شمارهٔ ۵ - در نعت امام علی ابن ابی طالب (ع)
در بلند و پست دنیای اسیر انقلاب
زورق عمرت تباهی گشته در موج سراب
هر که سر بر کرد از پیراهن صدق و صفا
می کشد آفاق را زیر نگین، چون آفتاب
هر که از اهل جهان خیری به خود بسپرده است
تا بود، فارغ بود و اندیشهٔ روز حساب
غیر وصف همنشینانم نباشد پیشه ای
گرچه خاموشم به رنگ نقطه های انتخاب
پادشاه وقت خود رندیست کاندر فصل گل
گردن مینا بدست آورد و شد مالک رقاب
کامجوئی اینقدر ناکام می دارد ترا
از سر کام ار توانی خاست باشی کامیاب
با وجود آنکه زیر بار دنیا مانده اند
یال می بندند بر خود غافلان همچون دواب
نیست غفلت پیشه را از عیب غفلت آگهی
کی توان کیفیت خواب گران دیدن به خواب
می زنم در پیری از ذوق جوانی بر جنون
می دهد دیوانگی یادی ز ایام شباب
با ملایم طینتان در گفتگو جرأت مکمن
می شود برندگی در آهن افزونتر زآب
از پی معماری گل هر سحر موج نسیم
بی تکلف برده از چشم و دل من آب و تاب
آب و رنگ این چمن وابستهٔ طبع منست
پردهٔ ناموس صد گلشن بهارم چون سحاب
بسکه بر آتش بود از رشک لفظ آرائیم
می چکد منقار از طوطی چو خوناب از کباب
در سیه کاری نهان شد فیض صبح پیریت
ای که از ذوق می آشامی، کنی مو را خضاب
نیستم با عالم آئینه و آب آشنا
بسکه هست از دیدن خلق جهانم اجتناب
دل ز درد ریزش باران مرا پرآبله است
همچو بارانی که از دریا برانگیزد حباب
وحشتم چون جوهر شمشیر کی از جا برد
منکه آرامیده ام در موج خیز اضطراب
در شب هجرت مپرس از اضطراب دل مپرس
شوختر باشد رگ خواب من از تیر شهاب
ز آتش دل بسکه دوری جوید اجزای تنم
جسته شریانم برون از پوست چون تار رباب
شوخ من از پای تا سر بسکه با کیفیت است
گوئیا بگرفته اند از می گل او را در آب
دلرباتر شد لبش ز آمیزش دشنام تلخ
چون رگ تلخی که کیفیت فزاید در شراب
چون روی در گرمی مستی به خواب از روی مهر
خوی ز رخسار تو می چیند به دامن ماهتاب
در دم نظاره رخسارش عرق ریز از حیاست
زان گل رو یا نگاه گرم می گیرد گلاب
گر لبش با من نشد گرم سخن سهل است سهل
آتش یاقوت را هرگز نباشد انتهاب
کرد خونم در دل و بزدود زنگ از خاطرم
آن لب کم گفتگو و آن نرگس حاضر جواب
حیرت و بیتابیم شبهای وصل و روز هجر
برد آرام از رگ خواب و ز سیماب اضطراب
می کشد هر شب غمش در آتشین زنجیر آه
هیچ کافر چون دل عاشق مبادا در عذاب
دست انصافش به کار زلف می افکند کاش
این گره هایی که افتاده است در بند نقاب
سخت بی باکند ارباب هوس وقتس وقت
گردهی تیر نگه را آباز زهر عتاب
نه زر داغی به کف، نه نقد اشکی در کنار
در شمار عاشقان خود را گرفتن بی حساب
مژده دلها را که خط عنبرین او ز نو
محضر قتلی برون آورده از روی کتاب
آبروی دیدهٔ عشاق از خون دلست
باب این ساغر شرابی نیست جز اشک کباب
محتسب درد خمار باده ام در سر بس است
درد بر دردم میفزا در گذر زین احتساب
من نخواهم دست خواهش از شراب ناب شست
از می گلگون نخواهم کرد هرگز اجتناب
باکی از عصیان ندارم با ولای بوتراب
فیض می بارد ز دامان ترم همچون سحاب
آن وصی مصطفی آن پیشوای جن و انس
آن شه دنیا و دین آن سرور عالی جناب
آنکه حفظش سایه افکن گر شود بر روی بحر
تکمهٔ چاک گریبان موج را گردد حباب
آن شه خیبر گشا کز فیض نام نامیش
لب گشودن در ثنای اوست دل را فتح باب
آنکه عزمش چون سبک سازد عنان جستجو
از رکابش صد بیابان دور میماند شتاب
آنکه در هیجا شود چون شعلهٔ تیغش بلند
آب گردد خود بر فرق عدو همچون حباب
سروری چون شاه مردان را سزاوار است و بس
کز جناب حق امیرالمؤمنین یابد خطاب
گر هوادار ضعیفان شحنهٔ حکمش شود
از رگ گل برگلوی شیر نر بندد طناب
تا چراغ عمر خصمش گل کند شاید اگر
غنچه لبریز هوا سازد دهن را چون حباب
اطلس عرش برین ایوان قدرش راست فرش
طول عمر خضر شادروان جاهش را طناب
پیش باغ خلق او تا روز محشر مانده است
گلشن جنت نهان در پردهٔ غیب از حجاب
از حجاب صیقل شمشیر او افتاده است
تور بر اندام خورشید برین در اضطراب
حلقه های جوشن دشمن خورد بر هم چو موج
تا بر اندامش ز برق تیغ او گردید آب
توتیای دیده ها زیبد غبار رزمگاه
پای عزم او چو گردد مردم چشم رکاب
می رود بر باد چرخ و می شود در آب خاک
چون سبک سازد عنان و چون گران سازد رکاب
زنده ام از فیض مهر شاه دین پرور علی
گر وجودی ذره را باشد بود از آفتاب
بی سر و پایی که مانند اویس از روی شوق
سرکند راه غزا اندر رکاب آنجناب
گر در آن ره بشکند خاریش در پا می شود
بهر صید دشمن دین ناخن چنگ عقاب
بعد ازین می بندم از کشمیر احرام نجف
بستهٔ آب و هوا تا چند باشم چون حباب
به که زین پس جبهه سای آستان او شوم
خواهم از خاک در شاه ولایت فتح باب
لطف او بر ساده لوحیهای من بخشد مگر
دارم امید ثواب از کرده های ناصواب
چشم امید ثواب به مضمون حدیث طینت است
اینکه خواهم در مکافات سیه کاری ثواب
بعد ازین جویا دعا سر می کنم زاهرو که هست
بی شک از فیض ولای او دعاها مستجاب
تا بود آباد عالم باد بدخواه ترا
خانهٔ دنیا فزون از خانهٔ عقبی خراب
شمارهٔ ۴ - قصیده در نعت آنسرور صلی الله علیه و آله: تن داد هر آن کو زغمت سوز و الم راشمارهٔ ۶ - در منقب امام مهدی (ع): اکنون که ز پیریم به عینک سر و کار است
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بلند و پست دنیای اسیر انقلاب
زورق عمرت تباهی گشته در موج سراب
هوش مصنوعی: در دنیای پر از تغییرات، زندگی تو تحت تأثیر ناملایمات و مشکلات قرار گرفته و به نوعی در مسیر نادرستی پیش میرود، مانند قایقی که در امواج فریبنده و توهمی غرق شده است.
هر که سر بر کرد از پیراهن صدق و صفا
می کشد آفاق را زیر نگین، چون آفتاب
هوش مصنوعی: هر کس که با صداقت و پاکی همراه شود، مانند آفتاب میتواند جهان را زیر تسلط خود درآورد.
هر که از اهل جهان خیری به خود بسپرده است
تا بود، فارغ بود و اندیشهٔ روز حساب
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا به خود نیکی کرده باشد، تا زمانی که زنده است، از نگرانی و حساب و کتاب روز قیامت آزاد است.
غیر وصف همنشینانم نباشد پیشه ای
گرچه خاموشم به رنگ نقطه های انتخاب
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که اگرچه من سکوت میکنم، اما تنها فعالیت من توصیف کردن همنشینانم است. به رغم سکوت، احساسات و رنگهایی که در وجودم هست به وضوح نشاندهنده انتخابهای من میباشد.
پادشاه وقت خود رندیست کاندر فصل گل
گردن مینا بدست آورد و شد مالک رقاب
هوش مصنوعی: پادشاه زمانه خود فردی زیرک و فهیم است که در فصل گل، به زیبایی و هنر پرداخته و با دستیابی به زیبایی خاص، به مقام و موقعیت دست یافته است.
کامجوئی اینقدر ناکام می دارد ترا
از سر کام ار توانی خاست باشی کامیاب
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خواستههایت باشی، ممکن است ناکام بمانی؛ اما اگر بخواهی که از سر این کمبودها عبور کنی، میتوانی به موفقیت دست یابی.
با وجود آنکه زیر بار دنیا مانده اند
یال می بندند بر خود غافلان همچون دواب
هوش مصنوعی: با اینکه تحت فشار و سختیهای زندگی قرار دارند، باز هم به دلایلی ناآگاهانه مانند اسبها یا دامها خود را به زین و زینتهایی مزین میکنند.
نیست غفلت پیشه را از عیب غفلت آگهی
کی توان کیفیت خواب گران دیدن به خواب
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی خود غفلت را انتخاب کرده است، هرگز نمیتواند از عیبهای آن آگاه شود. چگونه میتواند خواب سنگین و بیخبر بودن را در خواب ببیند؟
می زنم در پیری از ذوق جوانی بر جنون
می دهد دیوانگی یادی ز ایام شباب
هوش مصنوعی: در روزهای پیری، از خوشحالی جوانی، شور و شوقی به سرم میزند و یادآوری میکند که دیوانگی چه لذتی داشت در روزهای جوانی.
با ملایم طینتان در گفتگو جرأت مکمن
می شود برندگی در آهن افزونتر زآب
هوش مصنوعی: زمانی که با نرمی و لطافت با دیگران صحبت میکنیم، باعث میشود که قدرت و تأثیر ما بیشتر شود، مشابه اینکه آب میتواند توانایی برندگی را در آهن افزایش دهد.
از پی معماری گل هر سحر موج نسیم
بی تکلف برده از چشم و دل من آب و تاب
هوش مصنوعی: هر صبح که نسیم ملایمی میوزد، حس زیبایی و نشاطی در من ایجاد میکند که ناشی از زیباییهای گلهاست. این حس به آسانی و بدون هیچ زحمتی از درون من سرچشمه میگیرد و بر چشم و دل من تأثیر میگذارد.
آب و رنگ این چمن وابستهٔ طبع منست
پردهٔ ناموس صد گلشن بهارم چون سحاب
هوش مصنوعی: این چمن با آب و رنگش به روح و وجود من وابسته است و پردهای که به گلهای بهاری میزند، همچون ابرها است.
بسکه بر آتش بود از رشک لفظ آرائیم
می چکد منقار از طوطی چو خوناب از کباب
هوش مصنوعی: به خاطر رشک و حسادت به زیبایی کلمات و الفاظ، به شدت دلم میسوزد و مانند طوطی که به خاطر زخمهایی که از کباب خورده، خونش میچکد، من نیز دردم از وجود زیباییها به بیرون میریزد.
در سیه کاری نهان شد فیض صبح پیریت
ای که از ذوق می آشامی، کنی مو را خضاب
هوش مصنوعی: در تاریکی و مشکلات، نور امید و خوشبختی نهفته است. ای کسی که از لذت زندگی مینوشی، موهای خود را رنگ میکنی.
نیستم با عالم آئینه و آب آشنا
بسکه هست از دیدن خلق جهانم اجتناب
هوش مصنوعی: من در عالم آینه و آب آشنایی ندارم، چون به قدری از تماشای مردم و دنیای اطرافم دوری میکنم.
دل ز درد ریزش باران مرا پرآبله است
همچو بارانی که از دریا برانگیزد حباب
هوش مصنوعی: دل من از درد و ناراحتی مانند دلی است که با باران خیس شده و پر از زخم و نشانه است، شبیه به حبابهایی که از دریا بهخاطر تلاطم آب به وجود میآیند.
وحشتم چون جوهر شمشیر کی از جا برد
منکه آرامیده ام در موج خیز اضطراب
هوش مصنوعی: وحشت من مثل تیغی است که از جای خود بلند میشود، در حالی که من در میان امواج پر خروش اضطراب به آرامش رسیدهام.
در شب هجرت مپرس از اضطراب دل مپرس
شوختر باشد رگ خواب من از تیر شهاب
هوش مصنوعی: در شب هجرت، نپرس از دل نگرانم، که خواب من را تیر شهاب بیشتر نگران میکند.
ز آتش دل بسکه دوری جوید اجزای تنم
جسته شریانم برون از پوست چون تار رباب
هوش مصنوعی: از شدت درد دوری، اجزای وجودم میخواهند که از هم جدا شوند و شریانهایم از بدنم بیرون آمدهاند، مانند تارهای یک ساز.
شوخ من از پای تا سر بسکه با کیفیت است
گوئیا بگرفته اند از می گل او را در آب
هوش مصنوعی: عزیز من از سر تا toe بسیار باصفا و دلربا است، گویی زیباییاش را از شراب گل به ارث برده و در آب غوطهور شده است.
دلرباتر شد لبش ز آمیزش دشنام تلخ
چون رگ تلخی که کیفیت فزاید در شراب
هوش مصنوعی: لبانش زیباتر از قبل شده است، مثل اینکه دشنام تلخ، همان طور که به کیفیت شراب میافزاید، بر جذابیتش افزوده است.
چون روی در گرمی مستی به خواب از روی مهر
خوی ز رخسار تو می چیند به دامن ماهتاب
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات در شوق و شادی درخشش دارد و در خواب هستی، نور چهرهات همچون ماهتاب بر دامن شب مینشیند.
در دم نظاره رخسارش عرق ریز از حیاست
زان گل رو یا نگاه گرم می گیرد گلاب
هوش مصنوعی: در هنگام تماشای چهرهاش، عرق از حیا و شرم بر صورتش نشسته است. این زیبایی و جذابیت او مانند گلابی است که از گل میچکد و بر دل مینشیند.
گر لبش با من نشد گرم سخن سهل است سهل
آتش یاقوت را هرگز نباشد انتهاب
هوش مصنوعی: اگر لبخند و کلامش با من گرم نشود، جای نگرانی نیست. چون آتش یاقوت هرگز خاموش نمیشود.
کرد خونم در دل و بزدود زنگ از خاطرم
آن لب کم گفتگو و آن نرگس حاضر جواب
هوش مصنوعی: خون قلبم را به جوش آورد و غمها و یادهای ناخوشایند را از ذهنم زدود. آن لب که کم صحبت میکند و آن چشمان نرگسمانند که به خوبی پاسخ میدهند، تأثیر عمیقی بر من گذاشت.
حیرت و بیتابیم شبهای وصل و روز هجر
برد آرام از رگ خواب و ز سیماب اضطراب
هوش مصنوعی: ما در شبهای وصال و روزهای جدایی، دچار حیرت و بیتابی هستیم. این احساسات ما را از آرامش دور کرده و مانند سیماب (جیوه) نگران و مضطرب کرده است.
می کشد هر شب غمش در آتشین زنجیر آه
هیچ کافر چون دل عاشق مبادا در عذاب
هوش مصنوعی: هر شب غم او را همچون زنجیری آتشین میکشد و هیچ کافری نمیتواند مانند دل عاشق در عذاب باشد.
دست انصافش به کار زلف می افکند کاش
این گره هایی که افتاده است در بند نقاب
هوش مصنوعی: دست عدالت او به موهای پیچیدهاش میرسد، ای کاش این گرههایی که در پردهاش افتادهاند، باز شوند.
سخت بی باکند ارباب هوس وقتس وقت
گردهی تیر نگه را آباز زهر عتاب
هوش مصنوعی: زمانی که درد و غم، انسان را به شدت آزار میدهد، نگاه ناامیدانه و تلخی به زندگی دارد که مثل زهر بر جانش تأثیر میگذارد.
نه زر داغی به کف، نه نقد اشکی در کنار
در شمار عاشقان خود را گرفتن بی حساب
هوش مصنوعی: نه طلا و داغی در دست است و نه حتی اشکی به عنوان نشانه، اما عاشقان را بدون حساب و کتاب جمعآوری میکند.
مژده دلها را که خط عنبرین او ز نو
محضر قتلی برون آورده از روی کتاب
هوش مصنوعی: خبر خوش به دلها که خط خوش او مانند عنبر، از نو در محضر عشق، فاش کرده که چه بر روی کتاب نوشته شده است.
آبروی دیدهٔ عشاق از خون دلست
باب این ساغر شرابی نیست جز اشک کباب
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر دلشکستگیها و غمهایی که دارند، به نگاهی از سر عشق به جهان مینگرند. این نگاه در واقع نمایانگر درد آنهاست و به عبارتی، اشکهایی که میریزند، به سوز و گداز دلشان اشاره دارد. در اینجا، آنچه درون ساغری وجود ندارد، تنها رنج و درد است که به شکل اشکهایشان بروز میکند.
محتسب درد خمار باده ام در سر بس است
درد بر دردم میفزا در گذر زین احتساب
هوش مصنوعی: درد بینوشی و خماری من در سرم کافی است، پس چرا درد دیگری به دردهایم اضافه میکنی؟ این محاسبه و نظارت بر من را کنار بگذار.
من نخواهم دست خواهش از شراب ناب شست
از می گلگون نخواهم کرد هرگز اجتناب
هوش مصنوعی: من هرگز از خواهش برای نوشیدن شراب ناب دست نخواهم کشید و هرگز از می سرخ و زیبا فاصله نخواهم گرفت.
باکی از عصیان ندارم با ولای بوتراب
فیض می بارد ز دامان ترم همچون سحاب
هوش مصنوعی: من از سرکشی و نافرمانی خود نگرانی ندارم. زیرا با پیروی از بوتراب، نعمتها و برکتها مانند باران از دامن من فرو میریزد.
آن وصی مصطفی آن پیشوای جن و انس
آن شه دنیا و دین آن سرور عالی جناب
هوش مصنوعی: او وصی پیامبر اسلام است و پیشوای موجودات جن و انسانها، همچنین او بزرگترین شخصیت در دنیا و دین به شمار میرود و سروری والامقام است.
آنکه حفظش سایه افکن گر شود بر روی بحر
تکمهٔ چاک گریبان موج را گردد حباب
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند سایه خود را بر روی دریا بیفکند، مانند این است که دکمه چاک گریبان بر روی امواج قرار گیرد و آن موج به حباب تبدیل شود.
آن شه خیبر گشا کز فیض نام نامیش
لب گشودن در ثنای اوست دل را فتح باب
هوش مصنوعی: آن فرماندهی که خیبر را فتح کرد، با دعا و ثنای او، دلها را به سوی خود گشوده و به ما فیض عطا میکند.
آنکه عزمش چون سبک سازد عنان جستجو
از رکابش صد بیابان دور میماند شتاب
هوش مصنوعی: کسی که ارادهاش را محکم و قوی کند و از تلاش برای یافتن اهدافش دست برندارد، میتواند به راحتی از هزاران دشواری و چالش عبور کند.
آنکه در هیجا شود چون شعلهٔ تیغش بلند
آب گردد خود بر فرق عدو همچون حباب
هوش مصنوعی: کسی که در مبارزه و نبرد همچون شعلهای تند و پرقدرت عمل کند، دشمنانش را تحت تأثیر قرار میدهد و آنچنان آثاری بر آنها میگذارد که مانند حبابی در آب، میشکنند و از بین میروند.
سروری چون شاه مردان را سزاوار است و بس
کز جناب حق امیرالمؤمنین یابد خطاب
هوش مصنوعی: تنها کسی که شایستهعظمت و رهبری است، کسی است که از جانب خداوند به عنوان امیرالمؤمنین شناخته شده است.
گر هوادار ضعیفان شحنهٔ حکمش شود
از رگ گل برگلوی شیر نر بندد طناب
هوش مصنوعی: اگر حمایت از ضعیفان در دست حکام باشد، قدرت حاکم میتواند بهراحتی بر شیر نر هم غلبه کند و او را به بند بکشد.
تا چراغ عمر خصمش گل کند شاید اگر
غنچه لبریز هوا سازد دهن را چون حباب
هوش مصنوعی: تا زمانی که عمر دشمنش به پایان نرسیده است، شاید اگر اوضاع مساعد شود، بتواند احساساتش را به صورت کلامی بیان کند و مانند حباب از خودش صدا تولید کند.
اطلس عرش برین ایوان قدرش راست فرش
طول عمر خضر شادروان جاهش را طناب
هوش مصنوعی: سقف آسمان مانند قالی بلندی بر روی تالار بزرگ وجود دارد و طول عمر خضر، نماد زندگی جاودان، زیر آن به عنوان پایهای محکم قرار گرفته است.
پیش باغ خلق او تا روز محشر مانده است
گلشن جنت نهان در پردهٔ غیب از حجاب
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، باغ و بهشت او در حجاب و پنهانی مانده است و مردم از زیباییها و نعمتهای آن بیخبرند.
از حجاب صیقل شمشیر او افتاده است
تور بر اندام خورشید برین در اضطراب
هوش مصنوعی: بوسهای از نور، آستیناش را کنار زده و درخشش آن بر پیکر خورشید، توام با ناخوشی و تردید است.
حلقه های جوشن دشمن خورد بر هم چو موج
تا بر اندامش ز برق تیغ او گردید آب
هوش مصنوعی: حلقههای زره دشمن مانند موجهایی به هم برخورد کردند و وقتی که برق تیغ او دیده شد، آب به دور تنش حلقه زد.
توتیای دیده ها زیبد غبار رزمگاه
پای عزم او چو گردد مردم چشم رکاب
هوش مصنوعی: مردم چشم که در میدان جنگ به عزم و اراده مبارزه میکنند، به غبار ناشی از آن مکان میبالند و زیبنده آنهاست که به خاطر سختیها و تلاشهایشان، در چشمانشان نشانهای از آنچه که تجربه کردهاند، دیده شود.
می رود بر باد چرخ و می شود در آب خاک
چون سبک سازد عنان و چون گران سازد رکاب
هوش مصنوعی: چرخ زمان به سرعت در حال حرکت است و سرنوشتها به سادگی تغییر میکنند. وقتی فشار کم میشود، همه چیز راحتتر پیش میرود و وقتی فشار زیاد میشود، کارها دشوارتر میشود.
زنده ام از فیض مهر شاه دین پرور علی
گر وجودی ذره را باشد بود از آفتاب
هوش مصنوعی: من به برکت مهر امیر دینپرور علی زندهام؛ اگر وجودی کوچک هم وجود داشته باشد، از نور آفتاب بهرهمند است.
بی سر و پایی که مانند اویس از روی شوق
سرکند راه غزا اندر رکاب آنجناب
هوش مصنوعی: کسی که بدون هیچ امکانات و وسایل دنیایی، از روی عشق و ارادت به خدمت آن بزرگوار میشتابد و در میدان جهاد همراه او میباشد.
گر در آن ره بشکند خاریش در پا می شود
بهر صید دشمن دین ناخن چنگ عقاب
هوش مصنوعی: اگر در آن مسیر، خارهایی به پایش گود بیفتد، این خارها به مانند دلیلی میشوند برای صید دشمنان دین که همچون چنگال عقاب به شکار میپرند.
بعد ازین می بندم از کشمیر احرام نجف
بستهٔ آب و هوا تا چند باشم چون حباب
هوش مصنوعی: بعد از این، خود را از زندگی دنیوی دور میکنم و به معنویت و حجابهای روحی روی میآورم. به یاد دارم که در فضای معنوی و خالصی که پیدا کردهام، چه مدت میتوانم مانند حبابی ناپایدار باقی بمانم.
به که زین پس جبهه سای آستان او شوم
خواهم از خاک در شاه ولایت فتح باب
هوش مصنوعی: از این پس، دوست دارم که در درگاه پروردگار حضور داشته باشم و از خاک دروازههای پادشاهی او گشایش بیابم.
لطف او بر ساده لوحیهای من بخشد مگر
دارم امید ثواب از کرده های ناصواب
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که او به سادگیهای من توجّه کند و من در عوض از کارهای نادرستی که کردهام انتظار پاداش داشته باشم؟
چشم امید ثواب به مضمون حدیث طینت است
اینکه خواهم در مکافات سیه کاری ثواب
هوش مصنوعی: چشم انتظار پاداشی هستم که در حدیثی درباره سرشت انسان آمده است، و به همین دلیل میخواهم در برابر کردارهای ناپسند خود، پاداشی دریافت کنم.
بعد ازین جویا دعا سر می کنم زاهرو که هست
بی شک از فیض ولای او دعاها مستجاب
هوش مصنوعی: پس از این، از زاهرو دعا میخواهم، زیرا یقین دارم که دعاها به برکت ولایت او مورد قبول واقع میشود.
تا بود آباد عالم باد بدخواه ترا
خانهٔ دنیا فزون از خانهٔ عقبی خراب
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، از دشمنان و بدخواهان خود دوری کن، زیرا زندگی دنیوی تو ممکن است بیشتر از زندگی آخرت به خطر بیفتد و نابود شود.