شمارهٔ ۲۷ - در منقبت حضرت امام جعفر صادق (ع)
ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم
گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم
هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد
به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم
به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم
شدم یک قطرهٔ خون و چو اشک از دیده پاشیدم
به ذوق شاهد یادت که حسنش باد روز افزون
درون خلوت دل چون نفس خود را بدزدیدم
شراب وصل در کام دلم کی چاشنی بخشد
ز بس با شاهد یاد تو عمری شوق ورزیدم
نبود از عاشق و معشوق نامی در جهان پیدا
که من خون بودم و از چشم حسرت می تراویدم
چرا بر خود نبالم زین شرف کامشب چو ماه نو
سراپا لب شدم از شوق و رخسار تو بوسیدم
سراپایم چنان لبریز صهبای خیالش شد
که از هر قطره خون خود پریزادی تراشیدم
زمین باشد کفن از لجهٔ آزادی طبعم
فلک مشت غباری بر هوا از دشت تجریدم
به دامان نگاه آویختم خونین دل خود را
به این نیرنگ در چشم یقینش جلوه گردیدم
به فکر رنگ و بویی دسته بستم لاله و ریحان
به یاد زلف و رویی در گل و سنبل بغلطیدم
من و توصیف رنگ و بو برآشفتم ز فکر خود
من و تعریف زلف و رو ز طبع خویش رنجیدم
شهی را چون نباشم منقبت گو کز نم لطفش
به فرق عرش باشد سایه گستر نخل امیدم
امام دین و دنیا جعفر صادق که تا نامش
براندم بر زبان خود را برون زین خاکدان دیدم
نگویی همچو عیسی چار گامی بر فلک رفتم
که گلهای عرب از روضهٔ عرش برین چیدم
چو دیدم گوش برآواز مدح او ملائک را
در آن گلزار پر فیض این رباعی را سراییدم
شمارهٔ ۲۶ - قصیده: ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گلشمارهٔ ۲۸ - رباعی: «هر کس ز فلک به فضل فایق باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ندیدم خویش را تا جلوهٔ حسن ترا دیدم
گشودم تا برویت دیده همچون شمع کاهیدم
هوش مصنوعی: تا وقتی که زیبایی تو را دیدم، خودم را نشناختم. چشمهایم را به سوی تو گشودم و مانند شمع، ذوب شدم.
هوا گیرد چو آهم نالهٔ زنجیر برخیزد
به یاد طره ای بر خویش شبها بسکه پیچیدم
هوش مصنوعی: وقتی آسمان گرفته میشود و من آهی میکشم، صدای ناله زنجیری به گوش میرسد. در شبها، به یاد لَخلَخ موهایی که به دور خود پیچیدهام، برمیخیزم.
به راه انتظار او فشار غم ز بس خوردم
شدم یک قطرهٔ خون و چو اشک از دیده پاشیدم
هوش مصنوعی: به خاطر دلتنگی و ناراحتی از انتظار او، آنقدر غم و رنج کشیدم که به اندازه یک قطره خون شدم و مانند اشکی که از چشم میریزد، حسرت و غصهام را به بیرون ریختم.
به ذوق شاهد یادت که حسنش باد روز افزون
درون خلوت دل چون نفس خود را بدزدیدم
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی چهرهات، که روز به روز بر زیباییاش افزوده میشود، در دل خلوت خود مانند نفس خودم به آرامی به تو فکر میکنم.
شراب وصل در کام دلم کی چاشنی بخشد
ز بس با شاهد یاد تو عمری شوق ورزیدم
هوش مصنوعی: شراب وصل، که اشاره به نزدیکی و اتحاد دوست دارد، نمیتواند طعمی به دل من ببخشد؛ زیرا به اندازهای که به یاد تو بودهام و در آرزوی تو بودهام، هیچ چیز دیگری نمیتواند آن حس را برایم ایجاد کند.
نبود از عاشق و معشوق نامی در جهان پیدا
که من خون بودم و از چشم حسرت می تراویدم
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ نشانی از عشق و دلباختگی نبود، من همچون خون بودم که از چشم حسرت به بیرون میچکیدم.
چرا بر خود نبالم زین شرف کامشب چو ماه نو
سراپا لب شدم از شوق و رخسار تو بوسیدم
هوش مصنوعی: چرا از این افتخار که امشب مانند ماه نو هستم، خوشحال نباشم؟ تمام وجودم را از شوق جمع کردهام و به خاطر چهرهات، گونههایم را بوسیدم.
سراپایم چنان لبریز صهبای خیالش شد
که از هر قطره خون خود پریزادی تراشیدم
هوش مصنوعی: تمام وجودم به قدری پر از نشئه و سرمستی ناشی از خیال او شده که از هر قطره خونم توانستهام یک پری زیبا بسازم.
زمین باشد کفن از لجهٔ آزادی طبعم
فلک مشت غباری بر هوا از دشت تجریدم
هوش مصنوعی: زمین، بهعنوان پوشش من است و از عمق وجودم، آزادی را حس میکنم؛ حالا آسمان تنها یک تکه غبار در فضاست که از وسعت تنهایی و آزادگیام برخاسته است.
به دامان نگاه آویختم خونین دل خود را
به این نیرنگ در چشم یقینش جلوه گردیدم
هوش مصنوعی: من با دل شکسته و غمگینم به نگاه او پناه بردم و در این بازی فریب، در برابر چشمان مطمئنش خود را نشان دادم.
به فکر رنگ و بویی دسته بستم لاله و ریحان
به یاد زلف و رویی در گل و سنبل بغلطیدم
هوش مصنوعی: در دل به یاد زیباییهای رنگارنگ و خوشعطر گلها مشغول شدم، در حالی که به یاد زلف و چهرهی محبوبم به گل و گیاه فکر کردم و در آن غوطهور شدم.
من و توصیف رنگ و بو برآشفتم ز فکر خود
من و تعریف زلف و رو ز طبع خویش رنجیدم
هوش مصنوعی: من از تفکر درباره خودم و توصیف رنگ و عطر به خوبی نمیتوانستم آرامش داشته باشم و از بیان زیباییها و پیچش مو و چهره، احساس ناراحتی کردم.
شهی را چون نباشم منقبت گو کز نم لطفش
به فرق عرش باشد سایه گستر نخل امیدم
هوش مصنوعی: اگر من در حضور پادشاهی نباشم، به او ویژگیهایش را نگو، زیرا که سایه لطف او بر سر عرش آسمان همانند سایه نخل امید من گسترده است.
امام دین و دنیا جعفر صادق که تا نامش
براندم بر زبان خود را برون زین خاکدان دیدم
هوش مصنوعی: امام جعفر صادق، پیشوای دین و دنیا، به قدری بزرگ و با عظمت است که وقتی نام او را بر روی زبان میآورم، خود را فراتر از این دنیای مادی میبینم.
نگویی همچو عیسی چار گامی بر فلک رفتم
که گلهای عرب از روضهٔ عرش برین چیدم
هوش مصنوعی: نگو که مانند عیسی، چهار قدم به آسمان برداشتهام و از باغ بهشت، گلهای عربی را چیدهام.
چو دیدم گوش برآواز مدح او ملائک را
در آن گلزار پر فیض این رباعی را سراییدم
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که فرشتگان در آن باغ با برکت به ستایش او گوش فرا دادهاند، این رباعی را سرودم.

جویای تبریزی