شمارهٔ ۴۲ - در منقبت حضرت امام حسن مجتبی (ع)
به سینه ام نفس از جوش غم نیابد راه
چو لاله در دل خون گشته ام گره شد آه
سرشک من شده از خون دل قبا گلگون
ز پهلوی دگری گشته خودنما چون ماه
ز جوش اشک جگرگون به یاد لعل لبی
مرا چو رشتهٔ یاقوت گشت تار نگاه
کنی چو عزم تماشای باغ غنچه ز شوق
بر آسمان فکند همچو آفتاب کلاه
در انتظار تو مانند نقش پا چشمم
فکنده است بساط نگاه بر سر راه
ز حادثات گریزم به زور بازوی خویش
سرم برد به ته بال خود چو مرغ پناه
غمت که چشم هوس محرم وصالش نیست
نشسته در دل تنگم چو یوسفی در چاه
حدیث لعل ترا گوش گل ز غنچه شنید
فتاد آخر سرم به کوی و در افواه
به زیر خاک چون من با محبت تو روم
دمد ز تربت من تا به حشر مهر گیاه
ز بس لبالب خون جگر ز درد توام
ز دیده ام رود اندیشه سوی دل به شناه
گره ز کار چو تقدیر بست نگشاید
که هست ناخن تدبیر ما بسی کوتاه
قسم چرا بسر غم خورم چو شمع بس است
بسوز سینهٔ من آه شعله ناک گواه
بر که شکوه برم از دورنگی گردون
زکجرویش مرا هر شب است روز سیاه
همیشه هست چو برعکس مدعا کارت
خدا کند که تو برگردی ای فلک ناگاه
سرم ز نشئهٔ غفلت تهی است چندی شد
که گشته ام ز بدی های خویشتن آگاه
مجال دم زدنم در مقام عذر نماند
شدم ز بسکه چو لای شراب غرق گناه
چه گویم از عمل خویش خاک بر سر من
ز کرده های ابلیس را بود اکراه
زهر چه سرزده توفیق توبه می خواهم
به دین امید برم التجا به درگه شاه
شه سر بر امامت که درگه حرمش
هلال زار بود از وفور نقش جباه
بهار گلشن دین حضرت امام حسن
فروغ مردمک دیدهٔ ولی الله
اگر به قبهٔ قصر جلال او نگرد
ز آفتاب فتد از سر سپهر کلاه
ز رزمگاه تو تا آسمان به روی هوا
فتاد طرح زمین دگر ز گرد سپاه
چو شد ز گرد سپاهت فضای عالم تنگ
به داد پشت به دیوار چرخ خون مرده سیاه
مرا ز مهر تو لبریز شد دل روشن
چنانکه پر شود از آفتاب ساغر ماه
فلک سریرشها! قدسیان عرش برین
بر آستان تو از بسکه سوده اند جباه
کند ز جبههٔ شان آفتاب کسب فروغ
چنانکه منتفع از آفتاب گرد ماه
کجا مدیح تو یارای چون منی باشد
کنم به ذکر دعا بعد از این سخن کوتاه
ز فیض مهر ولای تو روز بازپسین
سفید باد مرا همچو ماه روی سیاه
شمارهٔ ۴۱ - قصیده در توحید: مرا چه حد ثنا لااله الا اللهشمارهٔ ۴۳ - در منقبت حضرت صادق (ع): هر کس که چو شبنم شده حیران جمیلی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به سینه ام نفس از جوش غم نیابد راه
چو لاله در دل خون گشته ام گره شد آه
هوش مصنوعی: در سینهام، غم به شدت وجودم را پر کرده و نمیتواند راهی برای بیرون آمدن پیدا کند. مانند لالهای که در دل خود خونین شده، نفس عمیقی از آه کشیدهام و این درد در جانم گره خورده است.
سرشک من شده از خون دل قبا گلگون
ز پهلوی دگری گشته خودنما چون ماه
هوش مصنوعی: چشم من از درد دل مانند گل سرخ شده است و از کناره دیگری، به شکل ماه، خود را نشان میدهد.
ز جوش اشک جگرگون به یاد لعل لبی
مرا چو رشتهٔ یاقوت گشت تار نگاه
هوش مصنوعی: به خاطر یاد لبهای زیبا و قرمزم، اشکهایم به گونهای بر دلم میزند که مانند رشتهای از یاقوت به رنگ سرخ درآمده است.
کنی چو عزم تماشای باغ غنچه ز شوق
بر آسمان فکند همچو آفتاب کلاه
هوش مصنوعی: وقتی که تصمیم به تماشای باغ میگیری، غنچهها از شوق به آسمان پرتاب میشوند، درست مثل اینکه آفتاب کلاهی بر سر دارد.
در انتظار تو مانند نقش پا چشمم
فکنده است بساط نگاه بر سر راه
هوش مصنوعی: چشمهای من در انتظار تو است، مانند پاهای کسی که منتظر نشسته و در راه تو همیشه آماده به نظر میرسد.
ز حادثات گریزم به زور بازوی خویش
سرم برد به ته بال خود چو مرغ پناه
هوش مصنوعی: با تمام قدرت و توانمندیام از مشکلات و سختیها فرار میکنم و مانند پرندهای که به ته بال خود میرسد، به پناه میروم.
غمت که چشم هوس محرم وصالش نیست
نشسته در دل تنگم چو یوسفی در چاه
هوش مصنوعی: غم تو در دل تنگ من نشسته، مثل یوسف که در چاه گرفتار شده است، چون چشمان هوس به وصالت دسترسی ندارند.
حدیث لعل ترا گوش گل ز غنچه شنید
فتاد آخر سرم به کوی و در افواه
هوش مصنوعی: گفته میشود که لعل (جواهر) تو را گلها از غنچهها شنیدهاند، و در نهایت من به کوی و سرای تو رسیدم و در میان صحبتها قرار گرفتم.
به زیر خاک چون من با محبت تو روم
دمد ز تربت من تا به حشر مهر گیاه
هوش مصنوعی: وقتی من به زیر خاک بروم و به محبت تو بسپارم، تا روز قیامت از برکت وجودم گیاهان خواهند روئید.
ز بس لبالب خون جگر ز درد توام
ز دیده ام رود اندیشه سوی دل به شناه
هوش مصنوعی: از شدت درد تو، جگرم پر از خون شده و به همین دلیل، اشکهایم به سمت دل میریزد و مثل جوی آب به راه میافتد.
گره ز کار چو تقدیر بست نگشاید
که هست ناخن تدبیر ما بسی کوتاه
هوش مصنوعی: اگر تقدیر برای کار ما گرهی بیندازد، آن را باز نخواهد کرد، زیرا در برابر آن، تدبیر ما بسیار ناکافی و کم است.
قسم چرا بسر غم خورم چو شمع بس است
بسوز سینهٔ من آه شعله ناک گواه
هوش مصنوعی: چرا خود را به ناراحتی بسپارم، وقتی مانند شمع میسوزم؟ سینهام به شدت در حال سوختن است و آه و نالهام گواه این درد و سوزش میباشد.
بر که شکوه برم از دورنگی گردون
زکجرویش مرا هر شب است روز سیاه
هوش مصنوعی: من از تزویر و دورنگی دنیا شکایت میکنم، زیرا هر شب، به خاطر فریبهایی که در آن وجود دارد، برایم شبی تاریک و ناامیدکننده است.
همیشه هست چو برعکس مدعا کارت
خدا کند که تو برگردی ای فلک ناگاه
هوش مصنوعی: همیشه ممکن است که آنچه به نظر میرسد برعکس واقعیت باشد و خداوند کاری میکند که تو، ای دوران، ناگهان تغییر کنی و به سمت دیگری بروی.
سرم ز نشئهٔ غفلت تهی است چندی شد
که گشته ام ز بدی های خویشتن آگاه
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که بیخبر از غفلتهایم، سرم سبک شده و حالا متوجه بدیها و عیوب خودم شدهام.
مجال دم زدنم در مقام عذر نماند
شدم ز بسکه چو لای شراب غرق گناه
هوش مصنوعی: نتوانستم بهانهای برای صحبت پیدا کنم، زیرا به قدری در گناه غرق شدهام که مانند لایهای از شراب شدهام.
چه گویم از عمل خویش خاک بر سر من
ز کرده های ابلیس را بود اکراه
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه از اعمال خود بگویم، زیرا باعث شرمساری من شده و من از کارهای شیطانی بدم میآید.
زهر چه سرزده توفیق توبه می خواهم
به دین امید برم التجا به درگه شاه
هوش مصنوعی: هر چه خطایی مرتکب شدهام، از خداوند میخواهم که فرصتی برای توبه به من بدهد و با امید به درگاه او پناه میبرم.
شه سر بر امامت که درگه حرمش
هلال زار بود از وفور نقش جباه
هوش مصنوعی: سلطان در مقام رهبری قرار دارد، چرا که درگاه مقدس او همواره مملو از جلوههای زیبای نور و صور است.
بهار گلشن دین حضرت امام حسن
فروغ مردمک دیدهٔ ولی الله
هوش مصنوعی: بهار گلستان عقاید دینی امام حسن، نور و روشنایی در زندگی پیروان خداوند است.
اگر به قبهٔ قصر جلال او نگرد
ز آفتاب فتد از سر سپهر کلاه
هوش مصنوعی: اگر کسی به عظمت و grandeur او توجه نکند، مانند این است که نور آفتاب از سر آسمان برمیافتد.
ز رزمگاه تو تا آسمان به روی هوا
فتاد طرح زمین دگر ز گرد سپاه
هوش مصنوعی: از میدان جنگ تو تا آسمان، اثراتی به روی زمین افتاده است که نشاندهنده تغییرات ناشی از گرد و غبار سپاه است.
چو شد ز گرد سپاهت فضای عالم تنگ
به داد پشت به دیوار چرخ خون مرده سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که فضای جهان به خاطر وجود سپاه تو تنگ و تنگتر میشود، از دیوار آسمان که سیاه و خونین است، به کمک میطلبم.
مرا ز مهر تو لبریز شد دل روشن
چنانکه پر شود از آفتاب ساغر ماه
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو پر شده است، درست مثل ساغری که وقتی پر از آفتاب میشود، روشنیاش دو چندان میشود.
فلک سریرشها! قدسیان عرش برین
بر آستان تو از بسکه سوده اند جباه
هوش مصنوعی: ای آسمان! فرشتگان مقرب در بارگاه تو به قدری سر تعظیم فرود آوردهاند که پیشانیهایشان بر زمین ساییده شده است.
کند ز جبههٔ شان آفتاب کسب فروغ
چنانکه منتفع از آفتاب گرد ماه
هوش مصنوعی: آفتاب از پیشانی آنها میتابد و روشنی میگیرد، بهگونهای که مانند ماهی که از نور آفتاب بهرهمند میشود، درخشش پیدا میکند.
کجا مدیح تو یارای چون منی باشد
کنم به ذکر دعا بعد از این سخن کوتاه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ستایش و تقدیر از خداوند نمیتواند به خوبی یا به اندازهای که شخصی مانند من شایستهاش هست، بیان شود. بنابراین، پس از این گفتار مختصر، بهتر است که دعا و یاد خدا را ادامه دهم.
ز فیض مهر ولای تو روز بازپسین
سفید باد مرا همچو ماه روی سیاه
هوش مصنوعی: از بخشش و مهربانی ولای تو در روز قیامت، حالتی برای من فراهم باشد که مانند ماهی درخشان و سفید، از بین تاریکیها و سیاهیها بیرون بیایم.

جویای تبریزی