گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰

گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما
خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما
گر به مستی آرزوی ابر و باران می‌کنم
سنگ می‌بارد ز ابر پنبه بر مینای ما
در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد
پُِرشکن مانند مکتوب است سرتاپای ما
دیده بینائی بهای خاک راهت چون دهد؟
آب دریا دیده کم قیمت بود کالای ما
سرفرازی همچو نقش ما نمی‌دانیم چیست
خاکساری می‌توان فهمید از سیمای ما
سرکش و مغرور از رستای غیرت می‌رسم
برنخیزد خار دامن گیر از صحرای ما
دامن از دریا چو برچینیم، کی خواهد رسید
آب این دریا به پشت پای استغنای ما؟
پستی ما در سر کوی تو خوش اوجی گرفت
نقش پا را عار می‌آید که گیرد جای ما
چند ازین خواری تو خود خجلت نمی فهمی، کلیم
در زمین خواهد فرو شد سایه از بالای ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما
خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما
هوش مصنوعی: در این گلستان، گل کجا می‌تواند به فکر و حال ما باشد؟ حتی خار هم از سرکشی‌اش چه زمانی به پای ما می‌افتد؟
گر به مستی آرزوی ابر و باران می‌کنم
سنگ می‌بارد ز ابر پنبه بر مینای ما
هوش مصنوعی: اگر در حال مستی آرزوی باران و ابر را داشته باشم، به جای آن سنگ‌هایی از ابر پنبه‌ای بر روی چهره‌ام می‌افتد.
در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد
پُِرشکن مانند مکتوب است سرتاپای ما
هوش مصنوعی: در جدایی‌ام هیچ تقصیری از تو نیست، زیرا در دل شکسته‌ی من، عشق و یاد تو مانند یک نامه نوشته شده است که تمام وجودم را پر کرده است.
دیده بینائی بهای خاک راهت چون دهد؟
آب دریا دیده کم قیمت بود کالای ما
هوش مصنوعی: چشم نمی‌تواند ارزش خاک راه تو را بسنجد. آب دریا هم برای ما ارزشی ندارد.
سرفرازی همچو نقش ما نمی‌دانیم چیست
خاکساری می‌توان فهمید از سیمای ما
هوش مصنوعی: ما نمی‌دانیم سرفرازی و بزرگواری چیست، اما می‌توان از چهره‌مان فهمید که خاکساری و humility رو در خود داریم.
سرکش و مغرور از رستای غیرت می‌رسم
برنخیزد خار دامن گیر از صحرای ما
هوش مصنوعی: من با عزت و غیرت به جایی می‌رسم که هیچ مشکلی از زمین نمی‌تواند مانع پیشرفتم شود.
دامن از دریا چو برچینیم، کی خواهد رسید
آب این دریا به پشت پای استغنای ما؟
هوش مصنوعی: زمانی که دامن خود را از دریا دور کنیم، آب آن دریا هرگز به پشت پاهای ما برای نشان دادن بی‌نیازی نخواهد رسید.
پستی ما در سر کوی تو خوش اوجی گرفت
نقش پا را عار می‌آید که گیرد جای ما
هوش مصنوعی: ما در سر کوی تو (محل تو) در مقام و جایگاهی پایین هستیم، اما این احساس ننگ و خجالت به ما دست می‌دهد که حتی رد پای ما جایی را بگیرد و به جای ما قرار بگیرد.
چند ازین خواری تو خود خجلت نمی فهمی، کلیم
در زمین خواهد فرو شد سایه از بالای ما
هوش مصنوعی: چند بار از این حقارت خودت شرم نمی‌کنی؟ کلیم (موسی) در زمین، سایه‌اش از بالای ما پایین می‌آید.