گنجور

شمارهٔ ۲۶ - قصیده

ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گل
بال افشان بر گل روی تو بلبل وار گل
تا سحر از غنچه در فکر دهان تنگ تست
سر به زانوی خموشی با دل افکار گل
هر که شد روی تو شمع محفل اندیشه اش
ریخت در جیب و کنار از دیدهٔ خونبار گل
می نماید عارضت از حلقهٔ زلف سیاه
داده از فیض هوا یا شاخ سنبل بار گل
ساغر عیشش ز خون دل لبالب گشته است
بسکه دارد خارخار آن گل بی خار گل
از پرپرویی دماغ دل مشوش شد مرا
کز دو زلفش بشنود بویی اگر یکبار گل
می دود همچون شرر در کاغذ آتش زده
هر طرف دیوانه سان در ساحت گلزار گل
بسکه هر عضو بت من در صفا همچون گلست
دسته دسته گوییا از رشتهٔ زنار گل
آب شد شوخ من از شرم هجوم عاشقان
می دهد اینجا گلاب از گرمی بازار گل
عاشقان را دیدهٔ خونبار سازد سرخروی
گلبن حسنت چنان کز باده آرد بار گل
صبحدم از آتش صهبا که شد گلگشت باغ
هر قدر افروختی گردید بی مقدار گل
گر همه درد است جام می سرت گردم بگیر
‏ تا به کام دل توانم چید ازان رخسار گل
فی المثل گر شد غبار آلود آب جویبار
کی فتد از آب و رنگ خویش در گلزار گل
طالب آب حیاتی می به همواری بنوش
همچو آب جو که سوی خود کشد هموار گل
بنگر از گلزار حال کاروان عمر را
سرو می بندد میان و می گشاید بار گل
وصف گلشن گوی جویا کز زبان رنگ و بوی
می کند بی اختیار اوصاف خود تکرار گل
در چنین فصلی چه غم کز انبساط نوبهار
غنچه آسا شد گره در سینهٔ افگار گل
مژده می نوشان که از کیفیت آب و هوا
ساغر لبریز می گردید بر دستار گل
اهل صورت را برنگ، ارباب معنی را به بوی
دل به نیرنگی ز هر کس می برد عیار گل
سروقدان را هوای باغ خندان کرده است
با نسیم صبحدم می ریزد از اشجار گل
بی می از کیفیت گلزار نتوان بهره یافت
ساغر خالی بود در دیدهٔ هشیار گل
همچنان کز سینهٔ پرداغ خیزد نخل آه
کرده از جوش نمو تا ریشهٔ اشجار گل
هر سحر موج هوا می پاشد از شبنم گلاب
تا ز خواب ناز گردد در چمن بیدار گل
شد هوا از بس نشاط انگیز پیر چرخ هم
زد ز خورشید برین بر گنبد دستار گل
بوی گل در ساحت گلشن عبیر افشان شده
یا فشانده گرد راه حیدر کرار گل
آنکه باد گلشن خلقش چو بر دریا وزد
غنچه سان گردد گهر در قعر دریا بار گل
گر هواداری کند حفظش مزاج دهر را
چار فصل از جوش آب و رنگ گردد چار گل
تا بمالد بر غبار راهش از روی نیاز
گشته در صحن گلستان جمله تن رخسار گل
خارخار روضه ای دارم که در وی صبح و شام
هر طرف ریزد ز نقش جبههٔ زوار گل
همچو بلبل هر سحرگه گشته با باد نسیم
در تمنای طواف مرقدش طیار گل
تا زبانی در خور توصیف او سامان دهد
بلبل مدحت سرا بگرفته در منقار گل
من کجا و حق مدحت سنجی ذاتش کجا
ار زبانم می کند زین جرأت استغفار گل
اینقدر دانم که بر فرق کمال خویش زد
آفرینش از وجود حیدر کرار گل
تا مگر روزی نثار رهگذار او کند
بسته دل از غنچگی بر درهم و دینار گل
بر نسیمی کز غبار درگهش آرد به بام
می کند مشت زر خود هر سحر ایثار گل
در فضای گلشن خلقش ز بهر آشیان
آورد بلبل به جای خار در منقار گل
روز هیجا خنجرش لخت دل دشمن ربود
ریخت از باد بهاری یا به روی خار گل
دشمنانش را به تن زخم از دم شمشیر او
تازه می گردد چنان کز آب دریا بار گل
غازیان را در رکابش تیغها پرخون بود
یا زباد بهاری ریخت در انهار گل
روز و شب را کرده دامن دامن از فرط کرم
باغبان گلشن الطاف او ایثار گل
شام را بر سر گل سوری زد از جوش شفق
ریخت در جیب سحر را ثابت و سیار گل
من کیم جویا که در وصفش توانم دم زدن
گرچه پیش شعر رنگینم بود چون خار گل
در ثنا پیرائیش با این فصاحت عاجزم
با وجود صد زبان عاریست از گفتار گل
از نفس مرغ دعا را به که بال و پر دهم
همچو باد صبحدم کز وی شود طیار گل
تا بود در روزگار آئین نوروز و بهار
تا بروید خار بر دیوار و در گلزار گل
گلبن آرد در ریاض دشمنانش خار بار
خاربن در بوستان دوستانش بار گل
این قصیده را نهم گلدسته گر نامش سزاست
دسته الحق بسته ام از رشتهٔ افکار گل

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گل
بال افشان بر گل روی تو بلبل وار گل
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو همچون گلی است که پروانه‌ای به دور آن می‌چرخد و بلبل با نغمه‌های زیبا به آن آواز می‌خواند. این زیبایی به قدری دلرباست که دیگران را به سوی خود جذب می‌کند.
تا سحر از غنچه در فکر دهان تنگ تست
سر به زانوی خموشی با دل افکار گل
هوش مصنوعی: تا صبح، من در افکار خود دربارهٔ شکوفه‌هایی هستم که دهانشان بسته است. با سر خمیده و ساکت، دل‌نگرانی‌های خود را دربارهٔ گل‌ها در سر دارم.
هر که شد روی تو شمع محفل اندیشه اش
ریخت در جیب و کنار از دیدهٔ خونبار گل
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و وجود تو توجه کرده است، در افکار و خیالاتش غرق شده و اشک‌هایش به مانند گل‌هایی پر از درد و غم جاری شده است.
می نماید عارضت از حلقهٔ زلف سیاه
داده از فیض هوا یا شاخ سنبل بار گل
هوش مصنوعی: چهره‌ات با گیسوی سیاهت در کنار هوای خوش، مانند شاخه‌ای از سنبل با گل‌هایش نمایان می‌شود.
ساغر عیشش ز خون دل لبالب گشته است
بسکه دارد خارخار آن گل بی خار گل
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر درباره شادی و غم می‌پردازد. شاعر به تصویر کشیده که ساغر شادی او به قدری پر از مشکلات و دردهاست که به نوعی تلخی و تلخی در آن وجود دارد. گل بی‌خار که به زیبایی اشاره دارد، در واقع نمادی از چیزهای خوشایند است که با درد و رنج توأم شده‌اند. به طور کلی، شاعر به تضاد بین زیبایی و رنج در زندگی اشاره می‌کند.
از پرپرویی دماغ دل مشوش شد مرا
کز دو زلفش بشنود بویی اگر یکبار گل
هوش مصنوعی: به خاطر پررویی و نازطبعی محبوب، دل من دچار اضطراب و نگرانی شده است، زیرا اگر یک بار عطر گل‌واری از زلف‌های او بوییدم، ممکن است دل از دست برود.
می دود همچون شرر در کاغذ آتش زده
هر طرف دیوانه سان در ساحت گلزار گل
هوش مصنوعی: مثل جرقه‌ای که از کاغذ سوخته می‌جهد، به سمت‌های مختلف می‌دود و دیوانه‌وار در باغ گل می‌چرخد.
بسکه هر عضو بت من در صفا همچون گلست
دسته دسته گوییا از رشتهٔ زنار گل
هوش مصنوعی: هر یک از اعضای زیبای معشوق من به قدری دلنشین و خالص است که به نظر می‌رسد مانند دسته‌ای از گل‌ها در کنار هم جمع شده‌اند، گویی که از یک رشته گل بافته شده‌اند.
آب شد شوخ من از شرم هجوم عاشقان
می دهد اینجا گلاب از گرمی بازار گل
هوش مصنوعی: عشق و شیدایی باعث شده که با هر حضور عاشق، حال و هوای خاصی در اینجا ایجاد شود و مانند گلابی که از گل بیرون می‌آید، شور و شوقی به فضا ببخشد.
عاشقان را دیدهٔ خونبار سازد سرخروی
گلبن حسنت چنان کز باده آرد بار گل
هوش مصنوعی: عاشقان را با زیبایی تو به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد، به طوری که مانند شراب، آن‌ها را به حالت اشک و شادی می‌آورد و احساس غم و شادی را در دلشان ایجاد می‌کند.
صبحدم از آتش صهبا که شد گلگشت باغ
هر قدر افروختی گردید بی مقدار گل
هوش مصنوعی: در صبح زود که آتش شوق و عشق، باغ را زینت بخشید، هرچقدر هم که تلاش کردی و گل افروختی، باز هم هرگز به اندازه زیبایی گل‌ها نخواهد بود.
گر همه درد است جام می سرت گردم بگیر
‏ تا به کام دل توانم چید ازان رخسار گل
هوش مصنوعی: اگرچه همه چیز درد و رنج است، اما من آماده‌ام که آن جام می را به سر بزنم تا از چهره‌ات که همچون گل است، آنچه را که می‌خواهم بچینم و لذت ببرم.
فی المثل گر شد غبار آلود آب جویبار
کی فتد از آب و رنگ خویش در گلزار گل
هوش مصنوعی: اگر آب جویبار گل آلود شود، نه رنگ و بوی خود را به گلزار منتقل می‌کند و نه چیزی از خود باقی می‌گذارد.
طالب آب حیاتی می به همواری بنوش
همچو آب جو که سوی خود کشد هموار گل
هوش مصنوعی: جستجوگر، پی زنده شدن و زندگی نوین، از شراب با طراوت بنوش که همچون آب زلال، به سمت زمین صاف و گلزار می‌ریزد و زندگی را برایت به ارمغان می‌آورد.
بنگر از گلزار حال کاروان عمر را
سرو می بندد میان و می گشاید بار گل
هوش مصنوعی: به این فکر کن که در باغ زندگی، حال و احوال کاروان عمر چگونه است؛ مانند درخت سرو که در وسط قرار دارد و گل‌ها را در کنار خود می‌پروراند و به آنها زندگی تازه‌ای می‌بخشد.
وصف گلشن گوی جویا کز زبان رنگ و بوی
می کند بی اختیار اوصاف خود تکرار گل
هوش مصنوعی: بگو به کسی که کنجکاو است، از باغی بگو که گل‌هایش به طور طبیعی با رنگ و عطر خود، ویژگی‌های جذاب خود را نمایان می‌کنند و همچون خودشان درباره زیبایی‌ها صحبت می‌کنند.
در چنین فصلی چه غم کز انبساط نوبهار
غنچه آسا شد گره در سینهٔ افگار گل
هوش مصنوعی: در این فصل خوشحال‌کننده و بهاری، چه دلیلی برای ناراحتی وجود دارد وقتی که گره‌های عاطفی در دل به مانند غنچه‌ای در حال شکفتن هستند؟
مژده می نوشان که از کیفیت آب و هوا
ساغر لبریز می گردید بر دستار گل
هوش مصنوعی: بشر همواره از بهبود وضعیت آب و هوا و دلایل خوشحالی‌اش خوشنود می‌شود، به‌طوری‌که لیوانش از نوشیدنی‌های خوشمزه پر می‌شود و بر سرش گل‌هایی زیبا و تازه می‌نهد.
اهل صورت را برنگ، ارباب معنی را به بوی
دل به نیرنگی ز هر کس می برد عیار گل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که تنها به ظواهر و شکل‌ها اهمیت می‌دهند، نمی‌توانند زیبایی‌های واقعی را درک کنند. در عوض، کسانی که به عمق معانی و احساسات توجه دارند، می‌توانند با بوی خوش محبت و دوست داشتن، دل‌ها را به خود جلب کنند و از هر کسی ویژگی‌ها و خوبی‌های خاص او را به دست آورند.
سروقدان را هوای باغ خندان کرده است
با نسیم صبحدم می ریزد از اشجار گل
هوش مصنوعی: درختان زیبا و بلند قد، بوی خوش باغ را احساس کرده‌اند و در نتیجه، با وزش نسیم صبحگاهی، گل‌ها به آرامی از شاخه‌ها می‌ریزند.
بی می از کیفیت گلزار نتوان بهره یافت
ساغر خالی بود در دیدهٔ هشیار گل
هوش مصنوعی: بدون نوشیدنی و لذت از زیبایی باغ، نمی‌توان به طور واقعی از آن بهره‌مند شد. چشمان بیدار نمی‌توانند زیبایی‌ها را در ساغر خالی ببینند.
همچنان کز سینهٔ پرداغ خیزد نخل آه
کرده از جوش نمو تا ریشهٔ اشجار گل
هوش مصنوعی: نخل‌هایی که از دل پرشور و گرم برمی‌خیزند، با صداهای دل‌انگیز و حسرت‌آمیز از رشد و نمو خود سخن می‌گویند و تا ریشه‌های درختان گل می‌رسند.
هر سحر موج هوا می پاشد از شبنم گلاب
تا ز خواب ناز گردد در چمن بیدار گل
هوش مصنوعی: هر روز صبح، قطرات شبنم مانند گلاب بر روی برگ‌ها و گل‌ها می‌چکد و باعث می‌شود که گل‌ها از خواب عمیق بیدار شوند و طراوت و شادابی خود را باز یابند.
شد هوا از بس نشاط انگیز پیر چرخ هم
زد ز خورشید برین بر گنبد دستار گل
هوش مصنوعی: هوا به قدری خوش و سرزنده شده که حتی گردش زمانه هم از نور خورشید بر روی گنبد مانند دستار گل به تزیین آمده است.
بوی گل در ساحت گلشن عبیر افشان شده
یا فشانده گرد راه حیدر کرار گل
هوش مصنوعی: عطر گل در باغ گلستان پخش شده و در مسیر حیدر کرار که گل است، رها شده است.
آنکه باد گلشن خلقش چو بر دریا وزد
غنچه سان گردد گهر در قعر دریا بار گل
هوش مصنوعی: کسی که در میان زیبایی‌های طبیعت و به ویژه در باغ و گلستان قرار دارد، وقتی که باد بوزد و او را تحت تأثیر قرار دهد، مانند یک غنچه که در آب دریا قرار گرفته، به گوهر درون خود می‌رسد. این یعنی که وجود او در عمق و اصل خود، مانند گوهری ارزشمند است.
گر هواداری کند حفظش مزاج دهر را
چار فصل از جوش آب و رنگ گردد چار گل
هوش مصنوعی: اگر کسی از او حمایت کند، زندگی‌اش متناسب با تغییرات زمان خواهد بود و مانند چهار فصل سال، او همواره شاداب و رنگارنگ خواهد ماند، مانند چهار گل زیبا.
تا بمالد بر غبار راهش از روی نیاز
گشته در صحن گلستان جمله تن رخسار گل
هوش مصنوعی: او به خاطر نیازش بر اثر گرد و غبار، بر چهره‌اش فوق‌العاده درخشان و زیباست و مانند گلی در باغ گلستان ظاهر می‌شود.
خارخار روضه ای دارم که در وی صبح و شام
هر طرف ریزد ز نقش جبههٔ زوار گل
هوش مصنوعی: در باغی که من دارم، صبح و شب گل‌های زیبایی به سمت‌های مختلف پخش می‌شوند و جلوهٔ خاصی به فضا می‌بخشند.
همچو بلبل هر سحرگه گشته با باد نسیم
در تمنای طواف مرقدش طیار گل
هوش مصنوعی: هر صبح مانند بلبل با نسیم و باد به دور مرقد او می‌چرخم و آرزو می‌کنم که دورش بگردم، همان‌طور که گل‌ها به دور هم می‌چرخند.
تا زبانی در خور توصیف او سامان دهد
بلبل مدحت سرا بگرفته در منقار گل
هوش مصنوعی: بلبل که در وصف زیبایی گل سرود می‌خواند، به دلیل زیبایی و لایق بودنش، در جستجوی زبانی است که بتواند شایسته و درخور وصف آن beauty باشد.
من کجا و حق مدحت سنجی ذاتش کجا
ار زبانم می کند زین جرأت استغفار گل
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم مقام و عظمت او را توصیف کنم، در حالی که زبانم از روی جسارت تنها از آمرزش گناهان یاد می‌کند.
اینقدر دانم که بر فرق کمال خویش زد
آفرینش از وجود حیدر کرار گل
هوش مصنوعی: من می‌دانم که آفرینش، با وجود حیدر کرار، بر سر او با کمال و زیبایی خود، تحسین و ستایش کرده است.
تا مگر روزی نثار رهگذار او کند
بسته دل از غنچگی بر درهم و دینار گل
هوش مصنوعی: شاید روزی او به خاطر محبتش به دیگران، دلش را از دنیای مادی جدا کند و به رسم ادب و احترام، از زیبایی‌ها و جوانی‌اش گذر کند.
بر نسیمی کز غبار درگهش آرد به بام
می کند مشت زر خود هر سحر ایثار گل
هوش مصنوعی: به نسیمی که از غبار درگاهش به اوج می‌آورد، هر صبح با فدا کردن گل، زیبایی و جواهرات خود را به نمایش می‌گذارد.
در فضای گلشن خلقش ز بهر آشیان
آورد بلبل به جای خار در منقار گل
هوش مصنوعی: بلبلی که در باغ گل‌ها زندگی می‌کند، به جای خار، گل را در منقار خود نقل کرده تا آشیانی بسازد.
روز هیجا خنجرش لخت دل دشمن ربود
ریخت از باد بهاری یا به روی خار گل
هوش مصنوعی: در یک روز بهاری، خنجر او به سوی دشمنانش حمله‌ای شجاعانه کرد و دل آن‌ها را شکست. گل‌ها نیز از باد بهاری آسیب دیدند یا بر روی خاردار قرار گرفتند.
دشمنانش را به تن زخم از دم شمشیر او
تازه می گردد چنان کز آب دریا بار گل
هوش مصنوعی: دشمنان او به وسیله‌ی ضربات شمشیرش زخم‌های تازه‌ای پیدا می‌کنند، به طوری که مانند گلی که از آب دریا ترمیم می‌شود، آن زخم‌ها هم تازه و تازه‌تر می‌شوند.
غازیان را در رکابش تیغها پرخون بود
یا زباد بهاری ریخت در انهار گل
هوش مصنوعی: در کنار غازیان، شمشیرها به شدت خونین بودند و یا نسیم بهاری در جویبارهای گل‌ها جاری شده بود.
روز و شب را کرده دامن دامن از فرط کرم
باغبان گلشن الطاف او ایثار گل
هوش مصنوعی: روز و شب به خاطر لطف و kindness باغبان، مانند دامن پر ز گل‌هاست و او با ایثار و بخشش، زیبایی را به ما هدیه داده است.
شام را بر سر گل سوری زد از جوش شفق
ریخت در جیب سحر را ثابت و سیار گل
هوش مصنوعی: در شب، بر روی گل‌های سرخ، رنگ‌های گرم افق آغاز صبح ریخته شده است و این تصویر نشان‌دهنده ترکیبی از جاودانگی و حرکت گل‌هاست.
من کیم جویا که در وصفش توانم دم زدن
گرچه پیش شعر رنگینم بود چون خار گل
هوش مصنوعی: نمی‌دانم من چه کسی هستم که بتوانم درباره او سخن بگویم، هرچند شعرم به زیبایی گل باشد، اما در واقع مانند خاری در کنار آن است.
در ثنا پیرائیش با این فصاحت عاجزم
با وجود صد زبان عاریست از گفتار گل
هوش مصنوعی: هرچند که من به زیبایی‌ات می‌نگرم و از درخشندگی‌ات ستایش می‌کنم، اما هنوز نمی‌توانم به خوبی احساساتم را بیان کنم. حتی اگر صد زبان داشته باشم، کلمات کافی برای توصیف زیبایی گل وجود ندارد.
از نفس مرغ دعا را به که بال و پر دهم
همچو باد صبحدم کز وی شود طیار گل
هوش مصنوعی: من از نفس یک مرغ دعا حمایت می‌کنم و به او بال و پر می‌دهم، چون مانند وزش نسیم صبحگاهی است که باعث می‌شود پرنده‌ای در باغستان گل پرواز کند.
تا بود در روزگار آئین نوروز و بهار
تا بروید خار بر دیوار و در گلزار گل
هوش مصنوعی: تا زمانی که نوروز و بهار برقرار است، خارها بر دیوار و در باغ‌ها گل می‌روید.
گلبن آرد در ریاض دشمنانش خار بار
خاربن در بوستان دوستانش بار گل
هوش مصنوعی: در گلستان، گلی که به دشمنانش خار می‌دهد، در عوض در دل دوستانش شکوفه‌های زیبایی به ارمغان می‌آورد.
این قصیده را نهم گلدسته گر نامش سزاست
دسته الحق بسته ام از رشتهٔ افکار گل
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی کلام را به تصویر می‌کشد. گوینده از گلدسته‌ای حرف می‌زند که نماد بلندی و شکوه است و نامش به حق شایسته است. او همچنین اشاره دارد که افکار و ایده‌های خود را مانند دسته‌ای از گل‌ها در کنار هم قرار داده و به یکدیگر پیوند داده است. این تصویرسازی احساس زیبایی و هماهنگی را منتقل می‌کند.