غزل شمارهٔ ۳۹
با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا
منظور بودنی است بس است اینقدر مرا
بوی گل است موی دماغ ضعیف من
ناصح مده ز صندل خود دردسر مرا
اشکی ز دیدهای نچکاند حدیث من
شمعم که هست دود و دمی بیاثر مرا
هر وقت هست قیمت من نقد میشود
گر میتوان به هیچ ز دوران بخر مرا
چون داغ گر به قدرشناسی شوم دچار
مشکل ز دست اگر بگذارد دگر مرا
طالع نگر که سبز شود هم ز اشک من
خاری که دهر میشکند در جگر مرا
چون شیشهٔ شکسته به میخانهٔ وجود
لب از شراب کام نگردید تر مرا
سرمایهای جز آبله و خار پای نیست
قسمت کنند راهزن و راهبر مرا
تنها نیم کلیم چو پروانه تیره روز
چون شمع بهره نیست ز شام و سحر مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا
منظور بودنی است بس است اینقدر مرا
هوش مصنوعی: هر وقت با کسی بد رفتار کنی، من دیگر تو را نمیبینم و برای من پر اهمیت است که این اوضاع کافی است.
بوی گل است موی دماغ ضعیف من
ناصح مده ز صندل خود دردسر مرا
هوش مصنوعی: بوی گل را دوست دارم و این عطر برای من خوشایند است، اما ای دلسوز، لطفاً در این باره دردسر برایم درست نکن.
اشکی ز دیدهای نچکاند حدیث من
شمعم که هست دود و دمی بیاثر مرا
هوش مصنوعی: از چشمانم هیچ اشکی نمیریزد تا داستان من را بگوید. من مانند شمعی هستم که در حال سوختن است، اما دود و نفس من بیفایده و بیاثر است.
هر وقت هست قیمت من نقد میشود
گر میتوان به هیچ ز دوران بخر مرا
هوش مصنوعی: هر زمانی که ارزش من معلوم میشود، میتوانی مرا به صورت نقدی بخر. اگر میتوانی، هرگز از گذر زمان چیزی به دست نیاور.
چون داغ گر به قدرشناسی شوم دچار
مشکل ز دست اگر بگذارد دگر مرا
هوش مصنوعی: اگر درد و رنجی که به من میرسد، من را ناتوان کند و نتوانم از آن عبور کنم، دیگر هیچ چیز نجاتدهندهای برای من نخواهد بود.
طالع نگر که سبز شود هم ز اشک من
خاری که دهر میشکند در جگر مرا
هوش مصنوعی: به امید روزی باش که با اشکهای من، درخت سبزی به بار بیاید و خاری که زمانه در دل من میکارد، به زخم من تبدیل شود.
چون شیشهٔ شکسته به میخانهٔ وجود
لب از شراب کام نگردید تر مرا
هوش مصنوعی: من همچون شیشهٔ شکستهام که در میخانهٔ وجود خود، هرگز لب به شراب نمیزنم و از آن بهرهمند نمیشوم.
سرمایهای جز آبله و خار پای نیست
قسمت کنند راهزن و راهبر مرا
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که هیچ چیزی جز درد و رنج برای من باقی نمانده و کسانی که در زندگیام تاثیر دارند، فقط در حال تقسیم کردن این زحمتها و مشکلات هستند.
تنها نیم کلیم چو پروانه تیره روز
چون شمع بهره نیست ز شام و سحر مرا
هوش مصنوعی: من تنها مانند پروانهای هستم که در تاریکی روز با این حال که شمع هستم، از شب و صبح بهرهای نمیبرم.

کلیم