شمارهٔ ۸۸۶
خاکساری را چو نقش پای تا دل بسته ایم
خویش را چون جاده بر دامان منزل بسته ایم
حسنش از طفلی نمک پرورد شور عشق ماست
ما بجای مهره بر گهواره اش دل بسته ایم
شهد ناب از دیده می ریزد سرشک ما به خاک
تا دل خود را به آن شیرین شمایل بسته ایم
تا توان روز جزا با این نشانش یافتن
ما ز خون خود حنا ز دست قاتل بسته ایم
زور وحشت الفت ما را ز کویش نگسلد
دل به تار زلف آن مشکین سلاسل بسته ایم
در حقیقت غنچهٔ گلزار نومیدی بود
اینکه بر نخل حیات خویشتن دل بسته ایم
در پناه دردمندی از حوادث ایمنیم
ما که بر بازوی خود طومار از دل بسته ایم
خامشی مفتاح قفل بستهٔ دلها بود
ما لب خود را برای حل مشکل بسته ایم
حرز ما جویا دل پرمهر شاه اولیاست
رشتهٔ جان را از آن با این حمایل بسته ایم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاکساری را چو نقش پای تا دل بسته ایم
خویش را چون جاده بر دامان منزل بسته ایم
هوش مصنوعی: ما خود را به اندازهی خاکساری به زمین میزنیم و دل را همچون علامت پای بر روی جادهای که به خانه میرسد، متصل کردهایم.
حسنش از طفلی نمک پرورد شور عشق ماست
ما بجای مهره بر گهواره اش دل بسته ایم
هوش مصنوعی: زیبایی او از دوران کودکی باعث رشد و پرورش شور و عشق در دل ما شده است. ما به جای اینکه مهرههایی در گهوارهاش بگذاریم، دلهای خود را به او پیوند دادهایم.
شهد ناب از دیده می ریزد سرشک ما به خاک
تا دل خود را به آن شیرین شمایل بسته ایم
هوش مصنوعی: اشکهای ما همچون عسل خالص بر زمین میریزد، زیرا دل ما به زیبایی تو وابسته است.
تا توان روز جزا با این نشانش یافتن
ما ز خون خود حنا ز دست قاتل بسته ایم
هوش مصنوعی: ما تا روز جزا و برپایی آن، با همین نشانه و علامت، مسیر خود را پیدا خواهیم کرد؛ باید بگویم که برای این هدف، خود را قربانی کرده و از خون خود حنا به عنوان نمادی از مبارزه و مقاومت آماده کردهایم، حتی اگر قاتل ما باشد.
زور وحشت الفت ما را ز کویش نگسلد
دل به تار زلف آن مشکین سلاسل بسته ایم
هوش مصنوعی: ترس و هراس از عشق تو هرگز دل ما را از جاده عشق دور نمیکند؛ ما دل خود را به تارهای زلف آن زن سیاهمو گره زدهایم.
در حقیقت غنچهٔ گلزار نومیدی بود
اینکه بر نخل حیات خویشتن دل بسته ایم
هوش مصنوعی: در واقع، امیدهایی که داریم، فقط شبیه غنچههایی در گلزار ناامیدی هستند که ما به زندگیمان اتکا کردهایم.
در پناه دردمندی از حوادث ایمنیم
ما که بر بازوی خود طومار از دل بسته ایم
هوش مصنوعی: ما در سایهی رنج و درد خود از خطرات محفوظ هستیم، زیرا بر روی بازوی خود نشانههای غم و غصه را حمل میکنیم.
خامشی مفتاح قفل بستهٔ دلها بود
ما لب خود را برای حل مشکل بسته ایم
هوش مصنوعی: سکوت، کلید قفلهای بسته شده در دلهاست و ما به خاطر حل مشکلات، لبهایمان را بسته نگه داشتهایم.
حرز ما جویا دل پرمهر شاه اولیاست
رشتهٔ جان را از آن با این حمایل بسته ایم
هوش مصنوعی: ما به محبت و توجه دلنشین اولیا دل بستهایم و جان خود را به این پیوند محکم کردهایم.