شمارهٔ ۹۱
غم بود چاره حریف به غم آموخته را
بستم از داغ تو بر زخم جگر سوخته را
پردهٔ شرم تو شد حیرت نظارهٔ ما
کرده ای جامهٔ آن تن نظر دوخته را
گر خجالت کش رخسار تو نبود گل باغ
از کجا آورد این رنگ برافروخته را
زود چون شمع بری راه به سر منزل وصل
هادی خویش کنی گر نفس سوخته را
نونیاز است دل و چشم تو پرمایل ناز
مکن از دست رها مرغ نوآموخته را
کرده ای باز زهم صحبتی پیرمغان
آتش خرمن طاقت رخ افروخته را
هر که خو کرده به هجران نبود طالب وصل
هست شادی غم دیگر به غم آموخته را
کوه را چون پرکاهی برد از جا جویا
سردهم گر ز مژه گریهٔ اندوخته را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غم بود چاره حریف به غم آموخته را
بستم از داغ تو بر زخم جگر سوخته را
هوش مصنوعی: غم به حریفان آموزش داده بود، بنابراین زخم جگر سوختهام را به خاطر درد تو پنهان کردم.
پردهٔ شرم تو شد حیرت نظارهٔ ما
کرده ای جامهٔ آن تن نظر دوخته را
هوش مصنوعی: پردهٔ شرم تو باعث حیرت ما شده است، زیرا ما به آن بدن که جامهای بر تن دارد، خیره شدهایم.
گر خجالت کش رخسار تو نبود گل باغ
از کجا آورد این رنگ برافروخته را
هوش مصنوعی: اگر شرم تو در چهرهات نبود، گلهای باغ از کجا میتوانستند این رنگ زیبا و پررنگ را به دست آورند؟
زود چون شمع بری راه به سر منزل وصل
هادی خویش کنی گر نفس سوخته را
هوش مصنوعی: به زودی مانند شمعی که میسوزد، راه را به سوی مقصد عشق خود روشن میکنی، اگر بتوانی این نفس آتشین و سوخته را کنترل کنی.
نونیاز است دل و چشم تو پرمایل ناز
مکن از دست رها مرغ نوآموخته را
هوش مصنوعی: دل و چشمت نیازمند محبت و توجه است، پس از دل نرنجان و بیتوجهی نکن؛ چراکه این مانند آن است که مرغی تازهآموخته را از دست رها کنی.
کرده ای باز زهم صحبتی پیرمغان
آتش خرمن طاقت رخ افروخته را
هوش مصنوعی: شما دوباره صحبت را با پیر سخن آغاز کردهاید و آتش دل و قدرت تحمل را در چهرهتان برافروختهاید.
هر که خو کرده به هجران نبود طالب وصل
هست شادی غم دیگر به غم آموخته را
هوش مصنوعی: هر کسی که به دوری و جدایی عادت کرده، دیگر به دنبال پیوند و وصال نیست. شادیاش را در غم جدیدی پیدا کرده که خود به غم نیز عادت کرده است.
کوه را چون پرکاهی برد از جا جویا
سردهم گر ز مژه گریهٔ اندوخته را
هوش مصنوعی: کوه را مثل پرکاهی از جا میبرد، اگر بخواهد، میتواند از چشمانش اشکهای ذخیره شده را بریزد.

جویای تبریزی