گنجور

شمارهٔ ۸۸۵

رفتی و بی تو باده کشیدن نسازدم
چون غنچهٔ حباب شکفتن نسازدم
از اضطراب، عقدهٔ دل سخت تر شود
ای وای چون کنم که طپیدن نسازدم
بوی بهار، بیش کند سوز عشق را
در کوچه باغ زلف دویدن نسازدم
سرپنجهٔ مرا به گریان خصومت است
چون دشت غیر شقهٔ دامن نسازدم
پرورده است عشق دلم را به اشک و آه
آب و هوای وادی ایمن نسازدم
جویا بس است آب حیات آبرو مرا
منت ز یار و دوست چو دشمن نسازدم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتی و بی تو باده کشیدن نسازدم
چون غنچهٔ حباب شکفتن نسازدم
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، نتوانستم باده بنوشم و از شوق زندگی لذت ببرم؛ مثل غنچه‌ای که نتواند شکفته شود.
از اضطراب، عقدهٔ دل سخت تر شود
ای وای چون کنم که طپیدن نسازدم
هوش مصنوعی: نمی‌توانم دیگر این اضطراب را تحمل کنم. فشاری که در دل دارم، بیش از حد زیاد شده و من نمی‌دانم چه کاری باید انجام دهم تا این حالت را از بین ببرم.
بوی بهار، بیش کند سوز عشق را
در کوچه باغ زلف دویدن نسازدم
هوش مصنوعی: بوی بهار، عشق را در من بیشتر می‌کند و در باغ‌های پر زلف به راه رفتن و شوق ورزیدن مشغولم.
سرپنجهٔ مرا به گریان خصومت است
چون دشت غیر شقهٔ دامن نسازدم
هوش مصنوعی: دست من درگیر دشمنی و کینه است، مانند دشتی که هرگز جدا شده از دامن خود نیست.
پرورده است عشق دلم را به اشک و آه
آب و هوای وادی ایمن نسازدم
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که دل من پرورش یابد، اما هنوز به حالت دلخواه و آرامش در نیامده‌ام.
جویا بس است آب حیات آبرو مرا
منت ز یار و دوست چو دشمن نسازدم
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از آب حیات، خواهانم که آبرویم را حفظ کند. منت دوست را به جان می‌خرم و هرگز دشمنی نیفزوده‌ام.