غزل شمارهٔ ۱۴
ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم
که سیلاب بهاری تر نمیسازد لب جو را
سخن در هر زبان بیزحمت تعلیم میگوید
اگر طوطی ببیند یک ره آن چشم سخنگو را
به کنج گلخنم، نه بستری باشد، نه بالینی
چو خاکستر به اخگر مینهم پیوسته پهلو را
ز رسوایی به عالم عیب من شد فاش و آسودم
که دیگر در حق من هیچ حرفی نیست بدگو را
نروید سبزه از هرجا نمکزاریست، حیرانم
که خط چون سبز و خرم میکند لعل لب او را؟
به زاری کام دل حاصل توان کردن کلیم، اما
مقید همچو بلبل گر شوی یار تنکرو را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز تیغش چاک شد دل، چون نهان سازم غم او را؟
گریبان پاره شد گل را، کجا پنهان کند بو را؟
هوش مصنوعی: دل من از تیغ او زخمی شده است، چطور میتوانم غم او را پنهان کنم؟ وقتی که گل گلبرگش پاره شده، چگونه میتواند بوی خود را مخفی کند؟
سپهر دون در فیض آنچنان بسته است از عالم
که سیلاب بهاری تر نمیسازد لب جو را
هوش مصنوعی: آسمان به شدت محدود شده است و از خیر و نیکی چیزی نمیتواند به زمین برسد، به نحوی که مانند جریان آب بهاری نمیتواند لب جوی را تازه کند.
سخن در هر زبان بیزحمت تعلیم میگوید
اگر طوطی ببیند یک ره آن چشم سخنگو را
هوش مصنوعی: اگر طوطی یک بار چشم سخنگویی را ببیند، میتواند به راحتی صحبت کند و در هر زبانی سخن بگوید.
به کنج گلخنم، نه بستری باشد، نه بالینی
چو خاکستر به اخگر مینهم پیوسته پهلو را
هوش مصنوعی: در گوشهی خانهام، نه تختی دارم و نه پشتی، مانند خاکستر که به آتش نزدیک میشود، همیشه در کنارش مینشینم.
ز رسوایی به عالم عیب من شد فاش و آسودم
که دیگر در حق من هیچ حرفی نیست بدگو را
هوش مصنوعی: از شرم و رسواییام در دنیا، عیبهایم برملا شد و حالا راحت هستم، چون دیگر هیچ سخنی دربارهام از زبان بدگویان نیست.
نروید سبزه از هرجا نمکزاریست، حیرانم
که خط چون سبز و خرم میکند لعل لب او را؟
هوش مصنوعی: سبزه در هر جا نمیروید، و من متعجبم که چطور خطوط روی لب او باعث شده این لبها اینگونه سبز و شاداب به نظر برسند؟
به زاری کام دل حاصل توان کردن کلیم، اما
مقید همچو بلبل گر شوی یار تنکرو را
هوش مصنوعی: به شدت احساس میکنم که باید به خواستههایم برسم، ولی اگر به خاطر عشق و جذبهای همچون بلبل، خودت را در قید و بند احساسات کسی کنی، چطور میتوانی به کام دل برسی؟
حاشیه ها
1402/10/15 17:01
سیدمحمد جهانشاهی
چو خاکستر به اخگر می نهم پیوسته پهلو را