گنجور

شمارهٔ ۱ - در نعت رسول صلی الله علیه و سلم

همچو بوی غنچهٔ بگزینی شبی کز انزوا
میروی از حرص پیش از صبح دنبال مسا
رشتهٔ طول امل پابند سعیت کی شود
همچو سوزن در ره همت بیفشاری چو پا
هر که حق را خواند رزاق و ز مردم خواست رزق
قول و فعلش چون زبان و دل بود از هم جدا
نیست همچون مرغ حق گویا دلت را آگهی
گرچه باشد بر زبانت دمبدم نام خدا
می دوی هر سو برای روزی اهل و عیال
بهر قوت دیگران سرگشته ای چون آسیا
روز تا شب از برای لقمه ای خاکت بسر
بر در اهل دول افتاده ای چون نقش پا
آبرو می ریزی و چشم از توکل بسته ای
ته ترا آزرمی از خلق و نه شرمی از خدا
در دهان دندان نماند از پیری و داری هنوز
بهر خون خلق خوردن زیر دندان اشتها
چون گهر گردآور خود باش تا کی چون حباب
دیده ات خالی بود از دیده و دل پر از هوا
از نمازت نیست تحصیل رضای حق مراد
می کنی دائم دعا بهر حصول مدعا
می کند بر روزی مردم دهان حرص باز
عابدی کو سنگ بندد بر شکم چون آسیا
خانهٔ دینت خراب است و ز غفلت داشته
همت پستت به فکر رفعت بام و سرا
زیربار آرزو وابستهٔ غمها مباش
کی زن دنیای دون گردند مردان خدا
کی چراغ اعتبارت میرد از یک بحر آب
گر به یک قطره کنی مانند گوهر اکتفا
بی طلب از حق سخاوت پیشه باشد کامیاب
در حق منعم کف سائل بود دست دعا
در قبول خاطر خلق است فیض ایمنی
چون کسی افتد ز چشم مردمان افتد زپا
بعد رفتن از غنی تا مفلس دنیا چه فرق
امتیازی نیست در خفتن پی شاه و گدا
ناتوانی هادی ره خاکساران را بس است
کاروان مور مستغنی بود از رهنما
بر دل ارباب حسد را گوییا تیری رسید
از لب اهل سخن چون مصرعی سر زد رسا
ادم بد را به مانند خودش بایید سپرد
چاره ای نبود به از سوزن برای خار پا
ای پسر زال جهان غدارهٔ شوهر کش است
با چنین کدبانویی حیف است بودن کدخدا
جود و همت عیب پوش نخوت مردم بود
عجب سلطانی نگردد جمع با حرص گدا
هست دل را فیضها از دولت افتادگی
خاک چون پهلو دهد آئینه را یابد جلا
هر دم از موج نسیمی بایدش خوردن قفا
شمع سان از سرکشی هر کس نبیند پیش پا
خویش را گر می توانی خاک راه فقر کن
سازوار چشم دل نبود بجز این توتیا
تا نیابد در نهاد کان جواهر خاک مال
کی تواند گشت زینت بخش تاج پادشا
خاکساری را ندادن تن نمی بودی اگر
پرتو مهر برین از دودهٔ عز و علا
کوه و صحرائی که با طبعم هوایش ساخته است
هست خاکش جمله خاک راه و سنگش سنگ پا
خلق را در عاجزی ربط دگر با مبده است
نیست غیر از قامت خم گشته محراب دعا
تنگ فرصت باشد از بس عیش در دوران ما
زودتر از رنگ رو از کف پرد رنگ حنا
گام رفتن می زند عمر تا با پای نفس
سرعت رفتار باشد لازم این مدعا
شام خوناب از شفق ریزد به جای اشک و صبح
می کند بر وضع عالم خندهٔ دندان نما
راستی بگزین که باشد مایهٔ فرزانگی
نیست شمع بزم را از هم زبان و دل جدا
در حقیقت زنده اند ارباب معنی از سخن
چون قلم این قوم را دارد زبان خود به پا
بر سر شوخی است طبع نکته پردازم دگر
به که سازم با غزل بکر سخن را آشنا
گاهش از وصف می و معشوق بخشم آب و رنگ
گه ز تعریف گل و بلبل دهم برگ و نوا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همچو بوی غنچهٔ بگزینی شبی کز انزوا
میروی از حرص پیش از صبح دنبال مسا
هوش مصنوعی: مانند بوی غنچه‌ ای که وقتی از تنهایی به سوی خوشی‌ها می‌روی، حرص و شوقی در دل داری که قبل از صبح، به دنبال نشاط و شادی‌های زندگی باشی.
رشتهٔ طول امل پابند سعیت کی شود
همچو سوزن در ره همت بیفشاری چو پا
هوش مصنوعی: اگر انگیزه و تلاش جدی داشته باشی، تمام آرزوها و امیدهایت به واقعیت بدل می‌شود، همان‌طور که یک سوزن در مسیر اراده و همت تو به کار گرفته می‌شود.
هر که حق را خواند رزاق و ز مردم خواست رزق
قول و فعلش چون زبان و دل بود از هم جدا
هوش مصنوعی: هر کسی که خداوند را روزی‌دهنده بداند و از مردم طلب روزی کند، باید توجه داشته باشد که سخنان و اعمالش باید با هم هماهنگ باشند، زیرا زبان و دل او نباید از هم جدا باشند.
نیست همچون مرغ حق گویا دلت را آگهی
گرچه باشد بر زبانت دمبدم نام خدا
هوش مصنوعی: دل تو مانند پرنده‌ای است که به حقیقت آگاه است، هرچند که ممکن است نام خدا را به طور مداوم بر زبانت جاری کنی.
می دوی هر سو برای روزی اهل و عیال
بهر قوت دیگران سرگشته ای چون آسیا
هوش مصنوعی: تو در هر طرف می‌دوی تا برای خانواده‌ات روزی تهیه کنی، اما در این میان مانند آسیایی سرگردان و بی‌هدفی به نظر می‌رسید.
روز تا شب از برای لقمه ای خاکت بسر
بر در اهل دول افتاده ای چون نقش پا
هوش مصنوعی: در طول روز تا شب برای به دست آوردن یک لقمه نان، به در خانه‌ی بزرگان رفته‌ای و مانند رد پای روی زمین هستی.
آبرو می ریزی و چشم از توکل بسته ای
ته ترا آزرمی از خلق و نه شرمی از خدا
هوش مصنوعی: تو آبرویت را به خطر می‌اندازی و به خداوند اعتماد نمی‌کنی، در حالی که باید از مردم انتظار احترام داشته باشی و از خدا شرم کنی.
در دهان دندان نماند از پیری و داری هنوز
بهر خون خلق خوردن زیر دندان اشتها
هوش مصنوعی: با رسیدن به پیری، دیگر دندان‌ها سالم نیستند و قادر به خوردن نیستند، اما هنوز هم آرزوی خوردن و افسوس بر سرخوردن دیگران را در دل داری.
چون گهر گردآور خود باش تا کی چون حباب
دیده ات خالی بود از دیده و دل پر از هوا
هوش مصنوعی: تا زمانی که همچون جواهر خود را جمع می‌کنی، در نظر داشته باش که وقتی حباب هستی، اگر چشم‌هایت خالی از بینش باشند و دل‌ات پر از چیزهای پوچ، چه فایده‌ای خواهد داشت؟
از نمازت نیست تحصیل رضای حق مراد
می کنی دائم دعا بهر حصول مدعا
هوش مصنوعی: نماز تو باعث جلب رضایت خداوند نیست، تو فقط به دنبال خواسته‌های خود هستی و دائماً دعا می‌کنی تا به آن خواسته‌ها دست یابی.
می کند بر روزی مردم دهان حرص باز
عابدی کو سنگ بندد بر شکم چون آسیا
هوش مصنوعی: عابر با حرص و تلاش خود در روزی مردم، می‌کوشد تا شکمش را مانند سنگ آسیاب پر کند، در حالی که همچنان به عبادت خود ادامه می‌دهد.
خانهٔ دینت خراب است و ز غفلت داشته
همت پستت به فکر رفعت بام و سرا
هوش مصنوعی: خانهٔ دین تو خراب است و از نادانی و غفلت، تلاش و همت تو در سطح پایین‌تری قرار دارد؛ به جای آن باید به فکر بالابردن شأن و مقام خود و ساختن سقف و محیطی خوب باشی.
زیربار آرزو وابستهٔ غمها مباش
کی زن دنیای دون گردند مردان خدا
هوش مصنوعی: به آرزوهای بلند و غیرواقعی وابسته نباش، چرا که این باعث رنج و غم می‌شود. مردان خدا هرگز در بند دنیا و مشکلات آن نمی‌مانند.
کی چراغ اعتبارت میرد از یک بحر آب
گر به یک قطره کنی مانند گوهر اکتفا
هوش مصنوعی: هرگز اعتبار خود را به خاطر یک مشکل کوچک از دست نده. اگر به یک قطره آب راضی شوی، مانند این است که خود را به یک گوهر باارزش محدود کرده‌ای.
بی طلب از حق سخاوت پیشه باشد کامیاب
در حق منعم کف سائل بود دست دعا
هوش مصنوعی: کسی که بدون درخواست و انتظار از دیگران سخاوت و generosity نشان دهد، در نظر خداوند موفق و راضی خواهد بود. در حالی که کسی که دست به دعا و طلب می‌زند، مانند آن سائلی است که به ازای کمک انتظار دارد.
در قبول خاطر خلق است فیض ایمنی
چون کسی افتد ز چشم مردمان افتد زپا
هوش مصنوعی: اگر کسی در نظر مردم محبوب و مورد توجه باشد، به او احساس امنیت و آرامش می‌دهند. اما زمانی که فرد از نظر آنان سقوط کند یا مورد بی‌محلی قرار گیرد، تمام پایه‌های آن محبوبیت و امنیت نیز از بین می‌رود.
بعد رفتن از غنی تا مفلس دنیا چه فرق
امتیازی نیست در خفتن پی شاه و گدا
هوش مصنوعی: بعد از اینکه انسان از غنی (ثروتمند) به مفلس (بی‌پول) تبدیل می‌شود، تفاوتی در وضعیت او وجود ندارد؛ در خواب و راحتی، نه تفاوتی بین پادشاه و گدا وجود دارد.
ناتوانی هادی ره خاکساران را بس است
کاروان مور مستغنی بود از رهنما
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده است که نیازی به راهنما برای کسانی که به خوبی می‌دانند چگونه مسیر خود را پیدا کنند، نیست. مانند موری که خودش به راحتی می‌تواند مسیر خود را طی کند و نیازی به هدایت ندارد. این نشان‌دهنده خودکفایی و توانمندی افراد در حرکت به سمت هدفشان است.
بر دل ارباب حسد را گوییا تیری رسید
از لب اهل سخن چون مصرعی سر زد رسا
هوش مصنوعی: حسد بر دل صاحب‌نظران تاثیر می‌گذارد، گویی که تیر تندی از سخنان اهل ادب به سمت آن‌ها پرتاب شده است، چرا که کلامی پرطنین و گیرا به زبان آمده است.
ادم بد را به مانند خودش بایید سپرد
چاره ای نبود به از سوزن برای خار پا
هوش مصنوعی: انسان‌های بد را باید به خودشان واگذار کرد، زیرا چاره‌ای جز این نیست که برای حل مشکلاتشان، روش‌های مناسب‌تری پیدا کرد.
ای پسر زال جهان غدارهٔ شوهر کش است
با چنین کدبانویی حیف است بودن کدخدا
هوش مصنوعی: ای پسر زال، دنیا به خاطر همسرت به مانند شمشیری است که شوهران را می‌کشد. با داشتن چنین همسری، وجود کدخدا ارزش ندارد.
جود و همت عیب پوش نخوت مردم بود
عجب سلطانی نگردد جمع با حرص گدا
هوش مصنوعی: بخشش و نیکوکاری در واقع ویژگی‌ای است که به دیگران کمک می‌کند عیوبشان پنهان شود، اما مغروریتم و خودخواهی برخی افراد باعث می‌شود که نتوانند به درستی به دیگران نظر کنند. جای شگفتی نیست که پادشاهی واقعی، جمعی از افراد ریاکار و فریبکار را به خود جلب نمی‌کند.
هست دل را فیضها از دولت افتادگی
خاک چون پهلو دهد آئینه را یابد جلا
هوش مصنوعی: دل زمانی به فیض و برکت می‌رسد که از خاک و افتادگی humble باشد؛ مانند آینه‌ای که وقتی به کناری می‌افتد، درخشندگی و جلا پیدا می‌کند.
هر دم از موج نسیمی بایدش خوردن قفا
شمع سان از سرکشی هر کس نبیند پیش پا
هوش مصنوعی: هر لحظه باید از نسیم خوشی بهره‌مند شد و مانند شمعی که از دیگران عقب نمی‌ماند، باید نسبت به سرکشی و ناپایداری دیگران هوشیار بود تا از آنچه در برابر ماست، غافل نمانیم.
خویش را گر می توانی خاک راه فقر کن
سازوار چشم دل نبود بجز این توتیا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی خود را اصلاح کنی، باید به فقر و نیازمندی عادت کنی. تنها چیزی که در دل و چشم می‌جوشد، همین نوع ساده‌لوحی است.
تا نیابد در نهاد کان جواهر خاک مال
کی تواند گشت زینت بخش تاج پادشا
هوش مصنوعی: تا زمانی که در وجود انسان چیزهای ارزشمند و باارزش یافت نشود، چگونه می‌تواند خاکی بی‌ارزش، زینت‌دهنده تاج پادشاهی باشد؟
خاکساری را ندادن تن نمی بودی اگر
پرتو مهر برین از دودهٔ عز و علا
هوش مصنوعی: اگر نور مهر و محبت از خاندانی با عزت و شرف بر این خاک نمی‌تابید، انسانیت و خاکساری به وجود نمی‌آمد.
کوه و صحرائی که با طبعم هوایش ساخته است
هست خاکش جمله خاک راه و سنگش سنگ پا
هوش مصنوعی: کوه‌ها و دشت‌هایی که با طبع من سازگارند، همه‌شان از خاک و سنگی هستند که در آنجا وجود دارد.
خلق را در عاجزی ربط دگر با مبده است
نیست غیر از قامت خم گشته محراب دعا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که انسان‌ها در ضعف و ناتوانی خود به چیز دیگری وابسته‌اند و غیر از حالتی که در دعا به حالت خمیده‌ای دارند، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آن‌ها را به هم ن свяهوایه کند.
تنگ فرصت باشد از بس عیش در دوران ما
زودتر از رنگ رو از کف پرد رنگ حنا
هوش مصنوعی: در زمانه ما، به دلیل کمبود وقت، شادی‌ها و لذت‌ها به سرعت از دست می‌روند، همان طور که رنگ زیبای یک پرده به سرعت از روی دست محو می‌شود.
گام رفتن می زند عمر تا با پای نفس
سرعت رفتار باشد لازم این مدعا
هوش مصنوعی: عمر مانند گامی است که برداشته می‌شود و برای اینکه با سرعت نفس همراه باشد، نیاز به تلاش و کوشش دارد. این به این معناست که باید در زندگی به حرکت ادامه دهیم و از زمان به درستی بهره‌برداری کنیم.
شام خوناب از شفق ریزد به جای اشک و صبح
می کند بر وضع عالم خندهٔ دندان نما
هوش مصنوعی: در شب، خونابه‌ای از غروب به جای اشک می‌ریزد و صبح با لبخندی نمایان به جهان نگاه می‌کند.
راستی بگزین که باشد مایهٔ فرزانگی
نیست شمع بزم را از هم زبان و دل جدا
هوش مصنوعی: حق را برگزین زیرا که انتخاب درست، مایهٔ خرد و دانایی است. شمع بزم یعنی نشانهٔ روشنی و شادی را از زبان و دل جدا نکن.
در حقیقت زنده اند ارباب معنی از سخن
چون قلم این قوم را دارد زبان خود به پا
هوش مصنوعی: در واقع، کسانی که به عمق معانی پی می‌برند، مانند این قلم، می‌توانند از زبان خود به خوبی استفاده کنند و در واقع زنده‌اند.
بر سر شوخی است طبع نکته پردازم دگر
به که سازم با غزل بکر سخن را آشنا
هوش مصنوعی: من در حال حاضر به شوخی و لطافت طبع خود ادامه می‌دهم و به دنبال این هستم که با غزل جدید و ناب آشنا شوم و آن را بسازم.
گاهش از وصف می و معشوق بخشم آب و رنگ
گه ز تعریف گل و بلبل دهم برگ و نوا
هوش مصنوعی: گاهی از زیبایی‌های می و محبوبم توصیف می‌کنم و رنگ و بوی آن را به تصویر می‌کشم، و گاهی با تعریف از گل و بلبل، عطر و آوازشان را بیان می‌کنم.