گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶

بی‌تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را؟
خندهٔ گل دردسر می‌آورد آزرده را
ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان به لب آورده را
نه همین بی‌سوز عشقَست، از هوس هم گرم نیست
سینه تابوت است گویی زاهد دل‌مرده را
کاغذ غم‌نامه را کردم حنایی از سرشک
تا به یاد او دهم چشم به خون پرورده را
صورت ظاهر اگر در حسن باشد، آفتاب
آورد تاریکی دل پی به معنی برده را
دل مکَن از دوست گر خواهی به او پیوست باز
کس به گلبن تا به کی بندد گل افسرده را
چون ز خاک خاکساری گل دمیدن سر کند
سر شود یک دستهٔ گل خاک بر سر کرده را
چشم مست او کجا پروای دل دارد کلیم
هیچ نسبت نیست با می‌خورده پیکان خورده را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌تو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را؟
خندهٔ گل دردسر می‌آورد آزرده را
هوش مصنوعی: بدون تو، چه فایده‌ای از باغ و گلزار برای کسی که دلش غمگین است؟ لبخند گل تنها برای کسی که دلش شاد است خوشایند است، اما برای دل آزرده، فقط دردسر و غم به همراه دارد.
ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان به لب آورده را
هوش مصنوعی: در آخرین لحظات زندگی‌ام، می‌خواهم یک شیشه شراب بنوشم، شاید بتوانم با او دوباره به جانم آرامش بدهم و جان فرسوده‌ام را احیا کنم.
نه همین بی‌سوز عشقَست، از هوس هم گرم نیست
سینه تابوت است گویی زاهد دل‌مرده را
هوش مصنوعی: عشق واقعی نیست که باعث شعله‌ور شدن احساسات شود، و دل دچار هوس هم نیست. همچون تابوتی سرد و بی‌جان است، گویی که زاهدی دل‌مرده در آن خوابیده است.
کاغذ غم‌نامه را کردم حنایی از سرشک
تا به یاد او دهم چشم به خون پرورده را
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از کاغذی که غم و اندوهش را بر روی آن نوشته، یاد می‌کند و می‌گوید که این کاغذ را به رنگ حنا (که نماد عشق و محبت است) درآورده است. او می‌خواهد به یاد محبوبش، اشک‌هایش را که باعث پرورش چشم‌هایش شده، به تصویر بکشد. این جمله به بیان احساسی عمیق و تنگی روح اشاره دارد که ناشی از عشق و درد جدایی است.
صورت ظاهر اگر در حسن باشد، آفتاب
آورد تاریکی دل پی به معنی برده را
هوش مصنوعی: اگرچه ظاهر انسان زیبا و دل‌انگیز باشد، اما این زیبایی نمی‌تواند به درون او نور منتقل کند و تاریکی و ناپاکی دل را پنهان کند.
دل مکَن از دوست گر خواهی به او پیوست باز
کس به گلبن تا به کی بندد گل افسرده را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به دوستی نزدیک شوی، دل را از او جدا نکن. هیچ‌کس نمی‌تواند گلی پژمرده را در باغی که خوشبخت است، نگه‌دارد.
چون ز خاک خاکساری گل دمیدن سر کند
سر شود یک دستهٔ گل خاک بر سر کرده را
هوش مصنوعی: وقتی از خاک، گل سرسبدی روییده می‌شود، آن گل، به جلال و شکوهی دست می‌یابد که بر سر یک دسته گل مایهٔ افتخار می‌شود.
چشم مست او کجا پروای دل دارد کلیم
هیچ نسبت نیست با می‌خورده پیکان خورده را
هوش مصنوعی: چشم زیبا و سرمست او اصلاً به حال دل بی‌خبر است. کلیم (که اشاره به کلیم الله، حضرت موسی دارد) هیچ مشابهتی با کسی که از شراب می‌نوشد و به عشق پرتاب شده است، ندارد.

حاشیه ها

1402/11/23 13:01
سیدمحمد جهانشاهی

کس به گلبن تا به کِی بندد ، گلِ افسرده را

1402/11/23 15:01
سیدمحمد جهانشاهی

سر شود یک دستهء گل ، خاکِ بر سر کرده را

1402/11/23 18:01
سیدمحمد جهانشاهی

نه همین بی‌سوز عشقت ، از هوس هم گرم نیست