شمارهٔ ۸ - از بزرگی طلب ادای قروض خود را کرده است
ای خداوندی که باشد نسبت انعام تو
راست با حرص و طمع چون نسبت دست و دهان
دست جودت از جهان، رسم قناعت برفکند
می کند اکنون هما پهلو تهی از استخوان
نقطه شک بر سر دریا نهد ابر از حباب
بحر دستت را اگر روزی ببیند درفشان
همتت می خواست یک را از عدد بیرون کند
گشت آخر وحدت واجب شفاعتخواه آن
کام بخشا، از هجوم قرض خواهان می کشم
آن پریشانی که زر در دست صاحب همتان
منکه چون عیسی مجرد گشته ام از مفلسی
می گریزم از کف ایشان کنون بر آسمان
در زمین صدره فرو رفتم من از شرمندگی
از تهی دستی بدستم نیست اکنون ناخنان
نقد می خواهند از من وجه قرض خویشرا
وین تعدی بین که نستانند از من نقد جان
بسکه هر دم بر سر راه من آیند از غرور
در گمان افتم، که معشوقم من، ایشان عاشقان
قافیه گر شایگان افتاد عیب من مکن
شایگان بندم همین بر باد گنج شایگان
بسکه سنگینم زبار قرض ایشان بعد مرگ
استخوانم بر هما بارست چون کوه گران
دست از من برنمی دارند بهر هر درم
تا نمی گیرند از من همچو قارون صد زمان
روزگار ار قرض ایشان داشتی مانند من
می نمودندی ز رفتن منع اجزای زمان
کاشکی می داشتی تا روزگار دولتت
می بماندی در جهان چون نام نیکت جاودان
مردمان گویند مفلس در امان حق بود
سایه حق چون توئی، زان از تو می خواهم امان
شمارهٔ ۷ - در مدح یکی از اکابر زمان در تقاضای کمان: سپهر منزلتا، صاحبا، فلک ز شهابشمارهٔ ۹ - هنگامی که در بیجابور مورد سوئظن قرار گرفته و به حبس افتاده است: فلک قد را نمی پرسی که گردون
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای خداوندی که باشد نسبت انعام تو
راست با حرص و طمع چون نسبت دست و دهان
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که بخششهایت همیشه با حرص و طمع انسانها در تناسب است، مانند نسبت دست و دهان که همیشه به یکدیگر وابستهاند.
دست جودت از جهان، رسم قناعت برفکند
می کند اکنون هما پهلو تهی از استخوان
هوش مصنوعی: دست مهربانی تو از دنیا، زندگی ساده و بینیاز را زیر پا گذاشته است. هماکنون، پرندهای به نام هما، که عادت به بینیازی دارد، از کمبود غذا رنج میبرد و تنش خالی از استخوان شده است.
نقطه شک بر سر دریا نهد ابر از حباب
بحر دستت را اگر روزی ببیند درفشان
هوش مصنوعی: ابر بر سر دریا نقطهای از تردید و سوال ایجاد میکند. اگر ابر روزی دست تو را ببیند که درخشان و پرنور است، دچار شگفتی میشود.
همتت می خواست یک را از عدد بیرون کند
گشت آخر وحدت واجب شفاعتخواه آن
هوش مصنوعی: خودت میخواستی که یکی از اعداد را خارج کنی، اما در نهایت، رسیدی به وحدتی که به شفاعت نیاز دارد.
کام بخشا، از هجوم قرض خواهان می کشم
آن پریشانی که زر در دست صاحب همتان
هوش مصنوعی: میگوید برای رفع نیازها و مشکلاتم، از فشار و دغدغههای کسانی که طلبکارند، رهایی پیدا میکنم؛ همانطور که کسی که ثروتی در دست دارد، احساس آرامش و سکونی دارد.
منکه چون عیسی مجرد گشته ام از مفلسی
می گریزم از کف ایشان کنون بر آسمان
هوش مصنوعی: من که مانند عیسی آزاد شدهام، از فقر و تنگدستی فرار میکنم و اکنون به سمت آسمان میروم.
در زمین صدره فرو رفتم من از شرمندگی
از تهی دستی بدستم نیست اکنون ناخنان
هوش مصنوعی: به خاطر شرمندگی و نداشتن چیزی، به زمین افتادهام و اکنون ناخنهایم از بیچیزی در میآورند.
نقد می خواهند از من وجه قرض خویشرا
وین تعدی بین که نستانند از من نقد جان
هوش مصنوعی: میخواهند که از من به خاطر قرضی که دارم، پول نقدی بگیرند، اما این ظلم است که نتوانند از من جانم را بگیرند.
بسکه هر دم بر سر راه من آیند از غرور
در گمان افتم، که معشوقم من، ایشان عاشقان
هوش مصنوعی: هر لحظه افرادی به سر راهم میآیند که از خود بزرگبینی و خیال بافی دچار توهم میشوم و فکر میکنم که معشوق من همان ها هستند، در حالی که آنها فقط عاشقانی هستند.
قافیه گر شایگان افتاد عیب من مکن
شایگان بندم همین بر باد گنج شایگان
هوش مصنوعی: اگر از زیباییهای قافیه بگویم، ایرادی به من مگیر؛ چون من همین را هم در چیزی ناچیز و بیارزش میبینم.
بسکه سنگینم زبار قرض ایشان بعد مرگ
استخوانم بر هما بارست چون کوه گران
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، به دلیل بار سنگین قرضهایی که بر دوش دارم، احساس میکنم که استخوانهایم به اندازهای سنگین شدهاند که انگار بر دوش من کوهی از بار است.
دست از من برنمی دارند بهر هر درم
تا نمی گیرند از من همچو قارون صد زمان
هوش مصنوعی: آنها به خاطر هر یک درم از من دست نمیکشند تا زمانی که مانند قارون نتوانند از من بگیرند.
روزگار ار قرض ایشان داشتی مانند من
می نمودندی ز رفتن منع اجزای زمان
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند من، در گذر زمان، بار بدهیهای آنان را تجربه کرده بودی، به یقین میدیدی که چگونه زمان از رفتن خود باز میماند.
کاشکی می داشتی تا روزگار دولتت
می بماندی در جهان چون نام نیکت جاودان
هوش مصنوعی: ای کاش تو هم میتوانستی تا زمانی که خوشبختیات در این دنیا ادامه دارد، در کنار دیگران بمانی و نام نیکت همیشه در یادها باقی بماند.
مردمان گویند مفلس در امان حق بود
سایه حق چون توئی، زان از تو می خواهم امان
هوش مصنوعی: مردم میگویند که افراد بیپول و فقیر در سایه رحمت خداوند محفوظ هستند. حالا که تو چنین سایهای از رحمت هستی، از تو میخواهم که مرا در امان نگهداری.