گنجور

شمارهٔ ۳

روایت کند سید نامدار
یگانه در بحر هشت و چهار
که در عهد مروانیان لعین
یکی زان مکان خصومت گزین
بسی آرزومند فرزند بود
به فرزند بس آرزومند بود
چنین نذر کرد آن شقاوت ماب
که گردد ز فرزند اگر کامیاب
زند دایم آن پور بر شر و شین
ره زائران شه دین حسین
قضا را دلش زین غم آزاد شد
به دیدار فرزند دل شاد شد
چو آن طفل آمد به سرحد هوش
به ایفای عهدش بمالید گوش
مدام آن جوان ز حق بی خبر
عمل خواست کردن به پند پدر
به ایفای نذر پدر روز و شب
همی در کمین بود فرصت طلب
بناگه یکی کاروانی شنید
که آمد به طوف امام شهید
زجا جست و بربست محکم میان
به آهنگ تاراج آن کاروان
بیامد دوان تا کنار فرات
چنین دید آن سر براه نجات
کزان بحر بگذشته آن کاروان
چو از دیده اشک ستم دیدگان
چو کام از تکاپو نشد حاصلش
چنین یافت اندیشه ره در دلش
که هنگام برگشتن کاروان
بگیرد سر راه بر زایران
درین فکر ناگاه خوابش ربود
بیاسود از قید گفت و شنود
ز خواب گران چون در آرام شد
به رویای صادق دلش رام شد
چنان دید کامد قیامت پدید
بجوشید درهم شقی و سعید
نشسته به کرسی قرب اله
محمد شهنشاه امت پناه
ملایک ز هر سو در آن حشر عام
کمر بستهٔ حکم خیر الانام
که تا نیک و بد را به لطف و گزند
سوی پیشگاه نبوت برند
شوند آنکه از حکم آن شهریار
سعید و شقی داخل خلد و نار
در آن عرصه ز اشرار بیدادگر
درآمد نبی را یکی در نظر
بگفت این شقی را به فضل کریم
نشاید فرستیم سوی جحیم
گذارش مگر روزی از روزها
فتاده است بر وادی کربلا
غباری از آن تربت مشکبو
نشسته است بر وادی کربلا
کنون تا بود بر رخش زان غبار
برون باشد از زمرهٔ اهل نار
گران قدر زان خاک شد در نظر
رخش چون ز گرد یتیمی گهر
به رویی که پر گرد درگاه ا وست
مگو خاک کان سربسر آبروست
پس آنگاه ملاک قهر و عذاب
بگفتند در خدمت آن جناب
که شوییم از رویش آن خاک پاک
بریمش سوی آتش سوزناک
دگر بار آن سایهٔ کردگار
وجودش همه لطف پروردگار
شعار شفاعتگری تازه کرد
ترحم زیاده ز اندازه کرد
بزد فال رحمت به حسن مقال
که این خادمان حریم جلال
ز رخسار این بندهٔ شرمسار
به شستن زد و دید اگر آن غبار
چه سازید کافتاده چشمش ز دور
سوی گنبدی کآمده رشک طور
چه گنبد که کرده است از برتری
سعادات کونین گردآوری
از آن گنج رحمت چو معمور گشت
چو فانوس آبستن نور گشت
هر آنکس که از دیدنش یافت کام
بود آتش دوزخ او را حرام
پس آنگه به حکم شه دین پناه
بهشت برینش شد آرامگاه
چو بینندهٔ خواب بیدار گشت
دلش مخزن گنج اسرار گشت
ز مستی غفلت چو هشیار شد
چو بخت خود از خواب بیدار شد
ز نور حقیقت بسی بهره یافت
بر آن ذره خورشید ایمان بتافت
به حکم در بحر عز و شرف
غلام به اخلاص شاه نجف
ز جان دوستدار سر سروران
خلیل شه دین براهیم خان
ز جویای رنگین سخن این کلام
پذیرفته کیفیت اختتام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روایت کند سید نامدار
یگانه در بحر هشت و چهار
هوش مصنوعی: سید معروف و برجسته داستانی را در مورد موضوعی خاص که به عدد هشت و چهار مرتبط است، نقل می‌کند.
که در عهد مروانیان لعین
یکی زان مکان خصومت گزین
هوش مصنوعی: در زمان حکومت مروانی‌ها، یکی از این مکان‌ها برای دشمنی و درگیری انتخاب شد.
بسی آرزومند فرزند بود
به فرزند بس آرزومند بود
هوش مصنوعی: سختی و امید به داشتن فرزند، در دل افراد بسیار است و داشتن فرزند برای آن‌ها آرزویی بزرگ به شمار می‌آید.
چنین نذر کرد آن شقاوت ماب
که گردد ز فرزند اگر کامیاب
هوش مصنوعی: آن فرد بدبخت نذر کرده بود که اگر از فرزندش به خواسته‌اش برسد، کاری انجام دهد.
زند دایم آن پور بر شر و شین
ره زائران شه دین حسین
هوش مصنوعی: سفره زندگی آن فرزند پاک همیشه مملو از خوبی‌ها و نعمت‌هاست و راهی که زائران به سوی دین و آموزه‌های حسین (ع) می‌روند، پر از برکت و روشنی است.
قضا را دلش زین غم آزاد شد
به دیدار فرزند دل شاد شد
هوش مصنوعی: سرنوشت با دیدن فرزند و خوشحالی او از این غم رهایی یافت.
چو آن طفل آمد به سرحد هوش
به ایفای عهدش بمالید گوش
هوش مصنوعی: وقتی آن کودک به مرحله‌ی درک و فهم رسید، برای یادآوری پیمانی که بسته بود، گوشش را نوازش کرد.
مدام آن جوان ز حق بی خبر
عمل خواست کردن به پند پدر
هوش مصنوعی: جوان همیشه از حقیقت بی‌خبر بود و به دنبال انجام کارهایی بود که پدرش به او توصیه کرده بود.
به ایفای نذر پدر روز و شب
همی در کمین بود فرصت طلب
هوش مصنوعی: او همیشه منتظر فرصت است تا نذر پدرش را ادا کند و هر روز و شب در حالت آماده‌باش به سر می‌برد.
بناگه یکی کاروانی شنید
که آمد به طوف امام شهید
هوش مصنوعی: ناگهان کاروانی به سمتشان نزدیک شد و خبر آمدن امام شهید را شنیدند.
زجا جست و بربست محکم میان
به آهنگ تاراج آن کاروان
هوش مصنوعی: از مکان خود حرکت کرد و در وسط، محکم گرفت و با نیتی برای غارت آن کاروان به راه افتاد.
بیامد دوان تا کنار فرات
چنین دید آن سر براه نجات
هوش مصنوعی: شخصی به سرعت به کنار رود فرات رسید و در آنجا منظره‌ای را مشاهده کرد که به معنای هدایت و نجات بود.
کزان بحر بگذشته آن کاروان
چو از دیده اشک ستم دیدگان
هوش مصنوعی: از آن دریا که کاروان رفته، اشک‌های ستم را در چشمان دیده‌ها می‌سازد.
چو کام از تکاپو نشد حاصلش
چنین یافت اندیشه ره در دلش
هوش مصنوعی: وقتی تلاش و کوشش نتیجه‌ای به همراه نیاورد، او در دل خود به فکر فرو رفت و راهی را جستجو کرد.
که هنگام برگشتن کاروان
بگیرد سر راه بر زایران
هوش مصنوعی: در زمان بازگشت کاروان، می‌تواند در مسیر به زائران بپیوندد.
درین فکر ناگاه خوابش ربود
بیاسود از قید گفت و شنود
هوش مصنوعی: ناگهان در این فکر خوابش برد و از محدودیت‌های گفتگو و شنیدار آزاد شد.
ز خواب گران چون در آرام شد
به رویای صادق دلش رام شد
هوش مصنوعی: زمانی که از خواب سنگین بیدار شد و به آرامش رسید، دلش با رویای حقیقی و نیکو آرام گرفت.
چنان دید کامد قیامت پدید
بجوشید درهم شقی و سعید
هوش مصنوعی: وقتی قیامت فرا رسید، آنچنان همه چیز به راه افتاد که عده‌ای شادمان و خوشحال و عده‌ای دیگر ناامید و نگران شدند.
نشسته به کرسی قرب اله
محمد شهنشاه امت پناه
هوش مصنوعی: نشسته بر جایگاه نزدیک به خدا، محمد، پادشاه امت، پناهی برای مردم است.
ملایک ز هر سو در آن حشر عام
کمر بستهٔ حکم خیر الانام
هوش مصنوعی: فرشتگان از همه جا در آن روز جمعیت آماده‌اند تا فرمان‌های نیکو از بهترین مخلوق خدا را اجرا کنند.
که تا نیک و بد را به لطف و گزند
سوی پیشگاه نبوت برند
هوش مصنوعی: برای اینکه زشتی‌ها و خوبی‌ها را با لطف و مروت به درگاه پیامبری برسانند.
شوند آنکه از حکم آن شهریار
سعید و شقی داخل خلد و نار
هوش مصنوعی: افرادی که از فرمان آن پادشاه خوشبخت و بدبخت می‌شوند، به بهشت و جهنم وارد خواهند شد.
در آن عرصه ز اشرار بیدادگر
درآمد نبی را یکی در نظر
هوش مصنوعی: در آن فضا از دشمنان ظلم‌کار، پیامبری یک‌باره چهره‌اش نمایان شد.
بگفت این شقی را به فضل کریم
نشاید فرستیم سوی جحیم
هوش مصنوعی: این شخص مستحق عذاب نیست و نباید به جهنم فرستاده شود، چرا که فضل و رحمت خداوند شامل حال اوست.
گذارش مگر روزی از روزها
فتاده است بر وادی کربلا
هوش مصنوعی: شاید روزی از روزها، سرنوشت کسی به کربلا افتاده باشد.
غباری از آن تربت مشکبو
نشسته است بر وادی کربلا
هوش مصنوعی: غبار عطرآگینی از سرزمین مقدس کربلا نشسته است.
کنون تا بود بر رخش زان غبار
برون باشد از زمرهٔ اهل نار
هوش مصنوعی: اکنون که این غبار از چهره‌اش برطرف شده، از جمع اهل آتش خارج خواهد بود.
گران قدر زان خاک شد در نظر
رخش چون ز گرد یتیمی گهر
هوش مصنوعی: از آن خاک با ارزش می‌درخشد، مانند جواهر که از غبار یتیمی جدا شده است.
به رویی که پر گرد درگاه ا وست
مگو خاک کان سربسر آبروست
هوش مصنوعی: به چهره‌ای که در آستانه‌اش غبار نشسته، چیزی نگو؛ زیرا تمام این خاک در برابر آبرو و احترام اوست.
پس آنگاه ملاک قهر و عذاب
بگفتند در خدمت آن جناب
هوش مصنوعی: پس از آن، ویژگی‌ها و معیارهای خشم و عذاب را در حضور آن شخصیت بزرگ مطرح کردند.
که شوییم از رویش آن خاک پاک
بریمش سوی آتش سوزناک
هوش مصنوعی: ما از روی آن خاک پاک شستشو می‌کنیم و آن را به سوی آتش سوزان می‌بریم.
دگر بار آن سایهٔ کردگار
وجودش همه لطف پروردگار
هوش مصنوعی: بار دیگر، سایهٔ خداوند بر وجود او همه نشانه‌های مهربانی و لطف پروردگار است.
شعار شفاعتگری تازه کرد
ترحم زیاده ز اندازه کرد
هوش مصنوعی: شعار شفاعت به تازگی مطرح شده و نشان می‌دهد که رحمتی فراتر از حد معمول به وجود آمده است.
بزد فال رحمت به حسن مقال
که این خادمان حریم جلال
هوش مصنوعی: فال نیکوی رحمت را به خوشی و زیبایی بزن، چرا که این خادمان در خدمت مقام والای جانان هستند.
ز رخسار این بندهٔ شرمسار
به شستن زد و دید اگر آن غبار
هوش مصنوعی: از چهره‌ی این بنده‌ی شرمنده، که غبار را شست، نگاهی کرد و دید.
چه سازید کافتاده چشمش ز دور
سوی گنبدی کآمده رشک طور
هوش مصنوعی: چه کار می‌توان کرد وقتی چشمانش به دور نگاه می‌کنند و به چهره‌ای که به زیبایی کوه طور می‌درخشد، حسادت می‌ورزند؟
چه گنبد که کرده است از برتری
سعادات کونین گردآوری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چه دستاورد بزرگی از سعادت‌ها و موفقیت‌های جهانی گرد هم آمده است. گنبد به عنوان نماد زیبایی و عظمت، نشان‌دهنده جمع‌آوری و تبلور این سعادت‌هاست.
از آن گنج رحمت چو معمور گشت
چو فانوس آبستن نور گشت
هوش مصنوعی: زمانی که گنجینه رحمت پر و فراوان شد، مانند چراغی که آماده می‌شود تا نورش را منتشر کند، به دنیا نور و روشنی می‌بخشد.
هر آنکس که از دیدنش یافت کام
بود آتش دوزخ او را حرام
هوش مصنوعی: هر فردی که با دیدن او به آرامش و satisfaction رسید، آتش جهنم برای او ممنوع است.
پس آنگه به حکم شه دین پناه
بهشت برینش شد آرامگاه
هوش مصنوعی: سپس بر اساس دستور پادشاه، شخصی که پناهنده دین بود، بهشتی برین شد و آنجا محل آسایش او گردید.
چو بینندهٔ خواب بیدار گشت
دلش مخزن گنج اسرار گشت
هوش مصنوعی: وقتی بیننده خواب بیدار می‌شود، دلش تبدیل به انباری از رازها و اسرار می‌شود.
ز مستی غفلت چو هشیار شد
چو بخت خود از خواب بیدار شد
هوش مصنوعی: زمانی که از مستی و غفلت خارج شد، به خود آمد و مانند بختش که از خواب بیدار شده، آگاه شد.
ز نور حقیقت بسی بهره یافت
بر آن ذره خورشید ایمان بتافت
هوش مصنوعی: از نور حقیقت، فردی به خوبی بهره‌مند شد و در نتیجه، ذره‌ای از ایمان او به مانند نوری درخشان شده و تابش دارد.
به حکم در بحر عز و شرف
غلام به اخلاص شاه نجف
هوش مصنوعی: به فرمان دریا و بزرگی، بنده‌ای با صداقت در خدمت شاه نجف است.
ز جان دوستدار سر سروران
خلیل شه دین براهیم خان
هوش مصنوعی: عشق به دوست و سروران بزرگ، همچون ابراهیم خان، برایم با ساده‌ترین احساسات زندگی‌ام پیوند خورده است.
ز جویای رنگین سخن این کلام
پذیرفته کیفیت اختتام
هوش مصنوعی: از کسی که در جستجوی سخن زیبایی است، این پیام را دریافت کرده‌ام که نوع پایان‌بندی مهم است.