شمارهٔ ۲ - درمدح خاتم انبیا محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم
آه تا کی طاقت آرد درد حرمان ترا
آسمان دور و زمین سخت و فغانم نارسا
محتسب ناحق چه ریزی خون عشرت را به خاک
در چنین فصلی که دارد چیدن گل خونبها
زلف مشکین از بناگوشت به پشت پا رسید
آه چون نازل شود از عالم بالا بلا
می نماید پیش رخسارت رگ ابر سفید
بر جبین خود کنی خورشید محلول از طلا
رنگ می چون زر زفیض همنشینی های اوست
صحبت خوبان نباشد هیچ، کم از کیمیا
تا به این تقریب گاهی یاد احوالم کند
سخت بستم عقدهٔ دل را به این بند قبا
خال و خط از بس به جا افتاد نتوان یافتن
یک غلط در مصحف رخسار او نام خدا
کاتب قدرت پی تحریر بیت ابروش
گرد کلک صنع را چون با انامل آشنا
نقطه ها بنهاد بهر امتحان خامه اش
اینکه بینی خالها بر عارض او جابجا
چون ندیدم تحفه ای شایستهٔ او غیر او
داده ام آئینهٔ دل را از انرو رونما
همچنان کآرد شبانگه مرغ را در آشیان
جا دهد در حلقه ها زلفش دل آواره را
نرمی گفتار او خار غم از دل می کشد
چون خسک کارند بیرون با زبان از دیده ها
رازکی ماند نهان در خاطر ارباب درد
تا که باشد پردهٔ دلهای تازک ته نما
از لبش جز خامشی نبود جواب ناله ام
چون کنم زآن کوه تمکین بر نمی گردد صدا
ای بهار جلوه از بس زرد و زارم کرده ای
کرده عکس چهره ام برگ خزان آئینه را
هر سر مژگان مرا از دیدن تمثال خویش
غوطه زد چون خامهٔ نقاش در آب طلا
پرده را یکباره زان خورشید عارض برمگیر
زورق دل را مکن طوفانی موج صفا
در غزل گویی شنیدی آفرین از همگنان
نعت گو جویا و بشنو از ملائک مرحبا
پاکتر از موج کوثر کن زبان خویشتن
تا توانی بود زین پس نعت سنج مصطفا
افتخار دودهٔ آدم حبیب ذوالجلال
سرور دنیا و عقبا شافع روز جزا
آنکه جبریل امینش می کشیدی غاشیه
آنکه بد فرمانبرش شاهنشهی چون مرتضا
آن شهی کز شش جهت سوی حریم درگهش
عینک چشم است اولوالابصار را قبله نما
رتبهٔ قربش تماشا کن که مقدار دو قوس
بلکه هم نزدیکتر بد با جناب کبریا
از عناصر در تن آدم برای خلق او
گشته اند اضداد با هم چار یار باصفا
کبریا بنگر که شاه اولیا خود را به فخر
گفته عبدی از عبید سرور هر دو سرا
از ادب شوید دهن را خضر با هفتاد آب
تا تواند برد نام نامی آن پیشوا
فتح کونین از چنین شمشیر و بازویی سزد
او یدالله است باید تیغ او شیر خدا
تیغ او بهر محبان موجهٔ آب بقاست
وز برای دشمنان باشد رگ ابر بلا
در کفش تیغ است یا موج است در بحر شکار
یا رگ ابری که بگرفته است از دریا هوا
در تن اعدای دین تیغ هنر پروای او
چار عنصر را به یک ضربت کند از هم جدا
چون بلرزاند زمان را هیبت شمشیر او
رتبهٔ تقدیم یابد انتها بر ابتدا
اینقدر فیض سعادت از کجا اندوختی
گر نبودی سایهٔ شمشیر او بال هما
احتسابش از پس گردن کشد رگهای ساز
زین سیاستهاست کاندر پرده پنهان شد نوا
تا ز فیض مدرس رایش شده روشن سواد
صبح بی شب زنده داری پاک سازد صفحه را
بار حلم او زمین را داده تمکین و قرار
برده شوق طوف خاک پاکش آرام از سما
تا تواند جبهه سای درگه قدرش بود
مهر انور گشته پیشانی ازان سر تابپا
کافرم گر با شدم چشم حمایت از کسی
جز نبی و شبر و شبیر و شاه اولیا
چون تن انسان که بگرفت از عناصر امتزاج
شد تن ایمان به پا از چار یار باصفا
داغ اگر باشد دلت مرهم ز درد او طلب
درد اگر داری زنام نامیش میجو دوا
جز خدا و مرتضی کس حق مدحت را نداد
چون ترا نشناخت کس غیر از خدا و مرتضا
ساده لوحی بین که مانند تویی را چون منی
با زبان کج مج خود گشته ام مدحت سرا
یارسول الله از کردار خود شرمنده ام
چون توانم در جنابت کرد عرض مدعا
با وجود روسیاهی از تو می دارم امید
عافیت در دین و دنیا ای شه هر دو سرا
تا اثر باقی بود در دهر از اوج و حضیض
تا بود روز و شب و سیاره و ارض و سما
خیرخواهت را بود اعلای علیین مقام
دشمن تو سرنگون پیوسته در تحت الثری
شمارهٔ ۱ - در نعت رسول صلی الله علیه و سلم: همچو بوی غنچهٔ بگزینی شبی کز انزواشمارهٔ ۳ - در نعت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): کسی ندیده ندامت ز تارک دنیا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آه تا کی طاقت آرد درد حرمان ترا
آسمان دور و زمین سخت و فغانم نارسا
هوش مصنوعی: درد فراق تو تا چه زمانی تاب میآورد؟ آسمان دور به نظر میرسد و زمین هم سخت و بیرحم است، و فریاد من به اندازه کافی رسای این درد نیست.
محتسب ناحق چه ریزی خون عشرت را به خاک
در چنین فصلی که دارد چیدن گل خونبها
هوش مصنوعی: چرا نگهبان بیدلیل شادی و خوشی را زیر پا میگذارد در زمانی که گلها در حال شکفتن و زیباییاند؟
زلف مشکین از بناگوشت به پشت پا رسید
آه چون نازل شود از عالم بالا بلا
هوش مصنوعی: زلف سیاه و زیبای تو از شانهات به پشت پایم رسیده است، آه! چه دردناکند حوادثی که از آسمان به زمین نازل میشوند.
می نماید پیش رخسارت رگ ابر سفید
بر جبین خود کنی خورشید محلول از طلا
هوش مصنوعی: ابرهای سفید در کنارت به نظر میرسد، در حالی که خورشید به طرز زیبایی درخشان و طلایی در آسمان جاری است.
رنگ می چون زر زفیض همنشینی های اوست
صحبت خوبان نباشد هیچ، کم از کیمیا
هوش مصنوعی: رنگ و بوی شراب به خاطر نزدیکی و همراهی با افراد نیکو و با محبت است. گفتگو با خوبان هیچ فرقی با کیمیا ندارد، چرا که میتواند تغییرات شگرفی در روح و جان انسان ایجاد کند.
تا به این تقریب گاهی یاد احوالم کند
سخت بستم عقدهٔ دل را به این بند قبا
هوش مصنوعی: گاهی اوقات به یاد حال و روزم میافتد، اما من به شدت احساساتم را مخفی کردهام و آنها را در این لباس پنهان کردهام.
خال و خط از بس به جا افتاد نتوان یافتن
یک غلط در مصحف رخسار او نام خدا
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی چهره او به قدری کمنظیر است که هیچ نقص یا عیبی نمیتوان در آن پیدا کرد و انگار تمام زیباییهای او به نوعی بازتاب نام خداوند است. هر خط و خالی که بر چهرهاش دیده میشود، به قدری در هم آمیخته و هماهنگ است که نمیتوان به سادگی یک خطا یا ایراد در آن یافت.
کاتب قدرت پی تحریر بیت ابروش
گرد کلک صنع را چون با انامل آشنا
هوش مصنوعی: نویسنده، با قدرت و مهارت، زیبایی و هنر صورت زیبای تو را با قلمی زبردست به تصویر میکشد، گویی که با انگشتانش به خوبی با این هنر آشنا است.
نقطه ها بنهاد بهر امتحان خامه اش
اینکه بینی خالها بر عارض او جابجا
هوش مصنوعی: نقطهها به عنوان نشانههایی برای امتحان گذاشته شدهاند، تا بتوانی discolorationها را بر روی چهرهاش ببینی که جابجا شدهاند.
چون ندیدم تحفه ای شایستهٔ او غیر او
داده ام آئینهٔ دل را از انرو رونما
هوش مصنوعی: چون چیزی مناسب او پیدا نکردم، در عوض آئینهٔ دل خود را به او هدیه کردهام تا او را در آن ببیند.
همچنان کآرد شبانگه مرغ را در آشیان
جا دهد در حلقه ها زلفش دل آواره را
هوش مصنوعی: همچنان که شبان، مرغ را در آشیانهاش جا میدهد، دل آواره نیز در حلقههای زلف معشوق جا میگیرد.
نرمی گفتار او خار غم از دل می کشد
چون خسک کارند بیرون با زبان از دیده ها
هوش مصنوعی: نرمی کلام او باعث میشود که غم از دل بیرون برود، همانطور که با چاقو، علفها را از زمین میرانند.
رازکی ماند نهان در خاطر ارباب درد
تا که باشد پردهٔ دلهای تازک ته نما
هوش مصنوعی: در دل صاحبان درد، رازی پنهان وجود دارد که باید پردهٔ دلهای تازه را کنار بزند تا آن راز افشا شود.
از لبش جز خامشی نبود جواب ناله ام
چون کنم زآن کوه تمکین بر نمی گردد صدا
هوش مصنوعی: از لب او هیچ صدایی نمیشنوم که به نالهام پاسخ دهد. چگونه میتوانم از کوهی که به صدا جواب نمیدهد، انتظار واکنش داشته باشم؟
ای بهار جلوه از بس زرد و زارم کرده ای
کرده عکس چهره ام برگ خزان آئینه را
هوش مصنوعی: بهار، تو با زیباییات باعث زردی و افسردگی من شدهای، طوری که تصویر چهرهام در آینه به رنگ برگهای پاییزی درآمده است.
هر سر مژگان مرا از دیدن تمثال خویش
غوطه زد چون خامهٔ نقاش در آب طلا
هوش مصنوعی: چشمانم به شدت شیفتهٔ تصویر خودم هستند، همچنان که قلم نقاش در رنگ طلایی غوطهور میشود.
پرده را یکباره زان خورشید عارض برمگیر
زورق دل را مکن طوفانی موج صفا
هوش مصنوعی: پرده را از روی چهرهٔ آن خورشید کنار بزن و نگذار که دل به طوفانهای ناامیدی دچار شود؛ بگذار آرامش و صفا در دل باقی بماند.
در غزل گویی شنیدی آفرین از همگنان
نعت گو جویا و بشنو از ملائک مرحبا
هوش مصنوعی: اگر در سرودن غزل مهارت داری و از دیگران تشویق میگیری، به سخنان ستایشآمیز فرشتگان نیز گوش فرا ده.
پاکتر از موج کوثر کن زبان خویشتن
تا توانی بود زین پس نعت سنج مصطفا
هوش مصنوعی: زبان خود را همچون آب کوثر خالص و پاکیزه قرار بده، تا از این پس بتوانی در ستایش حضرت مصطفی به کلامی نیکو و صحیح دست یابی.
افتخار دودهٔ آدم حبیب ذوالجلال
سرور دنیا و عقبا شافع روز جزا
هوش مصنوعی: افتخار نسل آدم، عشق خداوند بزرگ و سرور دنیا و آخرت، شفاعتکننده در روز قیامت است.
آنکه جبریل امینش می کشیدی غاشیه
آنکه بد فرمانبرش شاهنشهی چون مرتضا
هوش مصنوعی: آن که جبرئیل امین را به سوی او فرستادهای، همان کسی است که فرمانبردارش، به مانند حضرت علی (ع)، پادشاهی بزرگ و والا است.
آن شهی کز شش جهت سوی حریم درگهش
عینک چشم است اولوالابصار را قبله نما
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که از هر سو به سوی حریم مقدسش مینگرند، مانند چشمی است برای انسانهای بصیر و بینا؛ او همچون قبلهای برای آنهاست.
رتبهٔ قربش تماشا کن که مقدار دو قوس
بلکه هم نزدیکتر بد با جناب کبریا
هوش مصنوعی: رتبه و مقام نزدیکی او را نگاه کن، که حتی دو قوس فاصلهاش کمتر است و به مقام عظمت نزدیکتر است.
از عناصر در تن آدم برای خلق او
گشته اند اضداد با هم چار یار باصفا
هوش مصنوعی: از اجزای وجود انسان، عناصری که با یکدیگر متضاد هستند تشکیل شدهاند و این تضادها به خلق و ایجاد او کمک کردهاند. بنابراین، آدم به گونهای خلق شده که با وجود تفاوتها و تضادها، هماهنگی و زیبایی در وجودش نهفته است.
کبریا بنگر که شاه اولیا خود را به فخر
گفته عبدی از عبید سرور هر دو سرا
هوش مصنوعی: به عظمت و بزرگی پروردگار توجه کن که پادشاه اولیای الهی، خود را با افتخار به عنوان بندهای بندهای معرفی میکند که سرور همه دنیای معنوی و مادی است.
از ادب شوید دهن را خضر با هفتاد آب
تا تواند برد نام نامی آن پیشوا
هوش مصنوعی: خود را ادب کنید و زبان را مهار کنید، مانند خضر که با هفتاد دریا شستوشو کرده است، تا بتوانید نام با ارزش آن پیشوا را ذکر کنید.
فتح کونین از چنین شمشیر و بازویی سزد
او یدالله است باید تیغ او شیر خدا
هوش مصنوعی: پیروزی دو جهان (کونین) از چنین شمشیر و نیرویی شایسته است. او قدرت خداوند است و باید شمشیر او از شیر خدا باشد.
تیغ او بهر محبان موجهٔ آب بقاست
وز برای دشمنان باشد رگ ابر بلا
هوش مصنوعی: تیغ او برای عاشقان مانند آبی است که ادامه حیات را به همراه دارد، اما برای دشمنان، وسیلهای است که موجب بلا و گرفتاری میشود.
در کفش تیغ است یا موج است در بحر شکار
یا رگ ابری که بگرفته است از دریا هوا
هوش مصنوعی: در این بیت به تصورات و تضادهای زندگی اشاره شده است. ممکن است در هر قدمی که برمیداریم، با خطراتی چون تیغ یا امواج دریا مواجه شویم. همچنین به حالتی از ابر نیز اشاره شده که از دریا تاثیر میگیرد و نشاندهنده ارتباطات و تبادلهای مختلف بین عناصر طبیعی است. به طور کلی، این ابیات تصوری از چالشها و زیباییهای جهان را به تصویر میکشند.
در تن اعدای دین تیغ هنر پروای او
چار عنصر را به یک ضربت کند از هم جدا
هوش مصنوعی: در وجود دشمنان دین، هنر او همچون تیغی است که با یک ضربه چهار عنصر را از یکدیگر جدا میکند.
چون بلرزاند زمان را هیبت شمشیر او
رتبهٔ تقدیم یابد انتها بر ابتدا
هوش مصنوعی: هرگاه شمشیر او زمان را بلرزد، موقعیت و مقام انسانها به گونهای تغییر میکند که پایان بر آغاز مقدم میشود.
اینقدر فیض سعادت از کجا اندوختی
گر نبودی سایهٔ شمشیر او بال هما
هوش مصنوعی: تو چقدر از نعمتهای خوشبختی ذخیره کردهای که اگر سایهٔ شمشیر او نبود، هیچ کدام از اینها را نمیتوانستی داشته باشی.
احتسابش از پس گردن کشد رگهای ساز
زین سیاستهاست کاندر پرده پنهان شد نوا
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که تأثیرات و پیامدهای کارهای پشت پرده، به مانند رشتههای ساز، از اعماق وجود انسان و جامعه بیرون میآید. به عبارت دیگر، آنچه در سایهها و زیر سطح ظاهر اتفاق میافتد، در نهایت بر زندگی و تجربه ما تأثیر میگذارد و ممکن است در لفافهای پنهان باقی بماند.
تا ز فیض مدرس رایش شده روشن سواد
صبح بی شب زنده داری پاک سازد صفحه را
هوش مصنوعی: از نعمتهای مدرس، دانایی و روشنایی صبح بدون شبهای پرمشغله را به دست میآوریم که صفحه وجود ما را پاک میکند.
بار حلم او زمین را داده تمکین و قرار
برده شوق طوف خاک پاکش آرام از سما
هوش مصنوعی: خشم و شلوغی زمین به خاطر بزرگی و بردباری او آرامش یافته و عشق به خاک پاکش از آسمان آرامش را به ارمغان آورده است.
تا تواند جبهه سای درگه قدرش بود
مهر انور گشته پیشانی ازان سر تابپا
هوش مصنوعی: تا زمانی که توانایی دارد، بر سر درگاه بزرگ، چهرهاش درخشان و تابناک است و پیشانیش چون خورشید میدرخشد.
کافرم گر با شدم چشم حمایت از کسی
جز نبی و شبر و شبیر و شاه اولیا
هوش مصنوعی: اگر من کافر هم باشم، در نهایت به کسی جز پیامبر و امامان بزرگ و اولیای خدا پناه نمیبرم و از آنها حمایت میکنم.
چون تن انسان که بگرفت از عناصر امتزاج
شد تن ایمان به پا از چار یار باصفا
هوش مصنوعی: وقتی که بدن انسان از ترکیب عناصر تشکیل میشود، ایمان نیز مانند بدنی است که با حمایت چهار یار خوب و صاف به پا میخیزد.
داغ اگر باشد دلت مرهم ز درد او طلب
درد اگر داری زنام نامیش میجو دوا
هوش مصنوعی: اگر دلت پر از درد است، درمان خود را از عشق او جست و جو کن. و اگر درد و رنجی داری، به یاد نام او توجه کن تا آرامش یابی.
جز خدا و مرتضی کس حق مدحت را نداد
چون ترا نشناخت کس غیر از خدا و مرتضا
هوش مصنوعی: هیچ کس جز خدا و علی نتوانست حق ستایش تو را ادا کند، زیرا هیچ کس جز خدا و علی تو را نشناخته است.
ساده لوحی بین که مانند تویی را چون منی
با زبان کج مج خود گشته ام مدحت سرا
هوش مصنوعی: سادهلوحی را ببین که کسی مثل تو به منی چون من که با زبان نادرست خود را شاعر معرفی کردهام.
یارسول الله از کردار خود شرمنده ام
چون توانم در جنابت کرد عرض مدعا
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، از رفتار خود خجالتزدهام. چگونه میتوانم در مقابل ناپاکیهای خود خواستههایم را بیان کنم؟
با وجود روسیاهی از تو می دارم امید
عافیت در دین و دنیا ای شه هر دو سرا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از تو در زشتکاری و ناپاکی چیزهایی دیدهام، اما هنوز برای بهبود دین و دنیایم امیدوارم، ای پادشاه، که هر دو جهان در دستان توست.
تا اثر باقی بود در دهر از اوج و حضیض
تا بود روز و شب و سیاره و ارض و سما
هوش مصنوعی: تا زمانی که نشانههایی از وجود او در دنیا باقی است، همواره روز و شب، زمین و آسمان، در اوج و حضیض ادامه خواهند داشت.
خیرخواهت را بود اعلای علیین مقام
دشمن تو سرنگون پیوسته در تحت الثری
هوش مصنوعی: نیکوکارت در بالاترین جایگاه قرار دارد، در حالی که دشمنت همیشه در ذلت و پایینترین سطح زندگی است.