شمارهٔ ۸ - مثنوی توصیف کوه پیر پنچال و سختی راه و تعریف کشمیر مینو نظر
بیا ساقی بهار آمد به صد رنگ
سوی کشمیر باید کرد آهنگ
بده می تا دمی از خود برآیم
نخستین کوهسارش را ستایم
تعالی الله زهی کهسار کشمیر
که شد در سایهٔ او آسمان پیر
خصوصا پیر پنچال فلکشان
بود ماهش چراغ زیردامان
ز بس رفعت که دادش صنع ذوالمن
زند بر آتش خورشید دامن
چنان با تیغهٔ او سرفرازیست
که با مریخ در شمشیر بازیست
بود هم پله خورشید سنگش
خراشیده رخ مه را پلنگش
چو با افلاک دایم جنگ دارد
از آن با خویش تیغ و سنگ دارد
به رفعت نیست در عالم چنین کوه
فلک پروردهٔ دامان این کوه
ز رفعت سینه اش باشد فلک سا
کواکب پنبه داغ لاله اش را
فلک از تیغ او جسته کناره
شرار جسته از سنگش ستاره
به ماه نو کند از سرفرازی
همیشه تیغهٔ او تیغ بازی
چراغ لاله روشن هر کناره
زپیه و آتش ماه و ستاره
زرفعت هر سحر خورشید تابان
ببندد در تنور لاله اش نان
ز برف دایمی آن چرخ بالا
بود فیل سفیدی در نظرها
ز گردون در تنومندی زیاده
به درگاه الهی ایستاده
به سر از مهر تاج زرفشانش
سهند و ساولان از بندگانش
خضر را این کتل چون شد گذرگاه
کشیدستش خط بیزاری از راه
پرستارش بود تخت سلیمان
توانش گفت بی شک تخت یزدان
کسی از رفعت او با خبر نیست
ز اوج او تصور را خبر نیست
نمایان راه بر دامان این کوه
چو مد آه مظلومان پر اندوه
ازین ره ای خضر نتوان گذشتن
گذشتن زین ره است از جان گذشتن
به چشم رهروانش دهر تاریک
کسی چون جان برد از رنج باریک
اگر خواهد رود زین راه پرغم
نفس سوزد درین ره برق را هم
بود چون موی کاکل پیچ در پیچ
ندارد غیر دشواری دگر هیچ
ره پست و بلندش در نظرها
چو تار بخیه پنهانست و پیدا
شود این راه طی اکثر پیاده
گلش زانروست سرتاسر پیاده
بمانده چابکی حیران این راه
تکاپو از کهن لنگان این راه
بسا جلدی که در رفتن به بالا
نیفتد گر به پایین افتد از پا
بسا شوخی درین کوه به تمکین
که باشد چون شرر در خواب سنگین
مسافر را ز باریکی بسیار
ره بالا شدن نبود نمودار
کند بر رهروان این کوه تن خواه
به هر گامی بزرگیهای بی راه
سلامت تا نسیم این ره سپارد
ز لاله دیگ جوشی نذر دارد
کشیدن چون توان بار تن آسان
که مشکل باشد اینجا بردن جان
اگر چه دل ز رنجش بیقرار است
ولی از جوش گل رشک بهار است
فلک دیوانهٔ جوش بهارش
در آتش نعل مه از لاله زارش
در او هر لاله شمع گیتی افروز
بنفشه شد ز بار رنگ و بو، قوز
دل از زلف عروسش در کمند است
ز جوش لاله اش آتش بلند است
بود راهش کزو لاله عیان است
دم تیغی که دایم خون چکان است
میان لاله زار این راه پنهان
بود چون رشتهٔ تسبیح مرجان
پی تحریر توصیف گل او
قلم برداشته نرگس به هر سو
دوات لاله از صنع الهی
به یکجا کرده شنجرف و سیاهی
تنور لاله اش نه سرد و نه گرم
که سودا می پزد با آتش نرم
بود دامان این کوه به تمکین
ز گل لبریز چون دامان گلچین
ز سبزه حسن سبز او جهانگیر
بود مشهور چون سبزان کشمیر
میان لاله تیغ کوه جانکاه
نماید همچنان کاندر شفق ماه
میان لاله زار این راه دلکش
بود پر پیچ و خم مو بر آتش
بیا ساقی که از فیض پیاله
بریم از دل ملال دیر ساله
مگو ای ساقی از دشواری راه
به کشمیر آمدیم الحمدلله
تعالی الله زهی گلزار کشمیر
که در وی غنچه ای هم نیست دلگیر
درین گلشن که باد آباد جاوید
لطافت را مجسم می توان دید
طراوت چون درین گلشن وطن کرد
رطوبت گرد از خاکش برآورد
بیفشارند خاکش را چو در مشت
چکد همچون رگ ابر آب ز انگشت
چو گل از خاک سیرابش نمو کرد
کول از آب گویی سر برآورد
زمینش آنچنان با آب یار است
که چون ابر از رطوبت مایه دار است
زخاکش اندکی گیری چو در مشت
بدستت غنچه ای گردد هر انگشت
ز شرم این گلستان بی شک و ریب
شده جنت نهان در پردهٔ غیب
گرفته در بغل خاکش صفا را
وطن اینجا بود آب و هوا را
گلش چون عاشقان پاک دامان
به خون غلطیده با چاک گریبان
نماید غنچه معشوق به آزرم
که پیش افکنده سر از غایت شرم
کشیده سرو سر چون آه مجنون
به یک برجسته مصرع گشته موزون
ز موزونیش صاحب اعتبار است
به یک مصرع سخنور نامدار است
از آن بر خویشتن بالیده شمشاد
که هست از بندهایش سرو آزاد
درین گلشن چنار از سرفرازی
کند با مهر دایم دست بازی
به لاله صحبت نسرین درین باغ
بود چسان به رنگ پنبه و داغ
شده پنهان به زیر لاله ریحان
چو آه غرقه در خون اسیران
گل و نرگس ز نیکویان باغند
میان بوستان چشم و چراغند
لب هر برگ گل را در گلستان
گرفته شبنم از شوخی به دندان
نیابد بسکه انبوه است سوسن
بنفشه فرصت قد راست کردن
همیشه بلبل هنگامه پرداز
بخواند مصحف گل را به آواز
ز سیرش کام جان گردید حاصل
هوایش بیخته از پردهٔ دل
درین گلزار چون منقار بلبل
نوا پرداز شد هر غنچهٔ گل
زده زانو بنفشه پیش سوسن
چو هندو بچگان پیش برهمن
شد از بس جسته با نسرینش الفت
کباب دل نمکسود صباحت
گلش در موج سیرابی نمودار
چو در آب روان عکس رخ یار
بگوش گل بخواند با صد انداز
همیشه غنچه شعر گلشن راز
ز صوت قمریان نغمه استاد
کند رقص روانی سرو آزاد
درنی گلراز از فیض پیاله
توانم داد داد سیر لاله
زهر برگی درین خرم گلستان
توان بردن رهی بر صنع یزدان
بود از هر گلش در چشم جویا
جمال شاهد معنی هویدا
بیا ساقی ز هشیاری خرابیم
دمی با هم به سیر دل شتابیم
درین گلزار تالابی است پرنور
که بادا چشم بد از دیدنش دور
بود آبش به زیر سبزه پنهان
چو در خط آب و تاب حسن خوبان
برد بازی به بازی دل ز جمهور
که باشد آب زیر کاه مشهور
ز بس افتاده عکس گل در آبش
پری در شیشه دارد هر حبابش
بود از موج دایم بر سر شور
ز معشوق خوش ابرو چشم بد دور
چنان در سبزه موجش گشته پنهان
که زیر و سمه ابروی نکویان
در آب سبز او گلها نهان است
جمالش سبز ته گلگون از آن است
بود سبز آب صافش را از آن رنگ
که از آئینهٔ دلها برد زنگ
صدف در وی خلوت گزینان
گهر باشد سرشک پای بینان
چنان سردی در آبش کرد تأثیر
که موجش بسته یخ مانند شمشیر
بیا ساقی که فصل دی سرآمد
کول از دل سبو از خم بر آمد
بزن خود را سیه مستانه بر دل
قدح بر کف کول استاده در دل
به روی دل کول چون در نایاب
برون آورده خود را خوب از آب
زآب و تاب رشک صد بهار است
کول زارش مگو خورشید زارست
ز روی عقل و دانش دور باشد
که شمع روز را این نور باشد
عروس غنچه اش افکنده سر پیش
بود در آب محو صورت خویش
ز عکس گل فروزان در نایاب
بود یاقوت آسا در ته آب
درین تالاب از بس سر زده گل
بود مرغابی این آب بلبل
شود موجی چو از آبش نمایان
بود تحریر صوت عندلیبان
بود از زیر آبش گل نمودار
چنان کز چادر آبی رخ یار
بیا ساقی که دل را برده از راه
صفای دل خصوصا در شب ماه
ز رشک مه که زینت داده دل را
گره ها در دل افتاده کول را
در آبش عکس مه کرده تجلی
چو در آئینه عکس روی لیلی
همیشه عکس ماه از چرخ والا
فتد در دام موجش ماهی آسا
به این تالای از فیض الهی
گرفتارند از مه تا به ماهی
بود بر گرد این تالاب بستان
چو گرد چشم خوبان خیل مژگان
بیا ساقی که فصل لاله زار است
هوای سیر باغ شاله مار است
تعالی الله زهی فردوس مانند
به هر شاخش دلی چون غنچه دربند
در او عالی بنا قصری است پر نور
که بادا از لقایش چشم بد دور
به رفعت آسمان آسمانی است
خم طاقش برنگ کهکشانی است
کند چون صبح طاقش را نظاره
گریبان می کند از رشک پاره
چنان بنای صنعش رنگ بسته
که طاق ابروی خوبان شکسته
دگر از رفعت شانس چه پرسی
بلندی را نشانیده به کرسی
ز بس مالیده بر خاک درش رو
مه نور است گردآلود ابرو
به پیش این مزین قصر رنگین
بود حوضی بعینه کوثر آیین
در او افتد چو عکس قصر والا
شود کیفیت سیرش دو بالا
عیا باشد در او این قصر رنگین
چو در آئینه حسن روی شیرین
در آبش کرد سردی بسکه طوفان
بود یخ بسته موجش همچو سوهان
سخن از آبشارش چون طرازم
صباحت های عالم را گدازم
الهی تا به عالم هست کشمیر
مبادا این بنا محتاج تعمیر
بیا ساقی که فصل انبساط است
می عشرت بده باغ نشاط است
درین عالی بنا آب روانی است
که دلکش همچو عمر جاودانی است
کند فواره اش از تر زبانی
به سرو بوستان مصرع رسانی
گلش در زیر سنبل گشته پنهان
چو در خط گونهٔ گلرنگ خوبان
درختانش همه معشوق سرکش
همه پیمانهٔ لاله به سرکش
چو این گلزار باغ پادشاهی است
نشانش لاله داغ پادشاهی است
بیا ساقی خدای ما کریم است
می آنرا ده که در باغ نسیم است
نسیمش بشکفاند غنچهٔ دل
برویاند گل خورشید از گل
سفیدارش به گردون سرکشیده
درختانش جوانان رسیده
انارش از لطافت روح را قوت
نماید در نظرها درج یاقوت
ز شاه آلو بود زینت چمن را
که وصفش می کند رنگین سخن را
بسیبش گشته ام زانروی مایل
که باشد قوت روح و قوت دل
ز انگورش می عشرت به کامم
بود از وصف او شیرین کلامم
بود از بسکه شیرین اشکی او
شده از عاشقانش زردآلو
دلش از عشق اشکی گشته خسته
به رنگ عاشقان رنگش شکسته
بهش چون خواجگان شهر کشمیر
بود از شال پوشان به تدبیر
ز وصف بحرآرا تر زبانم
فصاحت بندهٔ حسن بیانم
تعالی الله زهخی جوش بهارش
طراوت سایه پرورد چنارش
چنارش بر کنار هر خیابان
نماید چون جوانان نمایان
بو هر برگش از باد بهاری
چو دست مهر گرم رعشه داری
تعالی الله ز باغ عیش آباد
غلام عرعر او سرو آزاد
جنان کی فیض عیش آباد دارد
گلش چون بلبلش فریاد دارد
چه نسبت این مکان را با جنان است
تفاوت از زمین تا آسمان است
بود فردوس عالم افضل آباد
که آنجا داد عشرت می توان داد
ز فردوس برین از نسبت دل
بود صدبار این گلزار افضل
چه گویم وصف باغ سیف آباد
کند دل را هوایش از غم، آزاد
نباشد همچو سیف آباد باغی
بود هر لاله اش روشن چراغی
بهشت جاودان باغ الهی است
که در وی باغبانی پادشاهی است
چنار او کشیده سر به کیوان
سر و سر کردهٔ بالا بلندان
فلک از هیبت شانس رمیده
زمین در سایهٔ او آرمیده
به اوجش کی تواند پی برد مهر
یکی از زیردستانش بود مهر
خوشا شهری که باغش نور باغ است
ز رشک لاله اش فردوس داغ است
توان برداشت نور اینجا به دامن
درختانش ز نسل نخل ایمن
فزاید نور چشم از خاک پاکش
نباشد توتیا هم چشم خاکش
خوشا کشمیر کو ماوای عیش است
بده می بی تکلف جای عیش است
اگر چه آب و خاکش دلپذیر است
همیشه این مکان جنت نظیر است
ولیکن زینت این باغ خندان
شد از نواب فاضل خان دو چندان
مگو نواب کشور گیر آمد
که جانی در تن کشمیر آمد
فروغ محفل اقبال و دولت
چراغ دودمان جاه و حشمت
به رفعت بارگاهش آسمان قدر
پرکاهی به راهش کهکشان قدر
پی نظم مهام این عالم پیر
ز پیر رای او پرسیده تدبیر
اگر باشد فلاطون و ارسطو
که می زیبند طفل مکتب او
گشاد کارها را دل چو بنهاد
گره از بیضهٔ فولاد بگشاد
بود آنرا که حفظش گشته مامن
چو جوهر پشت بر دیوار آهن
به بزم و رزم در قانون و دستور
نباشد همچو اویی چشم بد دور
تهی دستند بحر و کان ز جودش
قوی پشت است اقبال از وجودش
زر و گوهر ز بس بر خاک پاشید
دکان کان و دریا تخته گردید
به دورش خوشدلی از بسکه عام است
دهن ها باز از خنده چو جام است
ز خاک مقدمش کاسیر باشد
نسیم ار ذره ای بر بحر پاشد
کند تا پولکش را زر کماهی
چو موج آید به روی آب ماهی
به دستش تیغ باشد روز میدان
هلالی در کف خورشید تابان
چو بنماید به دشمن زور بازو
به خورشید است تیغش هم ترازو
بود از هیبت آن دشمن افکن
همیشه برق در کار رمیدن
ز رشکش تیغ مهر اندر تب و تاب
محیط عالمی یک قطره آب
ز وصف ابرش او خامهٔ من
به دستم همچو نبض آید به جستن
تعالی الله ز رخش باد رفتار
که زیبد گرد راهش بوی گلزار
نسیم آسا خرامش دلپسند است
زجستن جستنش آتش بلند است
کنی آئینه گر از نعل آن سم
بود چون بحر دایم در تلاطم
به هر جاده که گشته گرم رفتار
بجستن آمده چون نبض بیمار
ز بس کاندر هنرمندی است دستور
گذارش گر فتد بر تار طنبور
ز موزون جستن این برق رفتار
صدای نغمه بیرون آید از تار
ز دستش گشته آسان حل مشکل
به یک ناخن گشوده عقدهٔ دل
دم او از گره باشد نمودار
بعینه همچو مار و مهرهٔ مار
دو چشم او ز مژگان بلا جو
فکنده شاخها بر هم دو آهو
روان گاهی چو آب و گه چو باد است
ندانم مرغ یا ماهی نژاد است
همیشه خضر بادا رهنمایش
ز چشم بد نگهدارد خدایش
بیا ساقی شراب دولتم ده
به دور خان والا حشمتم ده
ز فیض مقدمش کشمیر معمور
به رنگ مردمان دیده از نور
ازو کشمیر خلد جاودانی
ازو روشن چراغ قدردانی
الهی خاطرش مسرور بادا
اجاق دشمنانش کور بادا
بیا ساقی که از فیض الهی
شدم فارغ ز فکر حسن معنی
ز جویا چون به خوبی یافت اتمام
از آن شد حسن معنی نامه را نام
شمارهٔ ۷ - مثنوی در تعریف چراغان روی دل: تعالی الله ازین بزم دل افروزشمارهٔ ۹ - مثنوی در تعریف بهادر شاه و تاریخ: زهی شاه فلک قدر جوان بخت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی بهار آمد به صد رنگ
سوی کشمیر باید کرد آهنگ
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، بهار به زیباییهای فراوان خود آمد و ما باید به سوی کشمیر برویم و آهنگ سفر کنیم.
بده می تا دمی از خود برآیم
نخستین کوهسارش را ستایم
هوش مصنوعی: به من شراب بده تا لحظهای از خودم دور شوم و نخستین کوه سادگی و زیباییاش را ستایش کنم.
تعالی الله زهی کهسار کشمیر
که شد در سایهٔ او آسمان پیر
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ، کوههای زیبای کشمیر که در سایهاش آسمان به سرسبزی و جوانی خود ادامه میدهد.
خصوصا پیر پنچال فلکشان
بود ماهش چراغ زیردامان
هوش مصنوعی: به ویژه، پیر پنچال، آسمانشان بود و ماهش مانند چراغی زیر دامنش میدرخشید.
ز بس رفعت که دادش صنع ذوالمن
زند بر آتش خورشید دامن
هوش مصنوعی: به خاطر بلندی و علو مقام او، خالق توانسته است دامن آفتاب را بر روی آتش پهن کند.
چنان با تیغهٔ او سرفرازیست
که با مریخ در شمشیر بازیست
هوش مصنوعی: او به قدری در استفاده از شمشیر ماهر است که انگار در مبارزه با مریخ، سیارهٔ جنگ و نبرد، به پیروزی رسیده است.
بود هم پله خورشید سنگش
خراشیده رخ مه را پلنگش
هوش مصنوعی: در دل شب، نوری از خورشید درخشش خاصی دارد که چهرهی ماه را تحت تأثیر قرار میدهد و مانند نقشی بر آن میافتد. این صحنه زیبایی را به تصویر میکشد که نشاندهندهی ارتباط بین آسمان و زمین است.
چو با افلاک دایم جنگ دارد
از آن با خویش تیغ و سنگ دارد
هوش مصنوعی: کسی که همیشه با دنیا در حال جنگ است، در درون خود هم از ابزارهای خشن و خطرناک استفاده میکند.
به رفعت نیست در عالم چنین کوه
فلک پروردهٔ دامان این کوه
هوش مصنوعی: در جهان کوهی وجود ندارد که به این بلندی و عظمت، با چنین ویژگیهایی که از دامن آسمان پرورده شده باشد.
ز رفعت سینه اش باشد فلک سا
کواکب پنبه داغ لاله اش را
هوش مصنوعی: از بلندی سینهاش آسمان مانند کواکب درخشان است، گویی لالههای داغی را در بر دارد.
فلک از تیغ او جسته کناره
شرار جسته از سنگش ستاره
هوش مصنوعی: آسمان از تیغ او دوری میجوید و شعلهها از سنگ او ستاره میافتند.
به ماه نو کند از سرفرازی
همیشه تیغهٔ او تیغ بازی
هوش مصنوعی: ماه نو به خاطر زیبایی و شکوهش همیشه مانند تیغی تیز درخشان است.
چراغ لاله روشن هر کناره
زپیه و آتش ماه و ستاره
هوش مصنوعی: چراغی که در کنار لاله میسوزد، از نوری است که به خاطر جذابیتها و زیباییهای ماه و ستارهها به وجود آمده است.
زرفعت هر سحر خورشید تابان
ببندد در تنور لاله اش نان
هوش مصنوعی: در اوایل صبح، آفتاب درخشان مانند نانی در تنور لاله میماند.
ز برف دایمی آن چرخ بالا
بود فیل سفیدی در نظرها
هوش مصنوعی: در آسمان همیشه برفی، یک فیل سفید در دید مردم دیده میشود.
ز گردون در تنومندی زیاده
به درگاه الهی ایستاده
هوش مصنوعی: از آسمان و بلندیهای آن، در فراخ و استواریاش، در مقابل پروردگار قرار دارد.
به سر از مهر تاج زرفشانش
سهند و ساولان از بندگانش
هوش مصنوعی: بر روی سر او تاجی از طلاست و درختان سهند و ساولان از بندگان او هستند.
خضر را این کتل چون شد گذرگاه
کشیدستش خط بیزاری از راه
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که خضر، شخصیت افسانهای که نماد زندگی جاودانه و حکمت است، وقتی به جایی رسید که ناگزیر از گذر از آن بود، آن را نشانی از بیمیل بودن به آن راه دانست. به عبارتی دیگر، او نمیخواست در آن مسیر قدم بگذارد و از آن فاصله گرفت.
پرستارش بود تخت سلیمان
توانش گفت بی شک تخت یزدان
هوش مصنوعی: پرستار سلیمان تخت او را نگهداری میکند و توان او به وضوح نشان میدهد که این تخت از سوی خداوند است.
کسی از رفعت او با خبر نیست
ز اوج او تصور را خبر نیست
هوش مصنوعی: هیچکس از بلندی و مقام او آگاه نیست و هیچ تصوری از اوج و عظمت او ندارد.
نمایان راه بر دامان این کوه
چو مد آه مظلومان پر اندوه
هوش مصنوعی: راهی که بر دامان این کوه دیده میشود، مانند آه و نالهی مظلومان است که پر از اندوه و غم میباشد.
ازین ره ای خضر نتوان گذشتن
گذشتن زین ره است از جان گذشتن
هوش مصنوعی: برای رسیدن به اهداف والاتر و کم کردن موانع، باید از محدودیتها و سختیها عبور کرد و گاهی حتی باید از چیزهایی که به ما تعلق دارند، بگذریم.
به چشم رهروانش دهر تاریک
کسی چون جان برد از رنج باریک
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که زندگی برای عدهای از افراد سخت و تاریک است، مانند کسانی که در جستجوی راه خود هستند و از رنجهای کوچک روحی رنج میبرند. این جانهای بینوا از مشکلات و دردهای زندگی خسته شدهاند.
اگر خواهد رود زین راه پرغم
نفس سوزد درین ره برق را هم
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از این راه پر از غم و اندوه برود، باید آماده باشد که در این مسیر، درد و رنج زیادی را تحمل کند. حتی برق هم در این راه دچار مشکل میشود.
بود چون موی کاکل پیچ در پیچ
ندارد غیر دشواری دگر هیچ
هوش مصنوعی: زیبایی و پیچیدگی موهای تابدار مانند کاکل، هیچ چیز دیگری را به جز سختی و دشواری ایجاد نمیکند.
ره پست و بلندش در نظرها
چو تار بخیه پنهانست و پیدا
هوش مصنوعی: راههای بالا و پایین او در چشم مردم، مانند رشتههای نخ بافندگی نهان و در عین حال نمایان است.
شود این راه طی اکثر پیاده
گلش زانروست سرتاسر پیاده
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در این مسیر که پر از گل و زیبایی است، قدم بزند و آن را طی کند، باید با پای پیاده حرکت کند، زیرا این راه فقط به همین طریق تجربهی واقعی و لذتبخش خود را به ما میدهد.
بمانده چابکی حیران این راه
تکاپو از کهن لنگان این راه
هوش مصنوعی: ماندهام که چطور باید در این مسیر پر پیچ و خم و سخت پیش بروم، در حالی که در کنار من کسانی هستند که به آرامی و با سرباری از تجربه پیش میروند.
بسا جلدی که در رفتن به بالا
نیفتد گر به پایین افتد از پا
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات ممکن است فردی با تمام تلاش و کوشش به دلیل ناپختگی یا بیتجربگی، نتواند در موقعیتهای بالاتر موفق عمل کند، اما اگر از موقعیت پایینتری شروع کند و به تدریج پیشرفت کند، ممکن است بهتر بتواند موفق شود.
بسا شوخی درین کوه به تمکین
که باشد چون شرر در خواب سنگین
هوش مصنوعی: بسیاری از شوخیها در این کوه وجود دارد که مانند شعلهای در خواب سنگین به نظر میرسد؛ یعنی هرچند ممکن است به نظر بیاهمیت بیاید، اما در واقع میتواند تأثیر زیادی داشته باشد.
مسافر را ز باریکی بسیار
ره بالا شدن نبود نمودار
هوش مصنوعی: مسافر به خاطر باریک بودن راه نمیتوانست به راحتی بالا برود و مسیر را مشخص کند.
کند بر رهروان این کوه تن خواه
به هر گامی بزرگیهای بی راه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بر سر راه افرادی که در تلاش و کوشش هستند، این کوه باعث میشود که آنها به هر قدم بزرگی که برمیدارند، دچار مانع و سختیهای بیدلیلی شوند. به عبارتی، موانع و مشکلات زیادی در مسیرشان وجود دارد که ممکن است باعث کندی و دشواری در پیشرفت آنها شود.
سلامت تا نسیم این ره سپارد
ز لاله دیگ جوشی نذر دارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که نسیم آرامش و سلامتی را به این مسیر بیاورد، لالهای که در دیگ جوش میجوشد، نذری از خود دارد.
کشیدن چون توان بار تن آسان
که مشکل باشد اینجا بردن جان
هوش مصنوعی: چون توانایی تحمل بار زندگی را داری، سعی کن به راحتی با آن کنار بیایی؛ زیرا اینجا بردن جان دشوار است.
اگر چه دل ز رنجش بیقرار است
ولی از جوش گل رشک بهار است
هوش مصنوعی: هرچند دل از ناراحتی بیقرار است، اما وجود گلها حس زیبایی و شادی بهار را در دل ایجاد میکند.
فلک دیوانهٔ جوش بهارش
در آتش نعل مه از لاله زارش
هوش مصنوعی: آسمان دیوانهوار به آتش بهار خود میافروزد، در حالی که نعل ماه از گلهای زردش به درخشش درآمده است.
در او هر لاله شمع گیتی افروز
بنفشه شد ز بار رنگ و بو، قوز
هوش مصنوعی: در او هر گل لاله مانند شمعی به جهان روشنی میبخشد، و بنفشه به دلیل عطر و رنگش در حال خمیدگی است.
دل از زلف عروسش در کمند است
ز جوش لاله اش آتش بلند است
هوش مصنوعی: دل به زلف عروسی گرفتار شده و از زیبایی گل لاله در آن حس شعلهای برافروخته است.
بود راهش کزو لاله عیان است
دم تیغی که دایم خون چکان است
هوش مصنوعی: راهی وجود دارد که در آن لالهها به وضوح دیده میشوند، همانطور که خون همیشه از تیغی که در آنجا است، جاری میشود.
میان لاله زار این راه پنهان
بود چون رشتهٔ تسبیح مرجان
هوش مصنوعی: در میان گلهای لاله، این راه بهطور پنهانی وجود داشت، همچون رشتهای از تسبیح که از مرجان ساخته شده است.
پی تحریر توصیف گل او
قلم برداشته نرگس به هر سو
هوش مصنوعی: در پی نوشتن توصیف گل، قلم برکشته شده و نرگس به هر طرف نگاه میکند.
دوات لاله از صنع الهی
به یکجا کرده شنجرف و سیاهی
هوش مصنوعی: دواتی که از گل لاله ساخته شده، به صورت هنرمندانه ای رنگ قرمز و سیاه را در کنار هم جمع کرده است.
تنور لاله اش نه سرد و نه گرم
که سودا می پزد با آتش نرم
هوش مصنوعی: تنور لاله نه سرد است و نه گرم، بلکه با آتش ملایم خود، افکار و احساسات عمیق را میپزد و میسازد.
بود دامان این کوه به تمکین
ز گل لبریز چون دامان گلچین
هوش مصنوعی: دامان این کوه مانند دامن گلچینی پر از گل و زیبایی است و به زیبایی و قدرت خود افتخار میکند.
ز سبزه حسن سبز او جهانگیر
بود مشهور چون سبزان کشمیر
هوش مصنوعی: جوانی و زیبایی او مانند سبزهای است که در دنیا معروف و چشمنواز است؛ همانند سبزههای زیبای کشمیر که تمام دنیای اطراف را تحت تأثیر قرار میدهد.
میان لاله تیغ کوه جانکاه
نماید همچنان کاندر شفق ماه
هوش مصنوعی: در دل کوههای بلند، لالههایی با تیغ تیز وجود دارد که زیباییاش در سپیدهدم همانند نور ماه در افق میدرخشد.
میان لاله زار این راه دلکش
بود پر پیچ و خم مو بر آتش
هوش مصنوعی: در میان گلهای لاله، این راه زیبا و دلکش است که با پیچ و خمهایش همچون مو بر روی آتش میدرخشد.
بیا ساقی که از فیض پیاله
بریم از دل ملال دیر ساله
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، تا از شادی نوشیدنی دل را از غمهای طولانی رها کنیم.
مگو ای ساقی از دشواری راه
به کشمیر آمدیم الحمدلله
هوش مصنوعی: نمیخواهم بگویم که مسیر سختی داشتیم، ولی به سرزمین کشمیر رسیدیم و باید شکرگزار باشیم.
تعالی الله زهی گلزار کشمیر
که در وی غنچه ای هم نیست دلگیر
هوش مصنوعی: خداوند متعال، به چه زیبایی باغ کشمیر است که حتی یک جوانه دلگیر در آن وجود ندارد.
درین گلشن که باد آباد جاوید
لطافت را مجسم می توان دید
هوش مصنوعی: در این باغ، جایی که باد به آن طراوت و زندگی میبخشد، میتوان زیبایی و لطافت را به وضوح مشاهده کرد.
طراوت چون درین گلشن وطن کرد
رطوبت گرد از خاکش برآورد
هوش مصنوعی: زمانی که رطوبت به این باغ سرزمین ما رسید، طراوت و شادابی دوباره در آن ایجاد شد و گرد و غبار از خاک آن برخاست.
بیفشارند خاکش را چو در مشت
چکد همچون رگ ابر آب ز انگشت
هوش مصنوعی: خاک را به آرامی فشار میآورند تا مانند چکه کردن آب از انگشت، رطوبت از آن به بیرون بیاید، درست مانند آبی که از رگ ابرها جاری میشود.
چو گل از خاک سیرابش نمو کرد
کول از آب گویی سر برآورد
هوش مصنوعی: مانند گلی که از خاک سیراب میشود و رشد میکند، آب به او زندگی میبخشد و او را به شکوفایی میکشاند.
زمینش آنچنان با آب یار است
که چون ابر از رطوبت مایه دار است
هوش مصنوعی: زمین به قدری با آب سازگار و متصل است که مانند ابرها، سرشار از رطوبت و زندگی است.
زخاکش اندکی گیری چو در مشت
بدستت غنچه ای گردد هر انگشت
هوش مصنوعی: اگر از خاک اندکی بگیری، وقتی آن را در دست بگیری، هر انگشتت میتواند به شکل یک غنچه در آید.
ز شرم این گلستان بی شک و ریب
شده جنت نهان در پردهٔ غیب
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شکوه این گلستان، به وضوح میتوان گفت که بهشت پنهان در عالم غیب واقعاً وجود دارد.
گرفته در بغل خاکش صفا را
وطن اینجا بود آب و هوا را
هوش مصنوعی: خاک وطنش را در آغوش گرفته و آرامش را در آنجا یافته است. اینجا آب و هوا همگی دلپذیر هستند.
گلش چون عاشقان پاک دامان
به خون غلطیده با چاک گریبان
هوش مصنوعی: گل او مانند عاشقانی است که پاکدامن بوده و به خاطر عشقشان به خون افتادهاند، لباسشان چاک خورده و پر از غم و آلام است.
نماید غنچه معشوق به آزرم
که پیش افکنده سر از غایت شرم
هوش مصنوعی: غنچهٔ محبوب به دلیل شرم و حیا، سرش را پایین انداخته و خود را به طرزی معصومانه نشان میدهد.
کشیده سرو سر چون آه مجنون
به یک برجسته مصرع گشته موزون
هوش مصنوعی: سرو قد بلندی با زیبایی خاصش همچون آه و نالهی مجنون به تراز یک شعر زیبا و موزون درآمده است.
ز موزونیش صاحب اعتبار است
به یک مصرع سخنور نامدار است
هوش مصنوعی: شاعر به خاطر زیبایی و آهنگین بودن کلامش به اعتبار و شهرت دست یافته است و با یک بیت میتواند نشان دهد که چه شاعر معروفی است.
از آن بر خویشتن بالیده شمشاد
که هست از بندهایش سرو آزاد
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که شمشاد به خاطر نرمی و آزادیاش از قیود، بر خود میبالد. یعنی این که حتی در محدودیتهایش هم میتواند به زیبایی و صفای خود ادامه دهد، در حالی که سرو که آزاد است، ممکن است دیگر این زیبایی و شادابی را نداشته باشد. این بیانگر این است که آزادی همیشه به معنای زیبایی یا برتری نیست و ممکن است درون تحمیلها زیباییها نهفته باشد.
درین گلشن چنار از سرفرازی
کند با مهر دایم دست بازی
هوش مصنوعی: در این باغ، چنار به خاطر شکوفایی و زیباییاش با دوستی همیشگی بازی میکند.
به لاله صحبت نسرین درین باغ
بود چسان به رنگ پنبه و داغ
هوش مصنوعی: در این باغ، لاله و نسرین به هم سخن میگویند. اما رنگ و حالشان متفاوت است؛ یکی رنگین و زیباست و دیگری شکوهی از درد و غم دارد.
شده پنهان به زیر لاله ریحان
چو آه غرقه در خون اسیران
هوش مصنوعی: به طور کلی، در این جمله به وجود چیزی پنهان و آسیبدیده اشاره شده است. لاله ریحان به عنوان نمادی زیبا و معصوم، نشاندهندهی زندگی و زیبایی است، در حالی که آهی که در خون اسیران غرق شده، از رنج و سختی سخن میگوید. در واقع، این متن تضادی عمیق میان زیبایی و درد و رنج را به تصویر میکشد.
گل و نرگس ز نیکویان باغند
میان بوستان چشم و چراغند
هوش مصنوعی: گل و نرگس از زیباترین گلهای باغ هستند و در میان باغ مانند چشم و چراغ آنجا میدرخشند.
لب هر برگ گل را در گلستان
گرفته شبنم از شوخی به دندان
هوش مصنوعی: در گلستان، هر برگ گل به طوری لطیف و زیباست که شبنم به خاطر زیبایی اش، آن را به نرمی به دندان میگیرد.
نیابد بسکه انبوه است سوسن
بنفشه فرصت قد راست کردن
هوش مصنوعی: به دلیل انبوهی سوسنها، بنفشهها فرصت نمییابند که قد خود را راست کنند.
همیشه بلبل هنگامه پرداز
بخواند مصحف گل را به آواز
هوش مصنوعی: بلبل به طور مداوم و با شادی آواز میخواند و احساساتش را در قالب شعر به گلها ابراز میکند.
ز سیرش کام جان گردید حاصل
هوایش بیخته از پردهٔ دل
هوش مصنوعی: در نتیجهٔ سفر او، روح من به آرامش رسید و احساساتم به خاطر هوای او به بیرون از دل راه پیدا کرد.
درین گلزار چون منقار بلبل
نوا پرداز شد هر غنچهٔ گل
هوش مصنوعی: در این گلستان، مانند نوای بلبل، هر غنچهی گل به آواز درآمده است.
زده زانو بنفشه پیش سوسن
چو هندو بچگان پیش برهمن
هوش مصنوعی: از شدت زیبایی و جذابیت بنفشه، مانند بچههای هندو که در برابر برهمنها خم میشوند، این گل هم در مقابل سوسن زانو میزنند.
شد از بس جسته با نسرینش الفت
کباب دل نمکسود صباحت
هوش مصنوعی: به خاطر انس و محبت بسیار با نسرین، دلش همچون کبابی میسوزد و صباحت او را درک کرده است.
گلش در موج سیرابی نمودار
چو در آب روان عکس رخ یار
هوش مصنوعی: گلش در موج سیرابی نمایان است، مانند عکسی که در آب روان از چهره یار میبینیم.
بگوش گل بخواند با صد انداز
همیشه غنچه شعر گلشن راز
هوش مصنوعی: گل همیشه با صدای زیبا و دلنشین، اشعاری را از گلستان رازها برای غنچهها میخواند.
ز صوت قمریان نغمه استاد
کند رقص روانی سرو آزاد
هوش مصنوعی: صدای مرغی به نام قمری، آهنگی دلکش و زیبا دارد که باعث میشود درخت سرو آزاد به نرمی و زیبایی برقصد.
درنی گلراز از فیض پیاله
توانم داد داد سیر لاله
هوش مصنوعی: میتوانم از نعمت پیاله زیبایی و خوشی گلها را به اشتراک بگذارم و از سیرابی لالهها لذت ببرم.
زهر برگی درین خرم گلستان
توان بردن رهی بر صنع یزدان
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، حتی یک برگ زهرآلود نیز میتواند راهی به سوی خالق هستی باز کند.
بود از هر گلش در چشم جویا
جمال شاهد معنی هویدا
هوش مصنوعی: در هر گل او، زیبایی و جلوهای از چهره معشوق نمایان است.
بیا ساقی ز هشیاری خرابیم
دمی با هم به سیر دل شتابیم
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، بگذار که برای کمی از هوشیاری فاصله بگیریم و با هم به دلخواه و شادابی بپردازیم.
درین گلزار تالابی است پرنور
که بادا چشم بد از دیدنش دور
هوش مصنوعی: در این باغ زیبایی وجود دارد که به قدری روشن و درخشان است که امیدوارم کسی نتواند به آن حسد ورزد یا آسیب برساند.
بود آبش به زیر سبزه پنهان
چو در خط آب و تاب حسن خوبان
هوش مصنوعی: آب زیر سبزه پنهان است، مانند زیبایی و جذابیتی که در چهرهی خوبان نهفته است.
برد بازی به بازی دل ز جمهور
که باشد آب زیر کاه مشهور
هوش مصنوعی: در اینجا به طور غیرمستقیم گفته میشود که در بازیهایی مانند عشق و رقابت، آن کسی که زودتر خود را نشان میدهد و در ظاهر قویتر به نظر میرسد، ممکن است در واقع ناپایدار باشد. به عبارت دیگر، لازم نیست به ظواهر توجه کنیم، زیرا ممکن است در پشت آنها چیز دیگری نهفته باشد.
ز بس افتاده عکس گل در آبش
پری در شیشه دارد هر حبابش
هوش مصنوعی: به خاطر این که تصویر گل بهقدری در آب افتاده و منعکس شده است، هر حباب آب در واقع مانند یک پری در درون خود دارد.
بود از موج دایم بر سر شور
ز معشوق خوش ابرو چشم بد دور
هوش مصنوعی: به خاطر مداوم بودن امواج، شور و شوقی در دل دارم، زیرا معشوق خوش ابرویم باعث دوری از چشم بد و ناگواری شده است.
چنان در سبزه موجش گشته پنهان
که زیر و سمه ابروی نکویان
هوش مصنوعی: در میان چمن، به قدری روییده و پنهان شده که بهراحتی نمیتوان آن را دید، مانند اینکه زیباییهای صورت خوشساختان زیر ابروهایشان پنهان است.
در آب سبز او گلها نهان است
جمالش سبز ته گلگون از آن است
هوش مصنوعی: در آب سبز او گلها پنهان هستند، زیباییاش از سرخی در دل سبزی نشأت میگیرد.
بود سبز آب صافش را از آن رنگ
که از آئینهٔ دلها برد زنگ
هوش مصنوعی: آب زلال و سبز رنگش به خاطر آئینه دلها عاری از زنگار و آلودگی است.
صدف در وی خلوت گزینان
گهر باشد سرشک پای بینان
هوش مصنوعی: صدف در خلوت خود مرواریدی گرانبها دارد، مانند اشکی که در پای بینندگان دیده میشود.
چنان سردی در آبش کرد تأثیر
که موجش بسته یخ مانند شمشیر
هوش مصنوعی: چنان تأثیری در آب گذاشت که سردی آن باعث شد موجها مانند شمشیر یخ ببندند.
بیا ساقی که فصل دی سرآمد
کول از دل سبو از خم بر آمد
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، فصل سرد زمستان تمام شده و از دل ظروف، شراب بهراه افتاده است.
بزن خود را سیه مستانه بر دل
قدح بر کف کول استاده در دل
هوش مصنوعی: خود را با نمالیدن و شوق بر دل مشروب بزن، در حالی که لیوان در دست داری و با نشاط ایستادهای.
به روی دل کول چون در نایاب
برون آورده خود را خوب از آب
هوش مصنوعی: دل مانند کُلی است که در دستیابی به آن به سختی میتوان دست یافت و وقتی که خود را به خوبی از آب بیرون میآورد، ارزش بیشتری پیدا میکند.
زآب و تاب رشک صد بهار است
کول زارش مگو خورشید زارست
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی و سرزندگیاش باعث حسادت میشود، اما نباید دربارهی زار بودن کول صحبت کرد، چون خورشید همیشه درخشنده است.
ز روی عقل و دانش دور باشد
که شمع روز را این نور باشد
هوش مصنوعی: این سخن به ما میگوید که با توجه به عقل و دانش، نمیشود قبول کرد که شمع، نور روز را فراهم کند. به عبارت دیگر، منبع نور واقعی و روشنایی روز، فراتر از چیزی است که یک شمع میتواند ارائه دهد.
عروس غنچه اش افکنده سر پیش
بود در آب محو صورت خویش
هوش مصنوعی: عروس گل، سرش را به جلو خم کرده و در آب به تماشای چهره خود مشغول است.
ز عکس گل فروزان در نایاب
بود یاقوت آسا در ته آب
هوش مصنوعی: به یادگار گل درخشان و زیبا، یاقوتی به مانند آن در اعماق آب وجود دارد، اما به خاطر عدم دسترسی، قابل مشاهده نیست.
درین تالاب از بس سر زده گل
بود مرغابی این آب بلبل
هوش مصنوعی: در این دریاچه، به خاطر گلهای زیادی که به سر زده، مرغابی در این آب آواز میخواند مانند بلبل.
شود موجی چو از آبش نمایان
بود تحریر صوت عندلیبان
هوش مصنوعی: وقتی که موجی در آب نمایان میشود، صداهای خوشآیند بلبلان نیز به گوش میرسد.
بود از زیر آبش گل نمودار
چنان کز چادر آبی رخ یار
هوش مصنوعی: از زیر آب، گلی پدیدار شد که مانند چهرهی دلبر از چادر آبی نمایان است.
بیا ساقی که دل را برده از راه
صفای دل خصوصا در شب ماه
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، چرا که دل را از راه خوشی و صفای خودش گرفتهای، مخصوصاً در شب پرنور ماه.
ز رشک مه که زینت داده دل را
گره ها در دل افتاده کول را
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی ماه، دل به تنگ آمده و درونم پر از عقده و ناگفتنیهاست.
در آبش عکس مه کرده تجلی
چو در آئینه عکس روی لیلی
هوش مصنوعی: عکس ماه در آب منعکس شده، مانند تصاویری که در آینه از چهره لیلی دیده میشود.
همیشه عکس ماه از چرخ والا
فتد در دام موجش ماهی آسا
هوش مصنوعی: همیشه تصویر ماه از آسمان بلند در دام امواج قرار میگیرد، مانند ماهی در آب.
به این تالای از فیض الهی
گرفتارند از مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: این افراد در گرداب نعمتهای الهی غرق شدهاند، از آغاز شب تا پایان روز.
بود بر گرد این تالاب بستان
چو گرد چشم خوبان خیل مژگان
هوش مصنوعی: در اطراف این تالاب باغی وجود دارد که مانند حلقهای از مژههای زیبا دور چشمهای دلربا به نظر میرسد.
بیا ساقی که فصل لاله زار است
هوای سیر باغ شاله مار است
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، زمان گلها و زیباییهاست و هوای دلانگیز باغها نیز در اینجا حاکم است.
تعالی الله زهی فردوس مانند
به هر شاخش دلی چون غنچه دربند
هوش مصنوعی: خداوند بلندمرتبه، بهشت زیبایی مثل بهار است که در هر شاخهاش دلی مانند غنچهای پر از عشق و سرزندگی وجود دارد.
در او عالی بنا قصری است پر نور
که بادا از لقایش چشم بد دور
هوش مصنوعی: در او یک قصر باشکوه و روشن وجود دارد که امیدوارم از زیباییاش چشمهای ناپاک دور باشد.
به رفعت آسمان آسمانی است
خم طاقش برنگ کهکشانی است
هوش مصنوعی: آسمان در بلندی خود به شکلی خمیده است و رنگ آن به زیبایی رنگ کهکشان میماند.
کند چون صبح طاقش را نظاره
گریبان می کند از رشک پاره
هوش مصنوعی: وقتی صبح طلوع میکند و زیباییاش را میبینید، حسادت و شوق شما را وادار میکند که به او لباس زیبایی بپوشانید.
چنان بنای صنعش رنگ بسته
که طاق ابروی خوبان شکسته
هوش مصنوعی: آفرینش او آنقدر زیبا و رنگین است که حتی زیبایی ابروهای خوشفرم را تحت تاثیر قرار داده و شکسته است.
دگر از رفعت شانس چه پرسی
بلندی را نشانیده به کرسی
هوش مصنوعی: دیگر از شانس و نعمتهای زندگی چه میپرسی؟ حالا که بلندی و مقام را به نشستن روی کرسی نشان داده است.
ز بس مالیده بر خاک درش رو
مه نور است گردآلود ابرو
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی افرادی که بر زمین درِ او سجده کرده و به او احترام گذاشتهاند، ابروهایش همچون مهای نورانی و زیبا، گرد و غبار را کنار زده و درخشش خاصی پیدا کرده است.
به پیش این مزین قصر رنگین
بود حوضی بعینه کوثر آیین
هوش مصنوعی: در مقابل این قصر زیبا و رنگین، حوضی قرار دارد که به شکلی دقیق شبیه به کوثر است.
در او افتد چو عکس قصر والا
شود کیفیت سیرش دو بالا
هوش مصنوعی: وقتی که در او حالت چنان باشد که مانند نمایی از یک قصر بلند بگیرد، کیفیت و شرایط سفرش به دو حالت خوب و عالی تغییر میکند.
عیا باشد در او این قصر رنگین
چو در آئینه حسن روی شیرین
هوش مصنوعی: این قصر رنگین مانند آینهای است که زیبایی چهرهای شیرین را به نمایش میگذارد و در آن شوق و لذت موج میزند.
در آبش کرد سردی بسکه طوفان
بود یخ بسته موجش همچو سوهان
هوش مصنوعی: بخاطر شدت طوفان، آب سرد و یخزده شده است و موجها به قدری سخت شدهاند که مانند سوهانی عمل میکنند.
سخن از آبشارش چون طرازم
صباحت های عالم را گدازم
هوش مصنوعی: وقتی از زیباییهای آبشار او صحبت میکنم، گویی تمام زیباییهای جهانی را در دل میریزم و جذب میکنم.
الهی تا به عالم هست کشمیر
مبادا این بنا محتاج تعمیر
هوش مصنوعی: خدایا، تا زمانی که دنیا پابرجاست، کاش کشمیر هرگز به تعمیر و بازسازی نیاز نداشته باشد.
بیا ساقی که فصل انبساط است
می عشرت بده باغ نشاط است
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، که زمان شادی و خوشگذرانی است، شراب بده که باغ پر از سرمستی و شادی است.
درین عالی بنا آب روانی است
که دلکش همچو عمر جاودانی است
هوش مصنوعی: در این ساختمان بلند، جوی آبی جاری است که جذاب و زیباست، مانند عمر جاودان.
کند فواره اش از تر زبانی
به سرو بوستان مصرع رسانی
هوش مصنوعی: فوارهای که از آب به بیرون میجهد، به مانند زبانی سرزنده و شاداب است که به جلوههای زیبای سرو در باغ میافزاید.
گلش در زیر سنبل گشته پنهان
چو در خط گونهٔ گلرنگ خوبان
هوش مصنوعی: گل او در زیر سنبل پنهان شده، مانند خطی که روی گونهٔ زیبا و رنگی انسانها نقش بسته است.
درختانش همه معشوق سرکش
همه پیمانهٔ لاله به سرکش
هوش مصنوعی: درختان این سرزمین، همه جوان و زیبا هستند و هر کدام مانند معشوقی سرکش و آرام، سرشار از گلهای لاله اند.
چو این گلزار باغ پادشاهی است
نشانش لاله داغ پادشاهی است
هوش مصنوعی: این باغ زیبا به عنوان نشانهای از سلطنت و قدرت معرفی شده و گلهای زردرنگ آن، نماد غم و داغی ناشی از سلطنت هستند.
بیا ساقی خدای ما کریم است
می آنرا ده که در باغ نسیم است
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، خداوند ما بزرگ و بخشنده است. این نوشیدنی را به ما بده که در باغ پر از نسیم و خوشبو است.
نسیمش بشکفاند غنچهٔ دل
برویاند گل خورشید از گل
هوش مصنوعی: نسیم دلکشش غنچهٔ دل را باز میکند و گل زیبای خورشید را به بار میآورد.
سفیدارش به گردون سرکشیده
درختانش جوانان رسیده
هوش مصنوعی: سفیدار در آسمان سر به آسمان ساییده و درختانش به سن جوانی رسیدهاند.
انارش از لطافت روح را قوت
نماید در نظرها درج یاقوت
هوش مصنوعی: زیبایی و نرمی آن انگشتر به قدرت روح انسان افزوده و در دیدگاهها مانند یاقوت ارزشمند و درخشان است.
ز شاه آلو بود زینت چمن را
که وصفش می کند رنگین سخن را
هوش مصنوعی: شکوفههای شاه آلو باعث زیبایی چمن میشوند، زیرا رنگ و زیبایی آنها زبانزد است.
بسیبش گشته ام زانروی مایل
که باشد قوت روح و قوت دل
هوش مصنوعی: من به خاطر گرایش به او به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام، زیرا او باعث تقویت روح و دل من شده است.
ز انگورش می عشرت به کامم
بود از وصف او شیرین کلامم
هوش مصنوعی: از انگور نوشیدنی خوشی مینوشم و به خاطر تو کلامم شیرین و دلنشین است.
بود از بسکه شیرین اشکی او
شده از عاشقانش زردآلو
هوش مصنوعی: به دلیل شیرینی اشکهای او، عاشقانش مانند زردآلو پژمرده شدهاند.
دلش از عشق اشکی گشته خسته
به رنگ عاشقان رنگش شکسته
هوش مصنوعی: دل او از عشق به شدت خسته شده و اشکهاش نشان از غم و تغییری در احساساتش دارد که به رنگ عاشقان تبدیل شده و نشاندهنده شکستن عواطفش است.
بهش چون خواجگان شهر کشمیر
بود از شال پوشان به تدبیر
هوش مصنوعی: او مانند خواجگان شهر کشمیر بود، به طوری که با فکر و تدبیر شال به دوش داشت.
ز وصف بحرآرا تر زبانم
فصاحت بندهٔ حسن بیانم
هوش مصنوعی: ز وصف زیباییهای دریا، زبان من به خوبی و زیبایی سخن میگوید و من بندهٔ زیبایی و بلاغت هستم.
تعالی الله زهخی جوش بهارش
طراوت سایه پرورد چنارش
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است، و شکوفههای بهاری او با طراوت و تازگی، سایه درختانش را پر برکت کرده است.
چنارش بر کنار هر خیابان
نماید چون جوانان نمایان
هوش مصنوعی: در کنار هر خیابان، درختی همچون جوانان خود را به نمایش میگذارد.
بو هر برگش از باد بهاری
چو دست مهر گرم رعشه داری
هوش مصنوعی: هر بویی که از هر برگ درختان بهاری به مشام میرسد، مانند لمس گرم مهر و محبت، حس نرم و آرامی را به وجود میآورد.
تعالی الله ز باغ عیش آباد
غلام عرعر او سرو آزاد
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است، او از باغ زندگی خوشیها و لذتهای این غلام عرعر، گیاه سرو آزاد را به وجود آورده است.
جنان کی فیض عیش آباد دارد
گلش چون بلبلش فریاد دارد
هوش مصنوعی: بهشتی که لذت زندگی در آن باشد، مانند باغی است که اگر بلبلش شکایت کند، گلهایش نیز از آن رنج میبرند.
چه نسبت این مکان را با جنان است
تفاوت از زمین تا آسمان است
هوش مصنوعی: این مکان هیچ ارتباطی به بهشت ندارد و تفاوت آن از زمین تا آسمان است.
بود فردوس عالم افضل آباد
که آنجا داد عشرت می توان داد
هوش مصنوعی: بهترین و زیباترین جای دنیا، جایی است که در آن امکان لذت و خوشی وجود داشته باشد.
ز فردوس برین از نسبت دل
بود صدبار این گلزار افضل
هوش مصنوعی: این گلزار به دلیل ارتباطش با دل، از بهشت برتر است.
چه گویم وصف باغ سیف آباد
کند دل را هوایش از غم، آزاد
هوش مصنوعی: چه بگویم از زیبایی باغ سیف آباد، که هوای آن دل را از غم آزاد میکند.
نباشد همچو سیف آباد باغی
بود هر لاله اش روشن چراغی
هوش مصنوعی: باغی مانند سیف آباد وجود ندارد که هر لالهاش به مانند چراغی روشن باشد.
بهشت جاودان باغ الهی است
که در وی باغبانی پادشاهی است
هوش مصنوعی: بهشت ابدی مانند باغی از خداوند است که در آن، یک پادشاه به عنوان باغبان وجود دارد.
چنار او کشیده سر به کیوان
سر و سر کردهٔ بالا بلندان
هوش مصنوعی: چنار او مانند درختی بلند است که به سمت آسمان کشیده شده و سر به آسمان ساییده است. این درخت با قامت بلندش بر دیگران برتری دارد.
فلک از هیبت شانس رمیده
زمین در سایهٔ او آرمیده
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر قدرت و بزرگی شانس، دچار ترس و لرز شده و زمین در سایهٔ او آرام گرفته است.
به اوجش کی تواند پی برد مهر
یکی از زیردستانش بود مهر
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند به مقام و عظمت او پی ببرد، زیرا محبت او به یکی از زیر دستانش است.
خوشا شهری که باغش نور باغ است
ز رشک لاله اش فردوس داغ است
هوش مصنوعی: خوشا به حال شهری که باغهایش پر از نور و روشنی است و زیبایی لالهها به حدی است که انسان را به یاد بهشت میاندازد، هرچند در اینجا گرما و آفتاب هم وجود دارد.
توان برداشت نور اینجا به دامن
درختانش ز نسل نخل ایمن
هوش مصنوعی: در اینجا نور از دامن درختان، به ویژه از نخلها، به خوبی قابل دریافت و برداشت است.
فزاید نور چشم از خاک پاکش
نباشد توتیا هم چشم خاکش
هوش مصنوعی: نور چشم انسان از خاک پاکی ناشی میشود که در آن قرار دارد و حتی اگر توتیا (پودر سفید کننده) هم باشد، نمیتواند جانشین آن خاک پاک شود.
خوشا کشمیر کو ماوای عیش است
بده می بی تکلف جای عیش است
هوش مصنوعی: کشمیر جایی است که زندگی در آن لذتی دلپذیر دارد، بنابراین بیهیچ تشریفاتی، به من شراب بده تا از این لذت بیشتر بهرهمند شوم.
اگر چه آب و خاکش دلپذیر است
همیشه این مکان جنت نظیر است
هوش مصنوعی: این مکان با وجود اینکه همیشه با آب و خاکی دلپذیر همراه است، به عنوان بهشتی زیبا و دلانگیز شناخته میشود.
ولیکن زینت این باغ خندان
شد از نواب فاضل خان دو چندان
هوش مصنوعی: اما زیبایی این باغ با حضور نواب فاضل خان دو برابر شده است.
مگو نواب کشور گیر آمد
که جانی در تن کشمیر آمد
هوش مصنوعی: نگو که فرمانروای کشور به سراغ ما آمده است، چرا که زندگی به دنیای ما بازگشته و جان تازهای به سرزمین کشمیر دمیده شده است.
فروغ محفل اقبال و دولت
چراغ دودمان جاه و حشمت
هوش مصنوعی: نور و روشنایی مجلس افراد موفق و قدردان، مانند چراغی است که خانوادهای با مقام و ثروت را روشن میکند.
به رفعت بارگاهش آسمان قدر
پرکاهی به راهش کهکشان قدر
هوش مصنوعی: این بیت به عظمت و بزرگی مقام او اشاره دارد. میگوید که آسمان به اندازهی یک کاه در برابر بارگاه او کوچک است و کهکشان نیز در مقایسه با راه او ناچیز به نظر میرسد. به عبارتی دیگر، مقام و منزلت او آنچنان بالا و بینظیر است که هیچ چیز دیگری قادر به مقایسه با آن نیست.
پی نظم مهام این عالم پیر
ز پیر رای او پرسیده تدبیر
هوش مصنوعی: در پی جستجوی نظم و ترتیب در این دنیا، از خودِ مردان حکمت و تجربهدار دربارهی تدبیر و چارهجویی سؤال کردهام.
اگر باشد فلاطون و ارسطو
که می زیبند طفل مکتب او
هوش مصنوعی: اگر فیلسوفانی چون افلاطون و ارسطو هم در اینجا باشند، باز هم تواناییهای این کودک را به نمایش میگذارند.
گشاد کارها را دل چو بنهاد
گره از بیضهٔ فولاد بگشاد
هوش مصنوعی: وقتی دل گره کارها را باز کند، مشکلها مثل تخممرغی از جنس فولاد راحت حل میشوند.
بود آنرا که حفظش گشته مامن
چو جوهر پشت بر دیوار آهن
هوش مصنوعی: کسی وجود دارد که در نگهداریاش، مانند جواهری است که پشت دیوار آهنین محفوظ مانده است.
به بزم و رزم در قانون و دستور
نباشد همچو اویی چشم بد دور
هوش مصنوعی: در مجالس و جنگها، مانند او کسی وجود ندارد که نظر را از بدی دور کند.
تهی دستند بحر و کان ز جودش
قوی پشت است اقبال از وجودش
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی بر کسی که از نعمت وجود او بهرهمند نیست، حاکم است، اما کسی که از لطف و بخشش او برخوردار باشد، در زندگیاش قوی و موفق خواهد بود.
زر و گوهر ز بس بر خاک پاشید
دکان کان و دریا تخته گردید
هوش مصنوعی: نقره و طلا به قدری در زمین پاشیده شد که دریا و کان سنگهای قیمتی به حالت خشک درآمدند.
به دورش خوشدلی از بسکه عام است
دهن ها باز از خنده چو جام است
هوش مصنوعی: سراسر خوشی و شادمانی او باعث شده که لبخندها مانند یک جام در میان مردم گسترده شود و همه میخندند.
ز خاک مقدمش کاسیر باشد
نسیم ار ذره ای بر بحر پاشد
هوش مصنوعی: نسیم اگر تنها ذرهای از خاک پای او را بوزد، میتواند دریا را هم به تلاطم درآورد.
کند تا پولکش را زر کماهی
چو موج آید به روی آب ماهی
هوش مصنوعی: تا زمانی که جریان پول و ثروت به وفور در میآید، مانند ماهیای که در روی آب شنا میکند، باید آماده پذیرش آن بود.
به دستش تیغ باشد روز میدان
هلالی در کف خورشید تابان
هوش مصنوعی: در دست او شمشیری است که در میدان نبرد مانند هلالی میدرخشد و درخشش آن به اندازهی نور خورشید است.
چو بنماید به دشمن زور بازو
به خورشید است تیغش هم ترازو
هوش مصنوعی: وقتی که قهر و قدرت را به دشمن نشان میدهی، مانند این است که تیغ تو به اندازه خورشید درخشان و قوی است.
بود از هیبت آن دشمن افکن
همیشه برق در کار رمیدن
هوش مصنوعی: به خاطر ترس و هیبت آن دشمن، همیشه در حال فرار بودند و گویی برق در کارشان بود.
ز رشکش تیغ مهر اندر تب و تاب
محیط عالمی یک قطره آب
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت خورشید، در حالی که در حال درخشیدن است، تمامی عالم مانند یک حلقه در حال چرخش به دور یک قطره آب است.
ز وصف ابرش او خامهٔ من
به دستم همچو نبض آید به جستن
هوش مصنوعی: وقتی از زیبایی و وصف ابر او میگویم، قلم من همچون نبضی در تلاش برای بیان احساسات و افکارم به حرکت درمیآید.
تعالی الله ز رخش باد رفتار
که زیبد گرد راهش بوی گلزار
هوش مصنوعی: خداوند آنقدری بزرگ و والا است که شایسته است راه او به عطر گلها آراسته شود.
نسیم آسا خرامش دلپسند است
زجستن جستنش آتش بلند است
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلپذیری حرکات نرم و موزون اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که این حرکات به گونهای هستند که شایسته تحسین و لذتاند، در حالی که تلاش و کوشش برای دستیابی به اهداف ممکن است به دلیل دشواریهای مربوط به آن، نتیجهای سخت و پرچالش به همراه داشته باشد.
کنی آئینه گر از نعل آن سم
بود چون بحر دایم در تلاطم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از نعل سم اسب آینهای بسازی، مثل این است که دریا همیشه متلاطم است.
به هر جاده که گشته گرم رفتار
بجستن آمده چون نبض بیمار
هوش مصنوعی: در هر مسیری که قدم گذاشتهام، به شدت در جستجوی چیزی هستم، مانند نبض یک بیمار که به دنبال نشانههای حیات میگردد.
ز بس کاندر هنرمندی است دستور
گذارش گر فتد بر تار طنبور
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در هنر، تدبیر و راهنمایی وجود دارد، اگر کسی بر روی سیمهای ساز بنشیند، به خوبی میتواند نغمهای زیبا را به وجود آورد.
ز موزون جستن این برق رفتار
صدای نغمه بیرون آید از تار
هوش مصنوعی: با حرکت موزون و هماهنگ این برق، صدای زیبای نغمهای از تار بلند میشود.
ز دستش گشته آسان حل مشکل
به یک ناخن گشوده عقدهٔ دل
هوش مصنوعی: با یک حرکت ساده از او، مشکل به آسانی حل شده و گرههای درون دل را باز میکند.
دم او از گره باشد نمودار
بعینه همچو مار و مهرهٔ مار
هوش مصنوعی: نفسی که در وجود او وجود دارد، به وضوح نشانگر است، همچون مار و مهرهاش که نمایان است.
دو چشم او ز مژگان بلا جو
فکنده شاخها بر هم دو آهو
هوش مصنوعی: دو چشم او مانند مژگانش، زیبایی و جاذبهای دارند که سبب میشود هر چیزی را تحت تأثیر قرار دهد و دوتا آهو به صورت نمادین به هم نزدیک شدهاند و شکلی از زیبایی در مقابل هم دارند.
روان گاهی چو آب و گه چو باد است
ندانم مرغ یا ماهی نژاد است
هوش مصنوعی: روح انسان گاهی شبیه آب روان است و گاهی مانند باد به حرکت در میآید. نمیدانم این روح از کدام موجود است، آیا شبیه پرندهای است یا مانند ماهیای در آب.
همیشه خضر بادا رهنمایش
ز چشم بد نگهدارد خدایش
هوش مصنوعی: همواره خضر (الگوی راهنما) باشد تا تو را از نظر چشمهای حسود حفظ کند و خداوند تو را در امان دارد.
بیا ساقی شراب دولتم ده
به دور خان والا حشمتم ده
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، شراب خوشحالی و خوشبختیام را به من بده و در دور من، همراه با بزرگان و بزرگمنشهایم بنشین.
ز فیض مقدمش کشمیر معمور
به رنگ مردمان دیده از نور
هوش مصنوعی: از برکت وجود او، کشمیر پر از جنب و جوش شده و چشمها از نور رنگ مردم آن سرزمین روشن شده است.
ازو کشمیر خلد جاودانی
ازو روشن چراغ قدردانی
هوش مصنوعی: کشمیر به عنوان بهشتی ابدی و همیشگی توصیف شده و چراغی که نشانه تقدیر و شکرگزاری است، از او روشن میباشد.
الهی خاطرش مسرور بادا
اجاق دشمنانش کور بادا
هوش مصنوعی: خدای من، امیدوارم که دل او شاد باشد و دشمنانش در تاریکی و ناامیدی بمانند.
بیا ساقی که از فیض الهی
شدم فارغ ز فکر حسن معنی
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، من از نعمتهای الهی بهرهمند شدم و دیگر درگیر و فکر زیباییهای ظاهری نیستم.
ز جویا چون به خوبی یافت اتمام
از آن شد حسن معنی نامه را نام
هوش مصنوعی: وقتی جویا با دقت و توجه به سرانجام کار پی برد، زیبایی مفهوم نامه را در نام آن مشاهده کرد.