گنجور

شمارهٔ ۱۱ - کتابه عمارت شاهنواز خان (از امرای شاه جهان)

زهی قصری که گردونت دهد باج
سخن را برده تعریفت بمعراج
زشوق دیدن ایوانت خورشید
نخوابد همچو طفل اندر شب عید
ملایک بال بر سقفت کشیده
بطاقت شیشه افلاک چیده
کشیده طاقت از همت نشانست
کمان قدرت بازوی خانست
که بحر همتش را طی نمودی
اگر زین طاق پل بروی نبودی
سبک سیری چنین کم دیده ایام
که طی کرده است عالم را بیک گام
نثار کنگر او نقد گردون
فدای پایه او گنج قارون
بجز نواب دیگر هیچ موجود
بگل خورشید نتوانست اندود
ز انبوه سران سجده پرداز
درش از نقش جبهه سینه باز
نگه تا بسته اینجا آشیانه
غریبی می کشد در چشمخانه
فلک را رشته جان در کشاکش
ز استغنای این معشوق سرکش
کند تا صورت ایوان تماشا
نهاده عرش کرسی تا ته پا
فلک از مهر عالم گرد پرسید
که بر خاک که دیدی روی امید
سوی این آستان کو باد جاوید
بده انگشت اشارت کرد خورشید
قدم کی در خور این سرزمین است
که فرش این زمین نقش جبین است
بلندی داده خاک پی سپر را
چو فرزند خلف نام پدر را
باو باید که نازد عالم خاک
که از طاقش شکسته پشت افلاک
ملایک جمله زانجا رخت بسته
که نتوان ماند در طاق شکسته
تلاش کهربائی کرده خورشید
کزین دیوار کاهی دارد امید
گل خورشید از خاکش توان چید
فروغ آتش از سنگش توان دید
فلک را بین که با چندین بضاعت
بیک خورشید چون کرده قناعت
درو از صورت نواب دوران
بهر سو هست صد خورشید تابان
زبس افراخت او را دست همت
بچین صورتگران حیران صورت
بعاشق پروری زان سان سر آمد
که در آغوش چندین کشور آمد
محیط حوض را تا ابر دیده
بسان موج از دریا رمیده
گهی کز آب پاکش مایه دارد
بجز بر گلشن جنت نیارد
زلال کوثرست و صاف زمزم
نم او زخم جدول راست مرهم
ز تمثال شه و گلهای بیخار
در ایوان بینی ابراهیم و گلزار
شه عادل خدیو ملک اقبال
گشاد جبهه اش امید را فال
بنزد همت او داشتن عار
خوشش ناید گرش خوانم جهاندار
بر آن یوسف لقای مسند آرا
عروس ملک مفتون چون زلیخا
خلیل آسا بنوعی بت شکسته
که نظم باد تا از هم گسسته
چو گیرد گاه مرگ اعداش را تب
بهم پیوندد آنهم نامرتب
ستم در روزگارش میر عدل است
سر زلف بتان زنجیر عدل است
بزیر خاتمش زانسان زمین است
که پنداری زمین نقش نگین است
زتیغ تیز و از تدبیر نواب
پی تسخیر عالم دارد ابواب
وزیر پیش بین دستور دانا
دلش آئینه احوال فردا
ز حال دشمنان آنسان خبر یافت
که می داند چه می بینند در خواب
خبر دار از دل بیگانه و خویش
چو صاحبخانه از کاشانه خویش
ز دستش آنچه ناید انتقام است
که تیغ کینه اش عالم نیام است
کسی کز آستانش رو بتابد
عجب کز آینه هم رو بیابد
همیشه شاهد بختش جوان باد
پناه دوستان و دشمنان باد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی قصری که گردونت دهد باج
سخن را برده تعریفت بمعراج
هوش مصنوعی: آفرین بر قصر تو که آسمان به خاطرش سخنانی را به بندگی قبول کرده و تو را به عرش بالا می‌برد.
زشوق دیدن ایوانت خورشید
نخوابد همچو طفل اندر شب عید
هوش مصنوعی: از شوق دیدن ایوانت، خورشید مانند کودکی در شب عید، خوابش نمی‌برد.
ملایک بال بر سقفت کشیده
بطاقت شیشه افلاک چیده
هوش مصنوعی: مَلَک‌ها به بالای سر تو آمده‌اند و همچون شیشه‌های آسمان، معلق و زیبا به نظر می‌رسند.
کشیده طاقت از همت نشانست
کمان قدرت بازوی خانست
هوش مصنوعی: قدرت و همت کسی را می‌توان از استقامت و استواری او شناخت، همان‌طور که قدرت یک کمان را می‌توان از کشیدگی آن در نظر گرفت.
که بحر همتش را طی نمودی
اگر زین طاق پل بروی نبودی
هوش مصنوعی: اگر تو از این پل عبور نکنی، هرگز به دریا و عمق تلاش‌هایت نخواهی رسید.
سبک سیری چنین کم دیده ایام
که طی کرده است عالم را بیک گام
هوش مصنوعی: این روزها را کمتر کسی تجربه کرده که با یک قدم، زمان را به سرعت بگذراند و به پیش برود.
نثار کنگر او نقد گردون
فدای پایه او گنج قارون
هوش مصنوعی: کنگر او به معنی کنگر فرنگی است که به نمادی از زیبایی و ارزش تبدیل شده؛ در واقع به نیکی و خوبی او اشاره دارد. به همین دلیل تمام زینت‌ها و ثروت‌های دنیا را به خاطر ارزش و جایگاه او فدای او می‌کنیم، حتی ثروت‌های بزرگ و بی‌نظیر مانند گنج قارون و جواهرات را.
بجز نواب دیگر هیچ موجود
بگل خورشید نتوانست اندود
هوش مصنوعی: جز نواب هیچ موجودی نتوانست خود را با زیبایی و درخشش خورشید مطابقت دهد.
ز انبوه سران سجده پرداز
درش از نقش جبهه سینه باز
هوش مصنوعی: در میان جمعیت زیادی که به سجده افتاده‌اند، دروازه‌اش از تصویر جبهه‌‌ی سینه‌اش باز است.
نگه تا بسته اینجا آشیانه
غریبی می کشد در چشمخانه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که تا زمانی که این مکان پناهگاه غریبی باشد، حالت‌های خاص و عواطفی در دل و چشم انسان بروز می‌کند. به نوعی نشان می‌دهد که وجود یک غریبه یا وضعیت ناخوشایند در این مکان احساسات و تأثیرات خاصی را به همراه دارد.
فلک را رشته جان در کشاکش
ز استغنای این معشوق سرکش
هوش مصنوعی: آسمان با جان من در تلاطم است به خاطر بی‌نیازی این معشوق سرسخت.
کند تا صورت ایوان تماشا
نهاده عرش کرسی تا ته پا
هوش مصنوعی: تا وقتی که تصویر ایوان را تماشا می‌کند، عرش و کرسی زیر پایش قرار دارد.
فلک از مهر عالم گرد پرسید
که بر خاک که دیدی روی امید
هوش مصنوعی: سما فتور کرد و از عالم پرسید که در میان زمین چه کسی را دیدی که مظهر امید باشد.
سوی این آستان کو باد جاوید
بده انگشت اشارت کرد خورشید
هوش مصنوعی: به سوی این درگاه، باد جاودانه ای در حال وزیدن است و خورشید با اشاره به آن اشاره کرده است.
قدم کی در خور این سرزمین است
که فرش این زمین نقش جبین است
هوش مصنوعی: این زمین آن‌قدر ارزشمند و با عظمت است که حتی فرشش هم نشان از بزرگی و شکوه دارد. بنابراین، حضور من در اینجا با این همه زیبایی و شرافت، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟
بلندی داده خاک پی سپر را
چو فرزند خلف نام پدر را
هوش مصنوعی: خاک پی سپر به اندازه‌ای بالا رفته که به مانند فرزندی، نام پدر را بر زبان می‌آورد.
باو باید که نازد عالم خاک
که از طاقش شکسته پشت افلاک
هوش مصنوعی: باید به زمین فخر بفروشد، زیرا که وجودش به قدری عظیم است که می‌تواند آسمان‌ها را تحت تأثیر قرار دهد.
ملایک جمله زانجا رخت بسته
که نتوان ماند در طاق شکسته
هوش مصنوعی: تمام فرشتگان به آنجا رفته‌اند زیرا نمی‌توان در جایی که شکسته است، باقی ماند.
تلاش کهربائی کرده خورشید
کزین دیوار کاهی دارد امید
هوش مصنوعی: خورشید با انرژی و کوشش خود، امیدی دارد که از دیوار نازکی از کاه و خاک عبور کند.
گل خورشید از خاکش توان چید
فروغ آتش از سنگش توان دید
هوش مصنوعی: از خاک گل خورشید می‌توان زیبایی و روشنی‌اش را برداشت و از دل سنگ آتش را می‌توان مشاهده کرد.
فلک را بین که با چندین بضاعت
بیک خورشید چون کرده قناعت
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن که با وجود ثروت فراوان، تنها به یک خورشید راضی شده است.
درو از صورت نواب دوران
بهر سو هست صد خورشید تابان
هوش مصنوعی: در این زمان، برای هر سو، چهره‌های درخشان و تابناک زیادی وجود دارد که به نوعی جایگاه‌های مهم و برجسته را پر کرده‌اند.
زبس افراخت او را دست همت
بچین صورتگران حیران صورت
هوش مصنوعی: او با تلاش و اراده‌اش به اوج بلندی رسید و هنرمندان در برابر زیبایی‌اش حیرت‌زده شدند.
بعاشق پروری زان سان سر آمد
که در آغوش چندین کشور آمد
هوش مصنوعی: عاشق پروری به گونه‌ای انجام شد که فردی به آغوش چندین سرزمین رسید.
محیط حوض را تا ابر دیده
بسان موج از دریا رمیده
هوش مصنوعی: محیط حوض تا جایی که ابرها دیده می‌شوند، شبیه به امواجی است که از دریا جدا شده‌اند.
گهی کز آب پاکش مایه دارد
بجز بر گلشن جنت نیارد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از آن آب پاک که منشأ خوبی‌هاست، تنها در گلشن بهشت بهره‌برداری می‌شود.
زلال کوثرست و صاف زمزم
نم او زخم جدول راست مرهم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف خاصیتی پاک و شفابخش از آب‌های مقدس مانند کوثر و زمزم اشاره دارد. آب کوثر، که به عنوان نشانه‌ای از برکت و طهارت شناخته می‌شود، و آب زمزم، که معروف به خاصیت درمانی‌اش است، هر دو نوعی خاصیت تسکین‌دهنده و آرامش‌بخش دارند. به طور کلی، این آب‌ها مشابه مرهمی هستند که جراحت‌ها را التیام می‌بخشند.
ز تمثال شه و گلهای بیخار
در ایوان بینی ابراهیم و گلزار
هوش مصنوعی: در ایوان، تصویر پادشاه و گل‌های بی‌خود را مشاهده می‌کنی، همچون ابراهیم و باغی زیبا.
شه عادل خدیو ملک اقبال
گشاد جبهه اش امید را فال
هوش مصنوعی: فرمانروای عادل و بزرگ، درهای امید و خوشبختی را به روی مردم می‌گشاید.
بنزد همت او داشتن عار
خوشش ناید گرش خوانم جهاندار
هوش مصنوعی: او فردی است که به بلندهمتی خود اهمیت می‌دهد و از این که او را با لقب‌های بزرگ چون "جهاندار" خطاب کنم خوشش نمی‌آید.
بر آن یوسف لقای مسند آرا
عروس ملک مفتون چون زلیخا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت کسی اشاره دارد که در مقام و شان بالایی قرار دارد، به گونه‌ای که دیگران را به خود جذب می‌کند. شخصی مانند یوسف، که به خاطر جمال و شخصیتش مورد توجه و تحسین قرار گرفته است، باعث می‌شود که دیگران به او دل ببندند، مانند زلیخا که عاشق یوسف شد. در واقع، این فرد، همه چیز را به دور خود می‌کشد و جذب می‌کند.
خلیل آسا بنوعی بت شکسته
که نظم باد تا از هم گسسته
هوش مصنوعی: شخصی مانند خلیل، به نوعی شبیه بت شکسته‌ای است که با وزش باد، تمام اجزایش از هم جدا شده‌اند.
چو گیرد گاه مرگ اعداش را تب
بهم پیوندد آنهم نامرتب
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ به سراغ دشمنان بیافتد، آنها در هیاهویی به هم می‌ریزند و بی‌نظم و ترتیب می‌شوند.
ستم در روزگارش میر عدل است
سر زلف بتان زنجیر عدل است
هوش مصنوعی: در روزگار او، ظلم و ستم به معنای واقعی کلمه وجود داشت و به نوعی مانند عدل و انصاف به چشم می‌آمد. همچنین زلف‌های بتان و زیبا به عنوان نمادهایی از سختی و زنجیرهایی به حساب می‌آمد که می‌تواند انسان را به بند بکشد.
بزیر خاتمش زانسان زمین است
که پنداری زمین نقش نگین است
هوش مصنوعی: زیر انگشتم آنقدر قدرت دارم که به زمین ارزش و اعتبار می‌بخشد، گویی که زمین همانند نگین زیبا و ارزشمندی است.
زتیغ تیز و از تدبیر نواب
پی تسخیر عالم دارد ابواب
هوش مصنوعی: با استفاده از قدرت و تدبیر حاکمان، تمامی درهای جهان به تسخیر درمی‌آید.
وزیر پیش بین دستور دانا
دلش آئینه احوال فردا
هوش مصنوعی: وزیر خردمند، با توانایی‌هایی که دارد، می‌تواند آینده را پیش‌بینی کند و وضعیت حال را به روشنی درک کرده است.
ز حال دشمنان آنسان خبر یافت
که می داند چه می بینند در خواب
هوش مصنوعی: او آنقدر به حال دشمنان خود واقف است که گویی می‌داند آن‌ها در خواب چه می‌بینند.
خبر دار از دل بیگانه و خویش
چو صاحبخانه از کاشانه خویش
هوش مصنوعی: آدمی که به درون خود و اطرافیانش آگاه است، مانند صاحب‌خانه‌ای است که از حال و هوای خانه‌اش باخبر است.
ز دستش آنچه ناید انتقام است
که تیغ کینه اش عالم نیام است
هوش مصنوعی: از دست او هیچ انتقام‌گیری ممکن نیست، چون کینه‌اش مانند دنیایی وسیع است که نمی‌توان آن را درک کرد.
کسی کز آستانش رو بتابد
عجب کز آینه هم رو بیابد
هوش مصنوعی: اگر کسی از درگاه یک انسان بزرگ و با ارزش روی‌گردان شود، جالب اینجاست که آن فرد هنوز هم در آینه، تصویر خود را می‌بیند.
همیشه شاهد بختش جوان باد
پناه دوستان و دشمنان باد
هوش مصنوعی: همیشه امیدوارم که بخت او جوان و پر انرژی باقی بماند و برای دوستان و دشمنانش پناهی باشد.