گنجور

شمارهٔ ۶ - در منقب امام مهدی (ع)‏

اکنون که ز پیریم به عینک سر و کار است
پیوسته دو چشمم به تماشای تو چار است
در دیدهٔ عالی نظران چرخ و کواکب
دودی است که آمیخته با مشت شرار است
در راه تو آنرا که به دریا دل خود داد
هر موج درین بحر پر آشوب کنار است
دارند همه ذکر تو در پردهٔ خاصی
گر نالهٔ قمری است و گر صوت هزار است
هر نالهٔ جانسوز که از نای برآید
سرگرم سراسر روی کوچهٔ یار است
در دیدهٔ بالغ نظران پرتو خورشید
بر خاک ره افتادهٔ آن شاهسوار است
گه ذاکر تسبیح و گهی قائل تهلیل
تا صبح ز سیاره فلک سبحه شمار است
چون غنچهٔ گل مرغ چمن را زهوایت
در بیضه دلش خون شده و سینه فگار است
خوناب جگر در قدح قدرشناسان
بسیار به از افشردهٔ آب انار است
آنکس که در آغوش خیال تو غنوده است
فارغ دلش از آرزوی بوس و کنار است
از ضعف چنانم که به صد حیله درآید
در دیدهٔ مردم تنم از بس که نزار است
چون در نظر خلق درآییم که از ضعف
پیوسته به پیراهن ما جسم چو تار است
هر کس دلش از مهر حقیقت شده روشن
چون صبح بری صفحه اش از نقش و نگار است
سرپنجهٔ فیضش نگشاید گره کس
مشغول به تن پروری آن کو چو چنار است
آنکس که بپوشد نظر از عیب خلائق
بر آینه داند چقدر حق غبار است
بی بار بود سرو و قد یار چو کلکم
سروی است که تا نقش پی او همه بار است
از یاد وطن در سفر آنکس که نیاسود
باشد چو نگین خانه نشین گرچه سوار است
دل را گزد از بس سخن تلخ حسودان
گویا دهن اهل حسد ثقبهٔ مار است
در سینهٔ این مرده دلان مهر رخ دوست
شمعی است فروزنده ولی شمع مزار است
آنرا که خرد بسته لب از هرزه درائی
مانند حبابش خمشی گشته حصار است
پیمانهٔ دلها تهی از خون جگر نیست
همکاسه شدن لازمهٔ قرب و جوار است
هر چند ضعیف اند ز یاران طلب امداد
کآوازهٔ ساز این همه از پهولی تار است
بر خویش چه نازد صدف از پهلوی گوهر
کز زحمت در یوزه کفش آبله دار است
دارم سه غزل هدیهٔ یاران سخن سنج
کز هر یک از آن خامه من سحر نگار است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اکنون که ز پیریم به عینک سر و کار است
پیوسته دو چشمم به تماشای تو چار است
هوش مصنوعی: حالا که به دلیل سن و سالی که دارم، مجبور به استفاده از عینک شده‌ام، همیشه دو چشمم به تماشای تو مشغول است.
در دیدهٔ عالی نظران چرخ و کواکب
دودی است که آمیخته با مشت شرار است
هوش مصنوعی: در نگاه افراد با بینش و عمیق، آسمان و ستاره‌ها مانند دودی هستند که با شعله‌های آتش ترکیب شده‌اند.
در راه تو آنرا که به دریا دل خود داد
هر موج درین بحر پر آشوب کنار است
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، هر فردی که شجاعت و دل خود را به دریا سپرد، می‌بیند که هر موج در این دریاچه پر از التهاب، به سمت ساحل می‌رسد.
دارند همه ذکر تو در پردهٔ خاصی
گر نالهٔ قمری است و گر صوت هزار است
هوش مصنوعی: همه در حال ذکر نام تو هستند، چه صدای ناله یک قمری باشد و چه صدای هزاران دیگر.
هر نالهٔ جانسوز که از نای برآید
سرگرم سراسر روی کوچهٔ یار است
هوش مصنوعی: هر صدای دردناک و دلشکن که از دل و جان برمی‌آید، تمام کوچه‌های پر از یاد یار را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
در دیدهٔ بالغ نظران پرتو خورشید
بر خاک ره افتادهٔ آن شاهسوار است
هوش مصنوعی: در نظر افرادی که به زیبایی‌ها و ظرافت‌ها توجه دارند، نور خورشید بر زمین، نشانهٔ وجود و عظمت آن شاهسوار است.
گه ذاکر تسبیح و گهی قائل تهلیل
تا صبح ز سیاره فلک سبحه شمار است
هوش مصنوعی: گاه انسان مشغول ذکر تسبیح است و گاه به گفتن تهلیل می‌پردازد، تا صبح ستاره‌ها در آسمان به شمارش می‌آیند.
چون غنچهٔ گل مرغ چمن را زهوایت
در بیضه دلش خون شده و سینه فگار است
هوش مصنوعی: مرغی که در چمن پرواز می‌کند، به خاطر زیبایی و جاذبه‌ات دلش شکسته و زخمی شده است، و سینه‌اش از درد و غم پر است، همچون غنچهٔ گل که پس از شکفتن، در انتظار غنای عشق است.
خوناب جگر در قدح قدرشناسان
بسیار به از افشردهٔ آب انار است
هوش مصنوعی: مقدار کمی از درد و رنج عمیق انسان‌ها که توسط عزیزان و روشنفکران درک می‌شود، به مراتب ارزشمندتر از مقدار زیادی آب انار است.
آنکس که در آغوش خیال تو غنوده است
فارغ دلش از آرزوی بوس و کنار است
هوش مصنوعی: کسی که در دنیای خیالات تو خوابیده است، دیگر دلش از آرزوی بوسه و نزدیکی آزاد شده است.
از ضعف چنانم که به صد حیله درآید
در دیدهٔ مردم تنم از بس که نزار است
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف و ناتوانی‌ام، چنان حالتی دارم که حتی با تمام تلاشم هم نمی‌توانم در چشم دیگران، خوب و سالم به نظر برسم، چرا که جسمم آنقدر ضعیف و نزار شده است.
چون در نظر خلق درآییم که از ضعف
پیوسته به پیراهن ما جسم چو تار است
هوش مصنوعی: وقتی که در نگاه مردم ظاهر می‌شویم، متوجه می‌شوند که به خاطر ضعف‌مان، بدن ما مانند تار و نازک شده است.
هر کس دلش از مهر حقیقت شده روشن
چون صبح بری صفحه اش از نقش و نگار است
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش به عشق حقیقت روشن شده باشد، مانند صبح، صفحه جانش خالی از هر گونه نقش و نگار است.
سرپنجهٔ فیضش نگشاید گره کس
مشغول به تن پروری آن کو چو چنار است
هوش مصنوعی: دست قدرت او هیچ مشکل یا گره‌ای را باز نمی‌کند، زیرا کسی که مانند درخت چنار است، همیشه مشغول پرورش خود و رشد روحی است.
آنکس که بپوشد نظر از عیب خلائق
بر آینه داند چقدر حق غبار است
هوش مصنوعی: کسی که در نگاه خود از عیب‌های مردم صرف‌نظر کند، می‌تواند درک کند که چقدر حقایق و واقعیت‌ها تحت تأثیر مسائل سطحی و ظاهری قرار دارند.
بی بار بود سرو و قد یار چو کلکم
سروی است که تا نقش پی او همه بار است
هوش مصنوعی: سرو و قامت محبوب بی‌ثمر و بدون زیبایی است، مانند درختی که تنها برای سایه‌اش ارزش دارد. تا زمانی که نشانه‌های او وجود داشته باشد، همه چیز دیگر رنگ و بویی از باروری نخواهد داشت.
از یاد وطن در سفر آنکس که نیاسود
باشد چو نگین خانه نشین گرچه سوار است
هوش مصنوعی: کسی که در سفر از یاد وطن دل نمی‌کند، مانند نگینی است که در خانه قرار دارد؛ حتی اگر سوار بر اسب باشد، اما آرامش ندارد.
دل را گزد از بس سخن تلخ حسودان
گویا دهن اهل حسد ثقبهٔ مار است
هوش مصنوعی: دل از بس که از حرف‌های تلخ حسودان زخم‌دار شده، به نظر می‌رسد که دهان افرادی که حسد می‌ورزند، مثل دهانه‌ی مار است.
در سینهٔ این مرده دلان مهر رخ دوست
شمعی است فروزنده ولی شمع مزار است
هوش مصنوعی: در دل این آدم‌های بی‌احساس، عشقی به چهرهٔ محبوب وجود دارد که مانند شمعی روشن است، اما این شمع تنها برای یاد و خاطرهٔ او در مکان‌های سوگواری روشنایی دارد.
آنرا که خرد بسته لب از هرزه درائی
مانند حبابش خمشی گشته حصار است
هوش مصنوعی: کسی که عقل و درک درست دارد، از گفتن بیهوده و بی‌مورد پرهیز می‌کند و همانند حبابی که به خاطر فشار و حرکت جمع شده است، درونش محفوظ و مهار شده است.
پیمانهٔ دلها تهی از خون جگر نیست
همکاسه شدن لازمهٔ قرب و جوار است
هوش مصنوعی: دل‌ها برای پر شدن و نزدیک شدن به یکدیگر باید از احساسات عمیق و واقعی پر شوند. بدون حس و عشق واقعی، دوستی و نزدیکی معنایی نخواهد داشت.
هر چند ضعیف اند ز یاران طلب امداد
کآوازهٔ ساز این همه از پهولی تار است
هوش مصنوعی: اگرچه یاران ضعیفی داریم، از آنها استمداد می‌طلبیم، چون صدای ساز این همه از تار غم‌انگیز و ناامیدکننده‌ای برمی‌خیزد.
بر خویش چه نازد صدف از پهلوی گوهر
کز زحمت در یوزه کفش آبله دار است
هوش مصنوعی: صدف چرا به خود می‌بالد در حالی که جوهر آن به زحمت به دست آمده و پایش زخم‌های زیادی دارد؟
دارم سه غزل هدیهٔ یاران سخن سنج
کز هر یک از آن خامه من سحر نگار است
هوش مصنوعی: من سه غزل برای دوستانی که با هنر سخن آشنا هستند، آماده کرده‌ام که در هر یک از آن‌ها، قلم من جادوگری خاص دارد.