شمارهٔ ۳۹ - در منقبت حضرت امام رضا (ع)
نیافت سوز من از چرب نرمیت تسکین
فزاید آتش سودای شمع را تدهین
نهان به پردهٔ تمکین بود ترا شوخی
به رنگ معنی برجسته در کلام متین
چو داغ لالهٔ نشکفته ام ز کثرت غم
گره شد آه گلوسوز در دل خونین
دل ز یاد جمال تو زیب و زینت یافت
قفس چنان که ز طاووس می شود رنگین
فرو رود به زمین سایه ات چو ریشهٔ سرو
قدم براه گذاری اگر به این تمکین
چنان ز یاد تو بر خویشتن بلرزد دل
که شیشه را به گداز آرد این می زورین
ز دیدن تو گل و غنچه رنگ و دل بازند
به سیر باغ خرامی اگر به این آیین
فغان که هر مژه بر هم زدن به بزم توام
فکنده صعوهٔ دل را به چنگل شاهین
ز ذکر نام تو چندان به خویش بالیدم
که خانه ام شده لبریز من بسان نگین
نفس جدا ز تو سوهان روح شد شبها
چه دور سونش جان گر بروبم از بالین
عیان بود چو رگ برگ گل ز جوش صفا
سحرگه از لب او موج بادهٔ دوشین
به خون بیگنهان کرده است چشم سیاه
چو خال گوشهٔ چشمت، که دیده گوشه نشین؟
سواره در نظر ما خوش آب و رنگ تری
که از تو رشک نگین خانه است خانهٔ زین
مرارت غمم از دل زدود شور لبت
چو لوز تلخ که می گردد از نمک، شیرین
چو آب آینه از جای خود نمی جنبد
به سوی بحر اگر بنگری به این تمکین
چنان جدا ز تو دل چون دماغ گشته ضعیف
که بر دماغ دلم بوی گل بود سنگین
ترا سزاست چو سرمست خواب ناز شوی
چو بوی غنچه ز گلبرگ بستر و بالین
به این امید که صید دلی به چنگ آرد
نشسته در پس مژگان نگاه او به کمین
گلو ز عار به آب حیات تر نکند
کسی که چالشینی برده زان لب نوشین
اگر به عمان ته جرعه ای بیفشانی
ز موج برح شود سر بسر لب شیرین
چو آینه همه تن می روم به روزن چشم
مگر که سیر ببینم جمال آن بت چین
رسد به سینهٔ پر داغ عاشق از مرهم
همان ستم که به گلشن رسیده از گلچین
به زیر خاک ببالد به خویش چون زر سرخ
به مرگ هم نرود داغ حسرت دیرین
مرا ز کلفت دل تار عنکبوت مثال
عیان به روی هوا گشته ناله های حزین
کمان عشق کشیدن مجال هر کس نیست
به عجز داده خدا دست و بازوی زورین
شهید لعل لب و نرگس سیاه توام
به گونه گونه محن کس چو من مباد قرین
شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع: ای فدای مرقد پاک تو سر تا پای منشمارهٔ ۴۰ - تجدید مطلع: چو خاستی پی رفتن زجا، کدام زمین
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیافت سوز من از چرب نرمیت تسکین
فزاید آتش سودای شمع را تدهین
هوش مصنوعی: آتش اشتیاق من از لطافت و ناز تو آرام نمیگیرد و برعکس، شمع را بیشتر میسوزاند.
نهان به پردهٔ تمکین بود ترا شوخی
به رنگ معنی برجسته در کلام متین
هوش مصنوعی: پنهان به یک پوشش احترام، تو بازیچهای هستی که به صورت عمیق و با معنی در گفتار جدی جلوهگری میکنی.
چو داغ لالهٔ نشکفته ام ز کثرت غم
گره شد آه گلوسوز در دل خونین
هوش مصنوعی: دلی مانند گل لالهٔ نشکفته که به خاطر غمهای زیاد دچار درد و رنج شده است، درونی پر از غم و آتش دارد.
دل ز یاد جمال تو زیب و زینت یافت
قفس چنان که ز طاووس می شود رنگین
هوش مصنوعی: دل از یاد زیبایی تو خوشحال و آراسته شده، همانطور که قفس با رنگهای طاووس زیبا و دلنواز میشود.
فرو رود به زمین سایه ات چو ریشهٔ سرو
قدم براه گذاری اگر به این تمکین
هوش مصنوعی: سایهات مانند ریشه درخت سرو به زیر زمین فرو میرود، اگر با اعتماد و اطمینان به این راه گام برداری.
چنان ز یاد تو بر خویشتن بلرزد دل
که شیشه را به گداز آرد این می زورین
هوش مصنوعی: دل من آنچنان از یاد تو میلرزد که گویی این احساس قوی قادر است شیشه را در هم بشکند.
ز دیدن تو گل و غنچه رنگ و دل بازند
به سیر باغ خرامی اگر به این آیین
هوش مصنوعی: وقتی تو را میبینند، گلها و غنچهها شاداب و خوشرنگ میشوند و در باغ به زیبایی حرکت میکنند، اگر تو به این روش ادامه بدهی.
فغان که هر مژه بر هم زدن به بزم توام
فکنده صعوهٔ دل را به چنگل شاهین
هوش مصنوعی: افسوس که هر بار که پلک میزنم، در آستانهی حضور تو، دلخوشیهای من مانند پرندهای در چنگال شاهینی گرفتار میشود.
ز ذکر نام تو چندان به خویش بالیدم
که خانه ام شده لبریز من بسان نگین
هوش مصنوعی: به خاطر یاد تو، به قدری به خودم افتخار کردم که خانهام پر از عشق و زیبایی شده است، مثل یک گوهر درخشان.
نفس جدا ز تو سوهان روح شد شبها
چه دور سونش جان گر بروبم از بالین
هوش مصنوعی: نفس من از تو جدا شده و این باعث ناراحتی روح من شده است. شبها احساس میکنم که فاصلهام از تو بسیار زیاد است و اگر بتوانم، میخواهم خود را از این وضعیت دور کنم.
عیان بود چو رگ برگ گل ز جوش صفا
سحرگه از لب او موج بادهٔ دوشین
هوش مصنوعی: گلبرگ گل به وضوح و زیبایی نمایان بود، مانند رگهایی که در آن جریان دارد. در صبح زود، با طراوت و صفای خاصی، از لبان او موجی از شراب عطری به وجود میآید.
به خون بیگنهان کرده است چشم سیاه
چو خال گوشهٔ چشمت، که دیده گوشه نشین؟
هوش مصنوعی: چشم سیاه تو همچون خال گوشه چشمت، به خاطر بیگناهیهایی که مرتکب شده، پر از اشک و خون است. حالا چه کسی میتواند در گوشه چشم تو نگاه کند و ببیند؟
سواره در نظر ما خوش آب و رنگ تری
که از تو رشک نگین خانه است خانهٔ زین
هوش مصنوعی: در نگاه ما، سوارکار با زیبایی و جذابیت بیشتری نسبت به تو ظاهر میشود و حتی باعث حسادت زینت خانهات میشود.
مرارت غمم از دل زدود شور لبت
چو لوز تلخ که می گردد از نمک، شیرین
هوش مصنوعی: غصهها و سختیهای دل را کنار گذاشتم، چون لبهای زیبا و شیرین تو مانند بادام تلخی است که با نمک چشیده میشود و تبدیل به شیرینی میگردد.
چو آب آینه از جای خود نمی جنبد
به سوی بحر اگر بنگری به این تمکین
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا اشاره دارد که مانند آب آینهای که آرام و بیحرکت است و به سمت دریا نمیرود، اگر به این آرامش و استحکام نگاه کنی، میتوانی به عمق آن پی ببری. به نوعی میگوید که در موقعیتهای مختلف، ثبات و قرار میتواند نشانهای از قدرت و شایستگی فرد باشد.
چنان جدا ز تو دل چون دماغ گشته ضعیف
که بر دماغ دلم بوی گل بود سنگین
هوش مصنوعی: دل من به قدری از تو فاصله گرفته و ضعیف شده که بویی که از گل به مشامم میرسد، بر آن سنگینی میکند.
ترا سزاست چو سرمست خواب ناز شوی
چو بوی غنچه ز گلبرگ بستر و بالین
هوش مصنوعی: شایسته تو است که در خواب نرم و آرامی غرق شوی، مانند بوی خوش غنچه که از گلبرگهای بستر و بالین به مشام میرسد.
به این امید که صید دلی به چنگ آرد
نشسته در پس مژگان نگاه او به کمین
هوش مصنوعی: با امید اینکه دل کسی را به دست بیاورد، در پس مژگان نگاه او نشسته است و در انتظار است.
گلو ز عار به آب حیات تر نکند
کسی که چالشینی برده زان لب نوشین
هوش مصنوعی: کسی که از آب حیات احساس عیب و شرمساری کند، نمیتواند از آن بهرهمند شود؛ مگر اینکه از لبهای شیرین، تجربه شیرینی را کسب کرده باشد.
اگر به عمان ته جرعه ای بیفشانی
ز موج برح شود سر بسر لب شیرین
هوش مصنوعی: اگر کمی از آب شیرین به عمان بریزی، بر اثر موج آن، تمام لبهایت شگفتانگیز و شیرین میشود.
چو آینه همه تن می روم به روزن چشم
مگر که سیر ببینم جمال آن بت چین
هوش مصنوعی: من همچون آینه، تمام وجودم را به روزنه چشم میسپارم تا شاید بتوانم زیبایی آن معشوق چینی را ببینم.
رسد به سینهٔ پر داغ عاشق از مرهم
همان ستم که به گلشن رسیده از گلچین
هوش مصنوعی: عاشق با دلی پر از درد و التهاب، به آرامشی میرسد که خود ناشی از همان تباهی و ستمی است که به باغ و گلها رسیده. گلچینی که به گلستان آسیب زده، همان چیزی است که میتواند مرهمی برای درد او باشد.
به زیر خاک ببالد به خویش چون زر سرخ
به مرگ هم نرود داغ حسرت دیرین
هوش مصنوعی: در زیر خاک، همچون زر سرخ، به زندگی ادامه میدهد و حتی مرگ هم نتواند حسرتهای دیرین را از دلش بزداید.
مرا ز کلفت دل تار عنکبوت مثال
عیان به روی هوا گشته ناله های حزین
هوش مصنوعی: من مانند تارهای در هم تنیدهی یک عنکبوت، دلتنگ و غمگین هستم و نالههایی از اعماق وجودم به آسمان میرود.
کمان عشق کشیدن مجال هر کس نیست
به عجز داده خدا دست و بازوی زورین
هوش مصنوعی: عشق مانند کمانی است که هر کسی قادر به کشیدن آن نیست. خداوند به برخی افراد نیرو و قدرت ویژهای داده است تا این کار را انجام دهند.
شهید لعل لب و نرگس سیاه توام
به گونه گونه محن کس چو من مباد قرین
هوش مصنوعی: کسی مانند من که شمع محبت تو را در دل دارد، نباشد. محبوبی با لبانی چون لعل و چشمانی سیاه، برای من محنتهای بسیاری به همراه دارد.

جویای تبریزی