گنجور

شمارهٔ ۸۹۶

لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام
عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است
پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم
سنگ خارا را نماید توتیا آیینه ام
کی بود در خصمی ما اختیاری چرخ را
در دلش همچون شرر در سنگ باشد کینه ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لخت لخت از یاد رویت شد دل بی کینه ام
عاقبت از شوخی عکست شکست آیینه ام
هوش مصنوعی: دل بی‌کینه‌ام در نهایت از یاد رویت خالی شد و به‌طور ناگهانی عکس تو باعث شکست آیینه‌ای شد که نشان‌دهنده‌ی من بود.
پنجهٔ عشقت درونم را ز بس کاویده است
پردهٔ فانوس شمع دل شد آخر سینه ام
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر در عمق وجودم نفوذ کرده که دیگر نمی‌توانم خودم را پنهان کنم و هم اکنون قلبم مانند شمعی است که درونش روشنایی می‌افتد.
خصم سرکش را شکست از سینه صافی می دهم
سنگ خارا را نماید توتیا آیینه ام
هوش مصنوعی: من با قلبی پاک و خالص بر دشمن سرکش غلبه می‌کنم؛ سنگ سخت و مقاوم را تبدیل به آینه‌ای روشن می‌سازم که در آن تصویر واضحی از خودم را می‌بینم.
کی بود در خصمی ما اختیاری چرخ را
در دلش همچون شرر در سنگ باشد کینه ام
هوش مصنوعی: هیچ کس در نزاع ما اختیاری ندارد، زیرا چرخ‌زمانه کینه‌ی من را مانند شراره‌ای در دل سنگ احساس می‌کند.