش مصنوعی: از زیبایی و طراحی دلنشین تو، باید برای بالهای طاووس زیبایی بیفزایم.
طراوت که از جان هوا خواه تست
ز احرام بندان درگاه تست
هوش مصنوعی: سرزندگی و تازگی که از جان تو نشأت میگیرد، ناشی از ارتباط عمیق و پیوستگیات با درگاه الهی است.
زحسرت به پس دیده در هر قدم
کس ار رفته زینجا بباغ ارم
هوش مصنوعی: به خاطر حسرتی که در دل دارم، هر بار که قدم از اینجا برمیدارم، فقط به یاد افرادی میافتم که به باغ ارم رفتهاند.
تو از قدر و شأنی سپهر دگر
بود آفتاب شه بحر و بر
هوش مصنوعی: تو دارای مقام و جایگاه بالایی هستی، مانند این که آفتاب در آسمان، در دریا و بر فراز زمین میدرخشد.
محیط کرم پادشاه جهان
جهانبخش ثانی صاحبقران
هوش مصنوعی: محیط کرم به عنوان پادشاهی در جهان به شمار میرود که در مقام دوم، شایسته قدرت و سلطنت است.
شه عدل کیش ملایک خصال
سلیمان جلال فلاطون کمال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صفات برجسته یک پادشاه عادل و بزرگ میپردازد. او به عنوان شخصی توصیف میشود که دارای ویژگیهای ملکوتی ملایکه است، حکمت و جلال سلیمان را دارد و همچنین کمال و دانایی افلاطون را در خود جای داده است. در واقع، این پادشاه نماد ایدهآلهای انسانی و ویژگیهای برتر در حکمرانی و علم است.
ضمیرش بالهام همخانه است
خور ورای او شمع و پروانه است
هوش مصنوعی: ضمیر او با الهام در کنار هم هستند، و فراتر از او شمع و پروانه وجود دارند.
فتد سایه قصرش ار بر زمین
دمد نخل طوبی از آن سرزمین
هوش مصنوعی: اگر سایه قصرش بر زمین بیافتد، نخل طوبی از آن سرزمین خواهد رویید.
اگر خواهد از تندخویان وقار
شود شعله همچون ستون بردبار
هوش مصنوعی: اگر میخواهد از کسانی که به سرعت و تندخویی واکنش نشان میدهند، دوری کند، باید مانند شعلهای باشد که همچون ستونی ثابت و با استقامت است.
زحفظش سفر بیخطر آنچنان
گه از دل رود حرف سوی زبان
هوش مصنوعی: حفظ کردن مطالب باعث میشود که سفر یادگیری بیخطر باشد، به طوری که وقتی از دل چیزی میآید، به راحتی به زبان میآید.
جهان کهن راست بر وی نظر
چو پیری که او را بود یک پسر
هوش مصنوعی: جهان قدیمی است و به آن نگاه کن مانند پیرمردی که یک فرزند دارد.
اگر قصر والای اقبال او
ز سایه دهد خاک را آبرو
هوش مصنوعی: اگر در سایهی قصر بلند و باعظمت خوشبختیاش، خاک و زمین هم مورد احترام قرار گیرد.
گیاهی کز آن خاک سر بر زند
بجای گلش چرخ بر سر زند
هوش مصنوعی: گیاهی که از خاک میروید، به جای اینکه گل زیبایی به بار آورد، چرخ زمان بر روی آن میچرخد.
کند قهر او گر بدریا عقاب
بسوزد همه خانه های حباب
هوش مصنوعی: اگر خشم او مانند طوفانی دلخراش باشد، تمام خانههای بیاساس و ناپایدار دچار عذاب و ویرانی خواهند شد.
سعادت شده صاحب آبرو
ز دربانی قصر اقبال او
هوش مصنوعی: کسی که به مقام و منزلت بالایی دست یافته، از طریق خدمت و نگهبانی در دروازه قصر گرفتار بخت و اقبال خودش، به این موقعیت رسیده است.
برفعت مثل تا بود لامکان
بود قصر جاهش ثریا مکان
هوش مصنوعی: در بلندیهایی قرار داشت که مانند آسمان بود و کاخ او در مرتفعترین نقطهاش، مانند ستاره ثریا میدرخشید.