غزل شمارهٔ ۴۰
از آن چشمی که میداند زبان بیزبانی را
نکویان یاد میگیرند طرز نکتهدانی را
به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی
درازی عیب میباشد قبای زندگانی را
نمیخواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد
سپر از سینه کن تیر جفای آسمانی را
کنون کز رعشهٔ پیری به جامم می نمیماند
چه حاصل گر دهد دوران شراب کامرانی را
به سان سایه گر از ناتوانیها زمینگیرم
ز همراهان نیم واپس بنازم سختجانی را
ز رویش دیده محروم است و گوش از مژدهٔ وصلش
که دوران بسته بر دل شاهراه شادمانی را
دلم سیمای جنگ از چهرهٔ صلح تو مییابد
به آن چشمی که بیند در تغافل همزبانی را
بود روزی که می در پردهٔ شب جلوهگر ماند
به ظلمت گر نشان دادند آب زندگانی را
کلیم الفت به خار این چمن بهتر بود از گل
که دامنگیریش دارد نشان مهربانی را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از آن چشمی که میداند زبان بیزبانی را
نکویان یاد میگیرند طرز نکتهدانی را
هوش مصنوعی: چشمی که میداند میتواند به دیگران آموزش دهد و نکتههای مهم را به خوبی منتقل کند. نکویان و انسانهای فرهیخته از این دانش و بینش بهرهمند میشوند و به همین دلیل میتوانند نکتههای عمیق را بیاموزند.
به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی
درازی عیب میباشد قبای زندگانی را
هوش مصنوعی: اگر کسی دل تنگ و ناراضی باشد، او به خاطر نواقص و کاستیهای زندگی دیگران، به آنها عیب میگیرد و این عیبجویی نشاندهنده نارضایتی خودش از زندگی است.
نمیخواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد
سپر از سینه کن تیر جفای آسمانی را
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی که دلت جراحتی بیابد که به درمان نیاز داشته باشد، خودت را از درد و رنج دنیا در امان نگهدار و با تمام وجود در برابر مشکلات بایست.
کنون کز رعشهٔ پیری به جامم می نمیماند
چه حاصل گر دهد دوران شراب کامرانی را
هوش مصنوعی: حالا که از لرزههای پیری، دیگر در جامم نوشیدنی نمیماند، چه فایده دارد اگر دوران خوشی را به من بدهد؟
به سان سایه گر از ناتوانیها زمینگیرم
ز همراهان نیم واپس بنازم سختجانی را
هوش مصنوعی: اگر به خاطر ناتوانیها و مشکلاتم زمینگیر شوم، باید از دوستانم دوری کنم و بر قدرت تحمل و استقامت خودم به شدت افتخار کنم.
ز رویش دیده محروم است و گوش از مژدهٔ وصلش
که دوران بسته بر دل شاهراه شادمانی را
هوش مصنوعی: از چهرهاش چشمها بیخبرند و گوشها از خبر وصالش خاموشاند، زیرا زمان بر شادی شاهراه دل حاکم شده و آن را بسته است.
دلم سیمای جنگ از چهرهٔ صلح تو مییابد
به آن چشمی که بیند در تغافل همزبانی را
هوش مصنوعی: دل من از چهرهٔ صلح تو، حالتهای جنگ را میبیند. به چشمی که حتی در بیتوجهی هم برادرانهگی را مشاهده میکند.
بود روزی که می در پردهٔ شب جلوهگر ماند
به ظلمت گر نشان دادند آب زندگانی را
هوش مصنوعی: روزی بود که در تاریکی شب، شراب جلوهگری میکرد و اگر به بخت نشان داده میشد، میتوانست زندگی را به نمایش بگذارد.
کلیم الفت به خار این چمن بهتر بود از گل
که دامنگیریش دارد نشان مهربانی را
هوش مصنوعی: دوستی و محبت، حتی اگر به یک چیز کمارزش مثل خار باشد، بهتر از این است که به گل و گیاهی زیبا و با ارزش باشد که فقط به خاطر ظواهرش به آن توجه میشود. ترجیح این است که در دوستیام با چیزهای ساده و کوچک صداقت و محبت وجود داشته باشد تا در چیزهای زیبا، اما سطحی.

کلیم