شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع
چون فتد سودای طوفش در سر روحانیان
مایه می بازد زمین از چرخ گرد کاروان
نیست غیر از گرد از جا رفتهٔ آن قافله
این که می گویند اهل روزگارش آسمان
بی وجودش حکم حق جاری نشد گویا که بود
مهر بر فرمان ایزد خاتم پیغمبران
شرع او باشد چون جان اندر نهاد روزگار
حکم او مانند خون در جسم جاری در جهان
شان او آید به چشمت چون فلک در چشم مور
پرده های دیده ات سازی گر از هفت آسمان
معجز شق القمر بنمود زآنرو تا فتد
دشمنش را طشت رسوایی زبام آسمان
پیش انفاسش نیارد دم زمعجز زد مسیح
هست شاگردش کلیم الله در علم بیان
بهر شکر اینکه سر سبزیم از احسان اوست
از سراپایم چو برگ از نخل می روید زبان
می شکستی بیضهٔ گردون ز سنگ حادثات
در پناه شهپر تیغش نجستی گر امان
بر زمین هرگز نیفتاد از لطافت سایه اش
گرچه زیر سایه اش آسوده اند اهل جهان
امن تا باشد دست انداز شیطان روزگار
تا روند بنای دهر از کفر در مهد امان
هر سحر بر حقهٔ سربستهٔ گردون زند
مهر از خورشید تابان خاتم پیغمبران
شهپر قهر تو تا شد سایه افکن بر عدو
همچو صبحش بر فلک رفته است گرد استخوان
دارم از نعتت ثواب منقبت گویی امید
از تو فرقی نیست پیشم تا امام انس و جان
اینقدر دانم که باشد گوهرت از یک صدف
با علی مرتضی همچون دو مغز توامان
مهربانی یا رسول الله ولی نعمت مراست
کز وجود او قوی پشتند یکسر مومنان
خاکدان تیرهٔ هند از وجودش روشن است
همچو مه در شب بود امروز در هندوستان
بهر تحصیل رضای حق به امید جهاد
در ره توفیق زد دامان همت بر میان
یا رسول الله خواهم جلدوی این نعت را
از تو فتح و نصرت نواب ابراهیم خان
آسمان قدری که چون بر مسند بخشش نشست
بحر و کان را تخته شد از ریزش دستش کان
آنکه می ریزد چو از باد خزان برگ چنار
بر زمین از هیبت او پنجهٔ شیر ژیان
دیده تا قصر جلالش را ز حیرت بازماند
چشم چرخ از مهر و مه چون دیدهٔ قربانیان
بسکه در مهد امان خلق جهان آسوده اند
تخته شد در عهد او دکان شمشیر از میان
صیت عدلش با به صحرا شد بلند ایمن بود
کاروان نقش پا از رهزن ریگ روان
دست حفظش سایه گستر گشت تا بر روی بحر
جمع شد از بس دل دریا ز آشوب جهان
همچنان کاهل جهان زر را به همیان می کنند
بحر همیان را ز ماهی می کند در زر نهان
تا نگردد شوری از دریا به دورانش بلند
بحر می دوزد زبان در خویشتن از ماهیان
بسکه ترک ظلم کرد از بیم عدل او نهنگ
می کشد خود را به کام خویشتن گرداب سان
شبروان را بسکه هست از شحنهٔ امرش هراس
بی اجازت خواب نتواند رود در دیدگان
اشک ریزان کس به دورانش ندیده شمع را
خاست در عهدش ز مرغان چمن رسم فغان
تا به سوی بیشه باد گلشن حفظش وزید
چون گل بی خار باشد پنجهٔ شیر ژیان
غم به دورانش نمی گیرد بخاطرها قرار
نیست درس گریه ابر نوبهاران را روان
همچو باران فتنه گر از آسمان بارد چه غم
دست حفظش بر سر خلق جهان شد سایه بان
هر کرا دیدیم صاحب مایه از انعام اوست
ره به حال کس پریشانی ندارد غیرکان
دوختم بر قدردانیهای او چشم امید
قدر خود در خدمتش خواهم فزون او همگنان
من کجا و رتبهٔ مدحت سرائی از کجا
لرزد از دهشت چو شمع محفلم جویا زبان
بعد ازین آرم به محراب دعا روی نیاز
تا شوند آمین سرا شش جهت کروبیان
نیست بادا دایم از تیغش عدوی روسیاه
همچو فوج ظلمت شبها ز مهر خاوران
شمارهٔ ۳۱ - در نعت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم): تا تواند شد نشان تیر آن ابرو کمانشمارهٔ ۳۳ - در منقبت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (ع): شد زبانم مدح سنج سرور دنیا و دین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون فتد سودای طوفش در سر روحانیان
مایه می بازد زمین از چرخ گرد کاروان
هوش مصنوعی: زمانی که شوق و هیجان او بر سر روحانیون مستولی شود، زمین از چرخ گردوان به طور چشمگیری بهرهمند میشود.
نیست غیر از گرد از جا رفتهٔ آن قافله
این که می گویند اهل روزگارش آسمان
هوش مصنوعی: جز گرد و غبار ناشی از گذر آن قافله، چیزی از آن باقی نمانده است؛ این را که میگویند اهل زمانش، خود آسمان است.
بی وجودش حکم حق جاری نشد گویا که بود
مهر بر فرمان ایزد خاتم پیغمبران
هوش مصنوعی: بدون وجود او، به نظر میرسد که حکم حق به درستی اجرا نشد؛ همانطور که بوده است، مهر بر فرمان خداوند در دست پیامبر خاتم.
شرع او باشد چون جان اندر نهاد روزگار
حکم او مانند خون در جسم جاری در جهان
هوش مصنوعی: قوانین او مانند جان در درون انسان قرار دارد، و احکام او همچون خون در بدن به طور مداوم در جهان در حال جریان است.
شان او آید به چشمت چون فلک در چشم مور
پرده های دیده ات سازی گر از هفت آسمان
هوش مصنوعی: شخصیت او در نظر تو به قدری بزرگ و معجزهآساست که مانند آسمان در چشم یک مور به نظر میرسد. اگر اینطور نگاه کنی، گویا پردههای چشمت را از بالاترین آسمانها درست کردهای.
معجز شق القمر بنمود زآنرو تا فتد
دشمنش را طشت رسوایی زبام آسمان
هوش مصنوعی: معجزه شقّ القمر، بههمین دلیل بود که تا دشمنش را در اوج ذلت و رسوایی قرار داد.
پیش انفاسش نیارد دم زمعجز زد مسیح
هست شاگردش کلیم الله در علم بیان
هوش مصنوعی: در مقابل نفسهای او، دیگران نمیتوانند نفس بکشند؛ زیرا او معجزهگر است. او شاگرد مسیح است و در علم بیان، مانند کلیمالله (حضرت موسی) است.
بهر شکر اینکه سر سبزیم از احسان اوست
از سراپایم چو برگ از نخل می روید زبان
هوش مصنوعی: به خاطر سپاسگزاری از اینکه زندگیام پر از نعمت و نشاط است، باید گفت که این برکت از لطف و بخشش اوست. مانند برگهایی که از نخل میروید، کلام من نیز از وجودم جاری میشود.
می شکستی بیضهٔ گردون ز سنگ حادثات
در پناه شهپر تیغش نجستی گر امان
هوش مصنوعی: به دلیل سختیهای زندگی و تجربههای دشوار، ممکن است احساس کنی که تحت فشار سنگین حوادث قرار داری. اما اگر بتوانی از قدرت و حمایت دیگران بهرهمند شوی و از آنها کمک بگیری، میتوانی از این شرایط سخت نجات یابی.
بر زمین هرگز نیفتاد از لطافت سایه اش
گرچه زیر سایه اش آسوده اند اهل جهان
هوش مصنوعی: سایه لطیف او هیچ وقت بر زمین سقوط نکرده است، هرچند که تمام مردم دنیا در زیر این سایه احساس آرامش میکنند.
امن تا باشد دست انداز شیطان روزگار
تا روند بنای دهر از کفر در مهد امان
هوش مصنوعی: تا زمانی که مشکلات و سختیهای زندگی وجود داشته باشد، انسان میتواند به راحتی بر مشکلات فائق آید و از کفر خارج شده، در امان بماند.
هر سحر بر حقهٔ سربستهٔ گردون زند
مهر از خورشید تابان خاتم پیغمبران
هوش مصنوعی: هر صبح، خورشید در آسمان مانند مهرهای بر حلقهای که نماد پیغمبران باشد، میتابد.
شهپر قهر تو تا شد سایه افکن بر عدو
همچو صبحش بر فلک رفته است گرد استخوان
هوش مصنوعی: پرواز خشم تو بر دشمن مانند نوری است که صبح بر آسمان میتابد و بر سر آنها همچون سایهای سنگین افتاده است، گویی که از تاریکی به نوری روشن تبدیل شده است.
دارم از نعتت ثواب منقبت گویی امید
از تو فرقی نیست پیشم تا امام انس و جان
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و توصیفهای تو پاداش میگیرم و امیدم به تو زیاد است؛ برای من تو هیچ تفاوتی با امام و پیشوای جان و دل نداری.
اینقدر دانم که باشد گوهرت از یک صدف
با علی مرتضی همچون دو مغز توامان
هوش مصنوعی: من میدانم که ارزش وجود تو به قدری است که همانند یک صدف، درون خود گوهری را دارد و آن گوهر به عظمت و بزرگی علی مرتضی است.
مهربانی یا رسول الله ولی نعمت مراست
کز وجود او قوی پشتند یکسر مومنان
هوش مصنوعی: ای پیامبر مهربانی، محبت تو نعمت من است که به واسطه وجود تو، تمام مؤمنان قوی و محکم شدهاند.
خاکدان تیرهٔ هند از وجودش روشن است
همچو مه در شب بود امروز در هندوستان
هوش مصنوعی: خاک تاریک و غمانگیز هند به خاطر وجود او روشن و پر نور است، مثل مه که در شب بر هند امروز سایه انداخته است.
بهر تحصیل رضای حق به امید جهاد
در ره توفیق زد دامان همت بر میان
هوش مصنوعی: برای رسیدن به رضایت خداوند و با امید به تلاش در مسیر موفقیت، عزم جزم کردم و همت خود را به کار گرفتم.
یا رسول الله خواهم جلدوی این نعت را
از تو فتح و نصرت نواب ابراهیم خان
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، من میخواهم جلدی از این کتاب مدح را به تو تقدیم کنم که در آن پیروزی و نصرت نواب ابراهیم خان نوشته شده است.
آسمان قدری که چون بر مسند بخشش نشست
بحر و کان را تخته شد از ریزش دستش کان
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان بر جایگاه عطا و بخشش نشسته، به قدری ابراز لطف و رحمت میکند که دریا و معادن هم از جریان عطای او بینصیب میمانند.
آنکه می ریزد چو از باد خزان برگ چنار
بر زمین از هیبت او پنجهٔ شیر ژیان
هوش مصنوعی: کسی که مانند باد پاییز برگهای چنار را روی زمین میریزد، به اندازهٔ پنجهٔ یک شیر بزرگ ترسناک است.
دیده تا قصر جلالش را ز حیرت بازماند
چشم چرخ از مهر و مه چون دیدهٔ قربانیان
هوش مصنوعی: چشمها از زیبایی و شکوه او چنان شگفتزدهاند که نمیتوانند خود را کنترل کنند. آسمان نیز به خاطر مهر و ماه حیران مانده، مانند دیدهٔ کسانی که قربانی شدهاند.
بسکه در مهد امان خلق جهان آسوده اند
تخته شد در عهد او دکان شمشیر از میان
هوش مصنوعی: به اندازهای که مردم در آرامش و امنیت زندگی میکنند، در زمان او دیگر جایی برای جنگ و درگیری وجود ندارد و همه چیز به حالت آرامش درآمده است.
صیت عدلش با به صحرا شد بلند ایمن بود
کاروان نقش پا از رهزن ریگ روان
هوش مصنوعی: شهرت و آوازهی انصاف او در صحرا و بیابان به گوش میرسید. کاروانها در سایهی این انصاف، از امنیت و آرامش برخوردار بودند و رد پاهایشان در شنهای روان نشاندهندهی بیخیالی از خطرات راهزنی بود.
دست حفظش سایه گستر گشت تا بر روی بحر
جمع شد از بس دل دریا ز آشوب جهان
هوش مصنوعی: حفظ چنین موجودی مانند سایهای است که بر روی دریا گسترده شده و به دلیل آشفتگیهای جهان، دل دریا نیز به شدت نگران و مضطرب شده است.
همچنان کاهل جهان زر را به همیان می کنند
بحر همیان را ز ماهی می کند در زر نهان
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم دنیا ثروت را در کیسهها و جیبهای خود جمع میکنند، ولی در واقع، ثروت واقعی در عمق وجود ما نهفته است.
تا نگردد شوری از دریا به دورانش بلند
بحر می دوزد زبان در خویشتن از ماهیان
هوش مصنوعی: تا زمانی که شور و شوقی از دریا به وجود نیاید، دریا زبانش را به ماهیها مشغول میکند و خود را درون خود حفظ میکند.
بسکه ترک ظلم کرد از بیم عدل او نهنگ
می کشد خود را به کام خویشتن گرداب سان
هوش مصنوعی: به خاطر ترسی که از انصاف او دارد، نهنگ به شکلی مشابه گرداب، خودش را به کام خود میکشد.
شبروان را بسکه هست از شحنهٔ امرش هراس
بی اجازت خواب نتواند رود در دیدگان
هوش مصنوعی: شبروان به خاطر ترس از نگهبان نظام، نمیتوانند بدون اجازه خوابشان ببرد و در چشمانشان آرام بگیرند.
اشک ریزان کس به دورانش ندیده شمع را
خاست در عهدش ز مرغان چمن رسم فغان
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به وضعیت غم انگیز و تنهایی یک فرد اشاره میکند که در دوران خودش هیچکس او را نمیشناسد و او را درک نمیکند. او مانند شمعی است که در سکوت اشک میریزد و هیچکس به روشنایی و وجودش توجهی ندارد. در این حال، او همچنان با صدای دلتنگیاش مانند پرندهای در چمن به شکایت و ناله میپردازد، اما صدایش به گوش کسی نمیرسد.
تا به سوی بیشه باد گلشن حفظش وزید
چون گل بی خار باشد پنجهٔ شیر ژیان
هوش مصنوعی: زمانی که باد خوشی و لطافت به سوی باغ میوزد، مانند گلی است که خار ندارد، آن موقع میتوان با اطمینان از قدرت شیر نیز در طبیعت بهرهمند شد.
غم به دورانش نمی گیرد بخاطرها قرار
نیست درس گریه ابر نوبهاران را روان
هوش مصنوعی: غم در دوران خود نمیافتد و به خاطرها آرام نمیگیرد، و این به معنای آن است که گریه نابودکننده نیست، بلکه مانند بارش باران در بهار، تازگی و زندگی به ارمغان میآورد.
همچو باران فتنه گر از آسمان بارد چه غم
دست حفظش بر سر خلق جهان شد سایه بان
هوش مصنوعی: باران فتنهانگیز از آسمان فرو میبارد، اما چه اهمیتی دارد وقتی که دست حمایت خدا بر سر مردم جهان همچون سایهبان قرار گرفته است؟
هر کرا دیدیم صاحب مایه از انعام اوست
ره به حال کس پریشانی ندارد غیرکان
هوش مصنوعی: هر کس را که دیدیم و او دارای امکانات و ثروت است، از نعمتهای اوست که باعث میشود دیگران گرفتار مشکلات نباشند و هیچکس در دشواری به سر نمیبرد، جز کسانی که خود را به مشکل انداختهاند.
دوختم بر قدردانیهای او چشم امید
قدر خود در خدمتش خواهم فزون او همگنان
هوش مصنوعی: من به خاطر تمام کارهایی که او برایم کرده، چشمام به امید اوست و در خدمتش سعی میکنم بیشتر از قبل قدردان باشم. او نیز مانند دیگران است.
من کجا و رتبهٔ مدحت سرائی از کجا
لرزد از دهشت چو شمع محفلم جویا زبان
هوش مصنوعی: من در کجا هستم و مقام و جایگاه ستایش و وصف چه کسی را دارم؟ باید بدانید که همچون شمعی در محفل، از ترس و دلهره میلرزم.
بعد ازین آرم به محراب دعا روی نیاز
تا شوند آمین سرا شش جهت کروبیان
هوش مصنوعی: از این پس به مکان مقدس دعا میآیم و با نیازمندی به خدا روی میآورم تا دعاهای من نیز مورد تأیید و آمین فرشتگان قرار گیرد از همه جهات.
نیست بادا دایم از تیغش عدوی روسیاه
همچو فوج ظلمت شبها ز مهر خاوران
هوش مصنوعی: باد دائماً از تیغی که ندارد، دشمن سیاه را به یاد میآورد، مانند گروهی از تاریکیهای شبها که از روشنایی شرق بیبهرهاند.

جویای تبریزی