گنجور

شمارهٔ ۱۸ - کتابه عمارت باغ فیض بخش

زهی دلربا قصر آراسته
بدل بردن چرخ برخاسته
کند آسمان چو تماشای تو
ستون وار بر سر دهد جای تو
درون و برونت تجلی سرشت
شده صرف تو آب و رنگ بهشت
سپهرت زبس دلربا دیده است
بگرد تو چون حوض گردیده است
متانت چنان کرده سنگین ترا
چو با حوض عکست شود آشنا
زنقلش چنان موج گردیده است
که چون سکه بر فلس ماهی نشست
چنان از طراوت شدی کامیاب
که از سایه ات حوض گردد پر آب
زهی دلگشائی هوادار تو
علاج دل تنگ دیدار تو
بدیوارت از دل فتد عکس راز
بنازم به بنای آئینه ساز
بآبی که گیرد زعکس تو نور
سیاهی توان کرد از بخت دور
زخاکی که از سایه ات یافت تاب
توان ساخت پیمانه آفتاب
بود فیض بخشی مسلم بتو
که روشن بود چشم عالم بتو
همای سعادت چو جوید مکان
بسرو ستونت کند آشیان
در ایوان ز نقاش مانی رقم
بود جلوه گر گلستان ارم
چو پرداخته صورت شاخسار
شده شکل نشو و نما آشکار
نگارد اگر صورت رزمگاه
غبارش شود سد راه نگاه
شجاعت ز صورت هویدا کند
طپیدن ز دل آشکارا کند
کشد صورت کینه در دل چنان
که افتد بچار آینه عکس آن
تنی را که از زخم سازد فکار
بود شکل جانش بلب آشکار
اگر مجلس بزم را کرده ساز
عیان گردد از تار آواز ساز
چو رنگ غم از می زداید زدل
پی رفتن غم نماید ز دل
چو سازد ز می شخص را تر دماغ
کشد صورت نشئه را در ایاغ
کشد شکل الحان مطرب چنان
که سیر مقامات گردد عیان
کند بزم را چونکه صورت پذیر
ز تخت شهنشاه گردون سریر
ز پیشانی شاه اقبال مند
مجسم نمودست بخت بلند
شه هفت اقلیم شاه جهان
فلک رتبه ثانی صاحبقران
زقصر جلالش جهان گوشه ایست
ز کشت جلالش فلک خوشه ایست
بقصری که قدرش گزیند مکان
کند سایه اش عار ازین خاکدان
بملکی که نور ضمیرش رسید
صدف سان شود خانه بی گچ سفید
بهر جا که باد عطایش وزید
زر از خانه چون غنچه گل دمید
بدوران حفظش بهر کشوری
چو گل مخزن زر ندارد دری
وزد بر زر گل چو باد بهار
بسوزد در آتش نگهبان خار
ز بسط حراست نبینی دگر
که قفلی شود چین ابروی در
در ایوان قدرش دبیر سپهر
که در نیک و بد شد مسیر سپهر
کتابه نویسی کند اختیار
مگر باعثی یابد از بهر بار
اساسست تا ناگزیر بنا
بود قصر اقبال او عرش سا

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی دلربا قصر آراسته
بدل بردن چرخ برخاسته
هوش مصنوعی: چه زیبا و دلرباست، قصر زیبایی که دل‌ها را به خود جذب می‌کند، هنگامی که آسمان بلند و چرخ فلک در حال حرکت است.
کند آسمان چو تماشای تو
ستون وار بر سر دهد جای تو
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان به تماشای تو می‌نشیند، مانند ستونی بر فراز سر تو قرار می‌گیرد و به جایگاه تو می‌پردازد.
درون و برونت تجلی سرشت
شده صرف تو آب و رنگ بهشت
هوش مصنوعی: وجود و باطن تو نمایانگر طبیعت واقعی‌ات است، و همه چیزهای تو فقط جلوه‌ها و زینت‌های بهشت هستند.
سپهرت زبس دلربا دیده است
بگرد تو چون حوض گردیده است
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر زیبایی و魅力ی که از تو دیده، مانند حوضی گرد و شفاف شده است.
متانت چنان کرده سنگین ترا
چو با حوض عکست شود آشنا
هوش مصنوعی: وقار و آرامش تو آنقدر زیاد است که مانند سنگینی بر آب حوض می‌باشی، وقتی که با تصویر خود آشنا می‌شوی.
زنقلش چنان موج گردیده است
که چون سکه بر فلس ماهی نشست
هوش مصنوعی: زنقلی که در دستش هست به قدری تکان می‌خورد که انگار به آرامی بر فلس‌های یک ماهی نشسته است.
چنان از طراوت شدی کامیاب
که از سایه ات حوض گردد پر آب
هوش مصنوعی: تو چنان شاداب و روح‌نواز شده‌ای که سایه‌ات به اندازه‌ای سرشار است که می‌تواند حوضی را پر از آب کند.
زهی دلگشائی هوادار تو
علاج دل تنگ دیدار تو
هوش مصنوعی: چقدر این دیدارت دل را شاد می‌کند و درمانی برای دل تنگ من است.
بدیوارت از دل فتد عکس راز
بنازم به بنای آئینه ساز
هوش مصنوعی: اگر تصویر راز در دل تو بنشیند، به ساختن آینه‌ از آن می‌نازید.
بآبی که گیرد زعکس تو نور
سیاهی توان کرد از بخت دور
هوش مصنوعی: آبی که از تصویر تو نور می‌گیرد، می‌تواند سایه‌ای از بدی بر زندگی‌ام بیفکند.
زخاکی که از سایه ات یافت تاب
توان ساخت پیمانه آفتاب
هوش مصنوعی: از خاکی که زیر سایه تو قرار دارد، توانسته‌اند ظرفی برای نور آفتاب بسازند.
بود فیض بخشی مسلم بتو
که روشن بود چشم عالم بتو
هوش مصنوعی: وجود تو، که مایه برکت و روشنی است، چشمان عالم را روشن و بیدار کرده است.
همای سعادت چو جوید مکان
بسرو ستونت کند آشیان
هوش مصنوعی: زمانی که بخت و شانس خوب به دنبال مکان و جایگاهی باشد، به سرسبزی و استحکام تو تکیه می‌کند و آشیانه‌ای برای خود می‌سازد.
در ایوان ز نقاش مانی رقم
بود جلوه گر گلستان ارم
هوش مصنوعی: در جایی که نقاشی مانی تصویرگری کرده، زیبایی‌هایی مثل گلستان ارم جلوه‌گری می‌کند.
چو پرداخته صورت شاخسار
شده شکل نشو و نما آشکار
هوش مصنوعی: زمانی که زمینه و شکل درختان خوب و منظم فراهم شود، نشانه‌های رشد و شکوفایی به وضوح دیده می‌شود.
نگارد اگر صورت رزمگاه
غبارش شود سد راه نگاه
هوش مصنوعی: اگر کسی به میدان جنگ بنگرد، ممکن است غبار آن مانع دید او شود.
شجاعت ز صورت هویدا کند
طپیدن ز دل آشکارا کند
هوش مصنوعی: شجاعت به وضوح از چهره نمایان می‌شود و احساسات عمیق از دل آشکار می‌گردند.
کشد صورت کینه در دل چنان
که افتد بچار آینه عکس آن
هوش مصنوعی: دشمنی و کینه در دل به قدری عمیق می‌شود که مانند تصاویری که در آینه منعکس می‌شود، در وجود انسان نقش می‌بندد.
تنی را که از زخم سازد فکار
بود شکل جانش بلب آشکار
هوش مصنوعی: بدنی که از زخم‌ها رنج می‌برد، نشان‌دهنده روح و جان اوست که در ظاهر واضح و آشکار است.
اگر مجلس بزم را کرده ساز
عیان گردد از تار آواز ساز
هوش مصنوعی: اگر جشنی برپا شود و ساز به صدا درآید، رازهای پنهان که در دل دارند، نمایان می‌شود.
چو رنگ غم از می زداید زدل
پی رفتن غم نماید ز دل
هوش مصنوعی: وقتی درد و غم با نوشیدن می از دل زایل می‌شود، دیگر نشانی از غم در دل باقی نمی‌ماند.
چو سازد ز می شخص را تر دماغ
کشد صورت نشئه را در ایاغ
هوش مصنوعی: وقتی کسی از شراب می‌نوشد، در حالی که حالتی شاد و سرزنده به او دست می‌دهد، چهره‌اش به حالت نشئگی در می‌آید و زیبایی و نشاط او بیشتر می‌شود.
کشد شکل الحان مطرب چنان
که سیر مقامات گردد عیان
هوش مصنوعی: با شنیدن نغمه‌های موسیقی، حالتی پیدا می‌شود که ما می‌توانیم تحولات و مراحل مختلف آن را به وضوح ببینیم.
کند بزم را چونکه صورت پذیر
ز تخت شهنشاه گردون سریر
هوش مصنوعی: جشن و سروری را که به زیبایی برگزار می‌شود، از تخت پادشاهی آسمانی برانگیخته و فراز می‌برد.
ز پیشانی شاه اقبال مند
مجسم نمودست بخت بلند
هوش مصنوعی: برخی از افراد به راحتی می‌توانند موفقیت و شانس را از چهره و پیشانی یک فرد قدرتمند و خوشبخت تشخیص دهند.
شه هفت اقلیم شاه جهان
فلک رتبه ثانی صاحبقران
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر هفت اقلیم فرمانروایی می‌کند، به عنوان بزرگترین شاه در عالم شناخته می‌شود و در مرتبه دوم در آسمان‌ها قرار دارد.
زقصر جلالش جهان گوشه ایست
ز کشت جلالش فلک خوشه ایست
هوش مصنوعی: از عظمت و شکوه او، دنیا فقط یک گوشه است و آسمان نیز تنها نکته‌ای از زیبایی‌های اوست.
بقصری که قدرش گزیند مکان
کند سایه اش عار ازین خاکدان
هوش مصنوعی: در مکانی که ارزشش را می‌دانند، سایه‌اش از این خاک پست شرمسار نیست.
بملکی که نور ضمیرش رسید
صدف سان شود خانه بی گچ سفید
هوش مصنوعی: در جایی که نور اندیشه و روح فردی درخشان شود، مانند صدفی زیبا و درخشان، خانه‌اش به شکل بی‌نقصی نمایان می‌شود و نیازی به تزئینات اضافی ندارد.
بهر جا که باد عطایش وزید
زر از خانه چون غنچه گل دمید
هوش مصنوعی: هر جا که نعمت و برکت بوزد، مانند گل که از غنچه شکوفا می‌شود، طلا و ثروت نیز از دل خانه‌ها به ظهور می‌رسد.
بدوران حفظش بهر کشوری
چو گل مخزن زر ندارد دری
هوش مصنوعی: در جایی که نگهداری از چیزی به خوبی انجام نشود، مانند گل که در مکانی امن و با ارزش نگهداری نمی‌شود، آن چیز ارزش واقعی خود را از دست می‌دهد.
وزد بر زر گل چو باد بهار
بسوزد در آتش نگهبان خار
هوش مصنوعی: به هنگام بهار، گل‌های زرد مانند طلا درخشان می‌شوند، اما در عین حال، در محافظت از خود با خاری که دارند، دچار سوختگی خواهند شد.
ز بسط حراست نبینی دگر
که قفلی شود چین ابروی در
هوش مصنوعی: دیگر از حفاظت و نگهداری نگران نباش، زیرا زیبایی و جاذبه ابروهای او مانند قفل در، برای دل‌های عاشق محبتی خاص به ارمغان می‌آورد.
در ایوان قدرش دبیر سپهر
که در نیک و بد شد مسیر سپهر
هوش مصنوعی: در ایوان اهمیت و ارزش، نویسنده زمان به تحولات خوب و بدی که در زندگی رخ داده است، پرداخته است.
کتابه نویسی کند اختیار
مگر باعثی یابد از بهر بار
هوش مصنوعی: کتاب نویسی می‌تواند انتخابی باشد، اما باید دید که آیا این کار می‌تواند به منافع و سودی دست یابد یا نه.
اساسست تا ناگزیر بنا
بود قصر اقبال او عرش سا
هوش مصنوعی: بنا به ضرورت، قصر خوشبختی او بر پایه‌ای محکم ساخته شده است، همچون آسمان.