گنجور

شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب و توصیف بیماری او

مرا تا افکند هر روز جائی
نصیبم کرده گردون بادپائی
بسیر هر دیاری چون کنم میل
بره منزل نفهمیده است چون سیل
زخوش رفتاری آن برق آئین
مسافر را وطن شد خانه زین
کند گوشه نشین هم آن تمنا
که اندر دامن زینش کشد پا
زسرتاپا همه شیرین و مرغوب
سکون و جنبش چون نبض مطلوب
فشاند نقش بند باغ و بستان
غبار یال او بر سنبلستان
دمش را دلبران آرند در پیش
زنند آسان گره بر طره خویش
باو گر آشنا سازند ران را
برد از یاد عاشق دلبران را
زمویش گر ببندی تار بر چنگ
نوایش می رود فرسنگ فرسنگ
همه اعضاش بر هم سبقت اندیش
کفل داغست بر پس ماندن خویش
ز نام کاه ار غیرت رمیده
که حرف کاهلی در کاه دیده
زنعلش گر کسی پیکان بسازد
زگرمی تکش جوشن گدازد
در آرد تیر را بیخود برفتار
پرد چون مرغ از دست کماندار
ز مویش گر ببافد دام صیاد
کند چون بال در پرواز امداد
سم سختش ز قید نعل رسته
نباشد کاسه هایش بند بسته
قلم چون نسبتی دارد بآن پا
بمیدان سخن گردد سراپا
ز جولانش صفاخیز است میدان
بر او پاشیده آب از گرد جولان
مگر روزی بپایش خورد سوگند
که می لرزد صبا را بند از بند
سپه کی حمله اش را آورد تاب
کس از لشکر نبندند راه سیلاب
درون گرد فوج آن برق رفتار
نمایان همچو آتش در شب تار
بسیرش چشم اختر کرد تأثیر
در آخر کند شد برنده شمشیر
زبیماری نماندش آن تک و تاز
تو گوئی بال و پر را ریخت شهباز
اگر باشد دمی چون شعله چالاک
دمی دیگر چو اختر خفته بر خاک
بگل تشبیه آن گلگون تمامست
که ضعف و قوتش هر صبح و شامست
سبک چون رنگ از رو جستی از جا
کنون رنگ حنا می بنددش پا
سوار او چو کشتی خصم افکن
بمیدان کندی از سم گور دشمن
کنون دیوار راهش برگ کاه است
نشان میخ نعلش چار راهست
درو هر گاه عکسی اوفتاده
روان گردیده آب ایستاده
کنون بر راه سیلش گر بدارم
به پیش سیل دیواری بر آرم
براه کاهلی تا پا نهاده
یکی دانسته طول و عرض جاده
زبس خشکست نی بست تن او
شرر آتش زنددر خرمن او
کشم از سنگلاخش بر کناری
مبادا نعلش انگیزد شراری
بپهلو استخوانش در خزیده
بسان کاغذ مسطر کشیده
اگر بر دیده مور افتدش راه
چنان افتد که گوئی رفت در چاه
چو با بر سایه گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده
رکاب او بسان حلقه در
بود بیگانه با پا تا بمحشر
نخواهد گشت دیگر صحت اندوز
تنزل می کند چون سیل هر روز
زدست آخر عنانش رفت بیرون
سوارم بر خر خود کرد گردون
هوای صید آهو کرد ایام
قضا اسب مرا افکند در دام
اجل را طرفه دامی صید بند است
که پای باد هم آنجا نه بند است
نمی گویم که اسبم رفت بر باد
نسیمی می وزید از جنبش افتاد
سگان از خوردن او پر برآرند
همان بهتر که در خاکش سپارند
بخاک آن آتش افتادست از تاب
نیارامد بسان باد در آب
صبا را سوخت از درد یتیمی
نشسته بر رخش گرد یتیمی
سزد گر برق هم ماتم گزیند
بجای شمع بر خاکش نشیند
چگونه تنگش از آغوش بگذاشت
عنان از گردنش چون دست برداشت
ز پهلویش براحت بود شاید
که از چشم رکابش اشک آید
همه تازی نژادان تعزیت کیش
پریشان کرده بر سر کاکل خویش
کنند از شیهه شیون در طویله
تو گوئی مرده لیلی در قبیله

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا تا افکند هر روز جائی
نصیبم کرده گردون بادپائی
هوش مصنوعی: به من روزانه جایی می‌دهد، اما همچون بادی بی‌ثبات، هر روز در مکانی جدید قرار می‌گیرم.
بسیر هر دیاری چون کنم میل
بره منزل نفهمیده است چون سیل
هوش مصنوعی: هر کس در جستجوی مکانی برای زندگی است، اما مانند سیل، این انتخاب بدون درک و آگاهی است.
زخوش رفتاری آن برق آئین
مسافر را وطن شد خانه زین
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار خوشایند و دلنشین او، مسافران احساس کردند که اینجا خانه‌ی خودشان است و به راحتی در آنجا سکونت کردند.
کند گوشه نشین هم آن تمنا
که اندر دامن زینش کشد پا
هوش مصنوعی: گوشه نشین، نیز آرزویی دارد که در دامن زین (اسب) خود با پا کشیده شود.
زسرتاپا همه شیرین و مرغوب
سکون و جنبش چون نبض مطلوب
هوش مصنوعی: تمامی وجود تو تند و شیرین است، آرامش و حرکت در تو به مانند نبضی جذاب و دلپذیر است.
فشاند نقش بند باغ و بستان
غبار یال او بر سنبلستان
هوش مصنوعی: نقاشی از باغ و گلزار به وجود می‌آورد و غباری که بر یال او نشسته، زیبایی سنبلستان را افزایش می‌دهد.
دمش را دلبران آرند در پیش
زنند آسان گره بر طره خویش
هوش مصنوعی: عشق‌ها و دلبرها با ناز و لطافت به هم نزدیک می‌شوند و به سادگی می‌توانند در موهای خود گره بزنند.
باو گر آشنا سازند ران را
برد از یاد عاشق دلبران را
هوش مصنوعی: اگر کسی را با عشق و ارتباط آشنا کنند، محبت و یاد معشوقانش را از یاد می‌برد.
زمویش گر ببندی تار بر چنگ
نوایش می رود فرسنگ فرسنگ
هوش مصنوعی: اگر به او اجازه ندهی تا با صدای دلنشینش آواز بخواند، صدایش دورتر و دورتر خواهد رفت.
همه اعضاش بر هم سبقت اندیش
کفل داغست بر پس ماندن خویش
هوش مصنوعی: همه‌ی اعضای بدن در تلاشند که از هم سبقت بگیرند، اما کمرشان نشان می‌دهد که به دنبال عقب‌ماندگی خود هستند.
ز نام کاه ار غیرت رمیده
که حرف کاهلی در کاه دیده
هوش مصنوعی: اگر کسی به دلیل کمبود غیرت از نام خود فاصله بگیرد، نشانه آن است که در کارهایش سستی و تنبلی را مشاهده می‌کند.
زنعلش گر کسی پیکان بسازد
زگرمی تکش جوشن گدازد
هوش مصنوعی: اگر کسی با گرما و حرارت بر او پیکان بسازد، آنچنان تحت فشار قرار می‌گیرد که زره‌اش ذوب خواهد شد.
در آرد تیر را بیخود برفتار
پرد چون مرغ از دست کماندار
هوش مصنوعی: تیر بی‌هدف به سوی پرده‌ای می‌رود، درست مثل پرنده‌ای که از دستان کماندار می‌گریزد.
ز مویش گر ببافد دام صیاد
کند چون بال در پرواز امداد
هوش مصنوعی: اگر او از موی خود دام ببافد، مانند بالی در پرواز، به صیاد کمک می‌کند.
سم سختش ز قید نعل رسته
نباشد کاسه هایش بند بسته
هوش مصنوعی: سم اسب وقتی از لنگر نعل رهایی یابد، باز هم به دسته‌هایش وابسته است.
قلم چون نسبتی دارد بآن پا
بمیدان سخن گردد سراپا
هوش مصنوعی: قلم که نسبت به کلام و گفتار اهمیت دارد، وقتی به میدان گفت و گو می‌آید، تمام وجودش در این عرصه صرف می‌شود.
ز جولانش صفاخیز است میدان
بر او پاشیده آب از گرد جولان
هوش مصنوعی: به خاطر حرکت و جست و خیز او، میدان پر از صفا و زندگی است و آب از گرد و غبار ناشی از حرکتش به اطراف پاشیده شده است.
مگر روزی بپایش خورد سوگند
که می لرزد صبا را بند از بند
هوش مصنوعی: شاید روزی قسمی بخورد که صحنه‌ای به وجود آورد که باعث شود باد نیز از شدت وجد و هیجان بلرزد و از هم باز شود.
سپه کی حمله اش را آورد تاب
کس از لشکر نبندند راه سیلاب
هوش مصنوعی: سپه با حمله‌اش می‌خواهد مانع شود تا کسی از لشکر نتواند راه فرار را پیدا کند. در واقع، او تلاش دارد که تمامی راه‌ها را مسدود کند و هیچ کس نتواند از میدان نبرد خارج شود.
درون گرد فوج آن برق رفتار
نمایان همچو آتش در شب تار
هوش مصنوعی: در دل گروه آن نور، حرکاتش به وضوح دیده می‌شود، مانند شعله‌ای در تاریکی شب.
بسیرش چشم اختر کرد تأثیر
در آخر کند شد برنده شمشیر
هوش مصنوعی: چشمان او مانند ستاره‌ای درخشان تأثیر زیادی گذاشت و در نهایت باعث شد که او در کارش موفق و پیروز شود.
زبیماری نماندش آن تک و تاز
تو گوئی بال و پر را ریخت شهباز
هوش مصنوعی: او از بیماریش خلاص نمی‌شود و انگار که پروازش را از دست داده است، همان‌طور که عقاب در یک تکان و شتاب نمی‌تواند پرواز کند.
اگر باشد دمی چون شعله چالاک
دمی دیگر چو اختر خفته بر خاک
هوش مصنوعی: گاهی انسان در یک لحظه می‌تواند پر انرژی و فعال باشد، همانند شعله‌ای که به سرعت می‌سوزد، و در لحظه‌ای دیگر می‌تواند بی‌حال و آرام، مانند ستاره‌ای که در آسمان خاموش است.
بگل تشبیه آن گلگون تمامست
که ضعف و قوتش هر صبح و شامست
هوش مصنوعی: این گل زیبا به همه چیز شباهت دارد، زیرا هر روز و شب نشان دهنده زیبایی و زشتی آن است.
سبک چون رنگ از رو جستی از جا
کنون رنگ حنا می بنددش پا
هوش مصنوعی: سبک و آزاد مانند رنگی که به آسانی از جایی خارج می‌شود، حالا حنا بر پایش بسته شده است.
سوار او چو کشتی خصم افکن
بمیدان کندی از سم گور دشمن
هوش مصنوعی: سوار، مانند کشتی، دشمن را به میدان می‌افکند و از سم اسب خود، گور دشمن را می‌سوزاند.
کنون دیوار راهش برگ کاه است
نشان میخ نعلش چار راهست
هوش مصنوعی: اکنون دیوار نشانه‌ای از بی‌پناهی و ضعف به‌چشم می‌خورد و می‌توان فهمید که آثاری از گذشتگان در آن وجود دارد.
درو هر گاه عکسی اوفتاده
روان گردیده آب ایستاده
هوش مصنوعی: هرگاه عکسی از او در آب افتاده، به نظر می‌رسد که آب به حالت سکون درآمده و روح او در آن جاری شده است.
کنون بر راه سیلش گر بدارم
به پیش سیل دیواری بر آرم
هوش مصنوعی: حال اگر بخواهم جلوی سیل او را بگیرم، دیواری را می‌سازم که مانع پیشرفت او شود.
براه کاهلی تا پا نهاده
یکی دانسته طول و عرض جاده
هوش مصنوعی: به خاطر کسالت و تنبلی، فردی متوجه طول و عرض جاده‌ای شده که بر آن قدم گذاشته است.
زبس خشکست نی بست تن او
شرر آتش زنددر خرمن او
هوش مصنوعی: نی آنقدر خشک و بی‌رمق است که به تن او (تن نی) یک جرقه از آتش می‌زند و آتش می‌گیرد؛ یعنی اگرچه به نظر بی‌خاصیت می‌آید، اما درونش می‌تواند آتش سوزانی نهفته باشد.
کشم از سنگلاخش بر کناری
مبادا نعلش انگیزد شراری
هوش مصنوعی: به آرامی و با احتیاط از موانع عبور کن تا مشکلی پیش نیاید و شعله‌ای از آن بر نخل نغلتد.
بپهلو استخوانش در خزیده
بسان کاغذ مسطر کشیده
هوش مصنوعی: او در کنجی به آرامی نشسته و مانند کاغذی که روی آن نوشته‌ای باشد، خود را جمع کرده است.
اگر بر دیده مور افتدش راه
چنان افتد که گوئی رفت در چاه
هوش مصنوعی: اگر یک مور بر روی چشم کسی بیفتد، به نظر می‌رسد که آن مور به درون چاه افتاده است.
چو با بر سایه گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده
هوش مصنوعی: زمانی که سایه‌ی بر و گردن بر زمین افتاده باشد، به نظر می‌رسد که در مواجهه با نگاه کسی او را تعقیب می‌کند.
رکاب او بسان حلقه در
بود بیگانه با پا تا بمحشر
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر می‌کشند که رکاب (پایه یا پشتیبانی) او مانند حلقه‌ای است که به پا نمی‌چسبد و در روز رستاخیز بیگانه خواهد بود. این جمله نشان‌دهنده نوعی عدم وابستگی و فاصله از دنیای ظاهری یا مادی است.
نخواهد گشت دیگر صحت اندوز
تنزل می کند چون سیل هر روز
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توان به درستی از آنچه بدست آمده، لذت برد؛ زیرا هر روز مانند سیلی که پایین می‌آید، دچار کاهش و افت می‌شود.
زدست آخر عنانش رفت بیرون
سوارم بر خر خود کرد گردون
هوش مصنوعی: در نهایت، کنترل و تسلط بر او از دست رفت و من بر اسب خود نشسته‌ام و دنیا در حال چرخش است.
هوای صید آهو کرد ایام
قضا اسب مرا افکند در دام
هوش مصنوعی: در روزگار سرنوشت، وقتی که شرایط به نفع من نبود، از روی آرزو و میل شکار آهو، اسب من در تله افتاد.
اجل را طرفه دامی صید بند است
که پای باد هم آنجا نه بند است
هوش مصنوعی: مرگ مانند دام جذابی است که همواره آماده صید است و حتی قدرت باد نیز در آنجا تأثیری ندارد.
نمی گویم که اسبم رفت بر باد
نسیمی می وزید از جنبش افتاد
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که اسبم به خاطر باد رفت، بلکه نسیمی که وزید باعث شد او از حرکت بایستد.
سگان از خوردن او پر برآرند
همان بهتر که در خاکش سپارند
هوش مصنوعی: سگ‌ها از خوردن او سیر می‌شوند، بهتر است که او را در خاک دفن کنند.
بخاک آن آتش افتادست از تاب
نیارامد بسان باد در آب
هوش مصنوعی: خاک دارد آتش می‌افتد و از شدت گرما آرامش ندارد، مانند باد که در آب نمی‌تواند سکون یابد.
صبا را سوخت از درد یتیمی
نشسته بر رخش گرد یتیمی
هوش مصنوعی: نسیم، از درد یتیمی می‌سوزد و بر چهره‌اش رد و نشان یتیمی نشسته است.
سزد گر برق هم ماتم گزیند
بجای شمع بر خاکش نشیند
هوش مصنوعی: اگر برق هم در ماتم غمگین شود و جای شمع بر خاک بنشیند، حق دارد.
چگونه تنگش از آغوش بگذاشت
عنان از گردنش چون دست برداشت
هوش مصنوعی: چگونه او به‌ناگهان از آغوشش رها شد و در حالی که دستش را برداشت، کنترلش از دستش خارج شد؟
ز پهلویش براحت بود شاید
که از چشم رکابش اشک آید
هوش مصنوعی: از کنار او به آرامی می‌توان گذشت، شاید اشک از چشمانش بریزد.
همه تازی نژادان تعزیت کیش
پریشان کرده بر سر کاکل خویش
هوش مصنوعی: همه عرب‌زبانان عزادار با ایمان و مذهب خود را در وضعیتی آشفته و پریشان قرار داده‌اند.
کنند از شیهه شیون در طویله
تو گوئی مرده لیلی در قبیله
هوش مصنوعی: در طویله صدای شیون و ناله‌ هست، انگار که لیلی در بین مردم قبیله مرده است.