گنجور

شمارهٔ ۹ - قصیده

چون لخت جگر بر مژهٔ عاشق زار است
هر برگ که پاشیده ز گل بر سر خار است
غلطانده به خون داغ دل سوخته ام را
خالی که برخسارهٔ آن لاله عذار است
همچون نگه نرگس مخمور نکویان
آمیخته با طبع تو شوخی به وقار است
چون پیچ و خم جوهر آئینه همانا
بیتابی حیران تو دایم به قرار است
با ناز گران سنگ سبکروحی و شوخی
در هر نگه چشم تو هنگام خمار است
یک ره نظری بر نگه عجز من انداز
کز حال دلم سوی تو پیغام گذار است
جویا نفسی گوش به من دار که نطقم
اینک پی مداحی شه شعر شعار است
سلطان امم خسرو دین مهدی هادی
کاندر جلوش مهر برین غاشیه دار است
آنی که ز بی مایگی از بحر و بر و کان
شرمندهٔ دست تو به هنگام نثار است
یک مشعله دار جلو قدر تو باشد
خورشید که بر خنک فلک شاهسوار است
آن جان که نه قربان سرت ننگ وجود است
وان سر که فدای تو نه، سرمایهٔ عار است
زانروی شب و روز فلک گرد تو گردد
کاین دائره را نقطهٔ ذات تو مدار است
از هیبت تیغت چو سپند از سر آتش
همدوش فغان خصم در آهنگ فرار است
بی خواست ز جا می جهد از صدمهٔ رمحت
خصمت به دل سنگ نهان گر چو شرار است
از بیم سیاست گری شخنهٔ نهیت
شام اول روز سیه باده گسار است
فواره ز تأثیر نگاهت به گه خشم
آتش ز خود آورده بیرون همچو چنار است
بردند نصیبی ز شمیم گل خلقت
گر عود قماریست و گر مشک تتار است
گل مشت زری را که به صد خون دل اندوخت
بر راهگذار تو مهیای نثار است
از ثابت و سیار کند میخ سرانجام
یکران ترا چرخ در آهنگ غیار است
از صید گهت روی زمین یک کف خاک است
وز رزم گهت چرخ برین مشت غبار است
صد حیف ز چشمی که بجز روی تو بیند
افسوس بر آن دل که به اغیار تو یار است
در رزم گهت نصرت و فتح اند دو سرهنگ
کین یک به یمین غازی و آن یک به یسار است
از فضل تو یک شمه شمردن نتواند
گر ریگ صحاریست و گر موج بحار است
کی ناطقه از عهدهٔ وصف تو برآید
‏ فضل تو زیاد از حد و افزون ز شعار است
مانندهٔ شب باد سیه روی، عدویت
باقی به جهان تا اثر لیل و نهار است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون لخت جگر بر مژهٔ عاشق زار است
هر برگ که پاشیده ز گل بر سر خار است
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که عاشق دچار غم و اندوه است، شبیه به لختی جگر اوست که در حال بازگشت به حالت طبیعی خود است. هر برگی که از گل بر روی خار می‌افتد، نمادی از این درد و رنج است.
غلطانده به خون داغ دل سوخته ام را
خالی که برخسارهٔ آن لاله عذار است
هوش مصنوعی: دلم را که پر از غم و آتش عشق است، خالی کرده‌اند. بر پیشانی من نشانه‌ای از زیبایی و گل لاله وجود دارد.
همچون نگه نرگس مخمور نکویان
آمیخته با طبع تو شوخی به وقار است
هوش مصنوعی: نگاه نرگس زیبای مستی که در آن آرامش و جاذبه وجود دارد، به خوبی نشان‌دهنده لطافت و جدیت تو می‌باشد. این نماد، به طرز ظریفی نشان می‌دهد که شوخی می‌تواند با وقار و جدیت ترکیب شود.
چون پیچ و خم جوهر آئینه همانا
بیتابی حیران تو دایم به قرار است
هوش مصنوعی: وقتی که جوهر آئینه پیچ و خم دارد، نشان می‌دهد که بی‌قراری و حیرت تو همیشه در آرامش و سکون است.
با ناز گران سنگ سبکروحی و شوخی
در هر نگه چشم تو هنگام خمار است
هوش مصنوعی: با زیبایی لطیف و دلربایی که داری، در هر نگری که به من می‌کنی، حالت بی‌قراری و مستی است.
یک ره نظری بر نگه عجز من انداز
کز حال دلم سوی تو پیغام گذار است
هوش مصنوعی: لطفاً نگاهی به وضعیت ناتوانی من بینداز، زیرا دل من پیغام عشق و longing به سوی تو دارد.
جویا نفسی گوش به من دار که نطقم
اینک پی مداحی شه شعر شعار است
هوش مصنوعی: ای جان، به حرف‌های من گوش کن که اینک در حال مدح یک شخصیت بزرگ هستم و شعر من، شعار عشق و ارادت است.
سلطان امم خسرو دین مهدی هادی
کاندر جلوش مهر برین غاشیه دار است
هوش مصنوعی: سرورش تمامی امت‌ها، مهدی راهنماست و در پیش او، آفتاب درخشان گوارا حضور دارد.
آنی که ز بی مایگی از بحر و بر و کان
شرمندهٔ دست تو به هنگام نثار است
هوش مصنوعی: به آن لحظه‌ای فکر کن که از نداشتن و بی‌مقداری خود، از دریا و خشکی و معادن، شرمنده‌ام و این احساس در زمانی است که می‌خواهم عطای خود را به تو تقدیم کنم.
یک مشعله دار جلو قدر تو باشد
خورشید که بر خنک فلک شاهسوار است
هوش مصنوعی: یک شعله‌ور در برابر تو مثل خورشیدی می‌باشد که بر آسمان خنک، سوار بر اسب است.
آن جان که نه قربان سرت ننگ وجود است
وان سر که فدای تو نه، سرمایهٔ عار است
هوش مصنوعی: اگر کسی جانش را برای تو ندهد، ارزش وجودش اندک است و اگر سرت را فدای او کنی، این عمل تنها نشانه‌ای از خفت و ذلت است.
زانروی شب و روز فلک گرد تو گردد
کاین دائره را نقطهٔ ذات تو مدار است
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو، روز و شب به دور تو می‌چرخند؛ زیرا این دایره‌ی زندگی، مرکز خودش را در وجود تو می‌یابد.
از هیبت تیغت چو سپند از سر آتش
همدوش فغان خصم در آهنگ فرار است
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند آتش، دشمن را به وحشت می‌اندازد و باعث می‌شود که او در حال فرار باشد.
بی خواست ز جا می جهد از صدمهٔ رمحت
خصمت به دل سنگ نهان گر چو شرار است
هوش مصنوعی: بدون اجازه و اراده، از جایش برمی‌خیزد و از آسیب‌های تو، دل دشمنی را که پنهان است، به سنگی تبدیل می‌کند، چنان که شعله‌ای از آتش درخشان است.
از بیم سیاست گری شخنهٔ نهیت
شام اول روز سیه باده گسار است
هوش مصنوعی: از ترس تدبیرها، شرایط را طوری می‌بینیم که در آغاز صبح، رنگ و بوی تلخی به خود می‌گیرد و آدمی به مصرف مشروبات می‌پردازد.
فواره ز تأثیر نگاهت به گه خشم
آتش ز خود آورده بیرون همچو چنار است
هوش مصنوعی: آب‌فشان ناشی از تأثیر نگاه تو، وقتی عصبانی هستی، همچون درخت چنار از خود آتش بیرون می‌آورد.
بردند نصیبی ز شمیم گل خلقت
گر عود قماریست و گر مشک تتار است
هوش مصنوعی: از بوی دل‌انگیز گل‌های آفرینش نصیبی برده‌اند، خواه این عطر مانند عود خوشبو باشد یا مشابه مشک تاتاری.
گل مشت زری را که به صد خون دل اندوخت
بر راهگذار تو مهیای نثار است
هوش مصنوعی: گلی که با زحمت بسیار و با قلبی پر از درد برای تو آماده شده، بر سر راهت قرار دارد تا به نشانه‌ی محبت و احترام به تو نثار شود.
از ثابت و سیار کند میخ سرانجام
یکران ترا چرخ در آهنگ غیار است
هوش مصنوعی: در نهایت، وقتی تمامی حرکات و تغییرات را در نظر بگیریم، چرخ زندگی به سمتی حرکت می‌کند که به سرنوشت ما شکل می‌دهد.
از صید گهت روی زمین یک کف خاک است
وز رزم گهت چرخ برین مشت غبار است
هوش مصنوعی: از شکار تو تنها یک مشت خاک بر روی زمین باقی می‌ماند و از نبرد تو، فقط گرد و غبار بر فراز آسمان می‌نشیند.
صد حیف ز چشمی که بجز روی تو بیند
افسوس بر آن دل که به اغیار تو یار است
هوش مصنوعی: چه دریغ از چشمی که فقط زیبایی تو را می‌بیند، و افسوس بر دلی که به غیر از تو عشق می‌ورزد.
در رزم گهت نصرت و فتح اند دو سرهنگ
کین یک به یمین غازی و آن یک به یسار است
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، پیروزی و نصرت به تو کمک می‌کنند و دو فرمانده در خود دارند؛ یکی در سمت راست که جنگجو و مبارز است و دیگری در سمت چپ که همانند او آماده‌است.
از فضل تو یک شمه شمردن نتواند
گر ریگ صحاریست و گر موج بحار است
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به درستی بخش کوچکی از نعمت‌ها و فضل تو را توصیف کند، حتی اگر این نعمت‌ها مثل ریگ‌های بیابان یا موج‌های دریا بی‌پایان باشند.
کی ناطقه از عهدهٔ وصف تو برآید
‏ فضل تو زیاد از حد و افزون ز شعار است
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به خوبی تو را وصف کند، چرا که فضیلت‌ها و خوبی‌هایت فراتر از حد و نشانه‌ها هستند.
مانندهٔ شب باد سیه روی، عدویت
باقی به جهان تا اثر لیل و نهار است
هوش مصنوعی: مانند شب که با تیرگی‌اش چهره را می‌پوشاند، دشمنی و بدی در دنیا باقی می‌ماند تا زمانی که روز و شب به تغییرات خود ادامه دهند.