گنجور

شمارهٔ ۷ - غزل

آن کسوت نازک که بر اندام تو بار است
چون نکهت گل دست در آغوش بهار است
نبود چو حبابش هوس صدر نشینی
آن پاک گهر را که خبر از ته کار است
کس ره نبرد حال سیه روز غمت را
در خویش نهان گشته به رنگ شب تار است
از آتش عشق تو برون آمده بیغش
بر سینه زر داغ توام پاک عیار است
زد دست هوس غیر بر آن سلسلهٔ مو
غاف که سر زلف نکویان دم مار است
گر سیل سرشکم بود از جا عجبی نیست
اینجاست که از ضعف نگه بر مژه بار ا ست
هر قطرهٔ خون بسته ز دم سردی ایام
در پیکر صدچاک تو جویا چو انار است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کسوت نازک که بر اندام تو بار است
چون نکهت گل دست در آغوش بهار است
هوش مصنوعی: آن لباس نازکی که بر تن تو نشسته مانند عطر و بوی گل است که در آغوش بهار حس می‌شود.
نبود چو حبابش هوس صدر نشینی
آن پاک گهر را که خبر از ته کار است
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که وقتی حبابی وجود ندارد، دیگر اشتیاقی به جایگاه برتر و برتری آن گوهر پاک وجود ندارد، چرا که او از سرانجام کار آگاه است.
کس ره نبرد حال سیه روز غمت را
در خویش نهان گشته به رنگ شب تار است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند غم تو را که در دل نهفته است، درک کند؛ چرا که آن غم به اندازه شب تارگسترش یافته و پنهان شده است.
از آتش عشق تو برون آمده بیغش
بر سینه زر داغ توام پاک عیار است
هوش مصنوعی: من از آتش عشق تو خارج شده‌ام و بر سینه‌ام نشان درد و محبت تو را دارم. این نشان نشان‌دهنده‌ای است از خلوص و صداقت درونم.
زد دست هوس غیر بر آن سلسلهٔ مو
غاف که سر زلف نکویان دم مار است
هوش مصنوعی: از دست آرزوهای دیگران به آن دسته موهایش دست نزن، زیرا سر زلف زیباها مانند دم مار فریبنده و خطرناک است.
گر سیل سرشکم بود از جا عجبی نیست
اینجاست که از ضعف نگه بر مژه بار ا ست
هوش مصنوعی: اگر چشمانم از شدت گریه و اندوه پر باشد، عجیب نیست. اینجا جایی است که به خاطر ضعف و ناتوانی، اشک‌هایم بر مژه‌هایم نشسته‌اند.
هر قطرهٔ خون بسته ز دم سردی ایام
در پیکر صدچاک تو جویا چو انار است
هوش مصنوعی: هر قطرهٔ خونی که در اثر سرما و سختی روزگار به وجود آمده، در بدن تو که پر از زخم و چاک است، مانند دانه‌های انار جستجو می‌کند.