شمارهٔ ۸۸۱
ما دل خویش به ابروی خم آویخته ایم
همچو قندیل ز طاق حرم آویخته ایم
بر نداریم ز مژگان کجت دست امید
همچو خون در دم تیغ ستم آویخته ایم
آشنای تو بود هر که ز خود بیگانه است
رام عشقیم و به دامان رم آویخته ایم
لرزد از دهشت ما شعلهٔ دوزخ بر خویش
تا که در دامن لطف و کرم آویخته ایم
حسن را زیب دهد قد دو تای عاشق
ما به زلف سیه او چو خم آویخته ایم
شاهد هستی ما پرده نشین ساز است
تا که جویا چو اثر با نغم آویخته ایم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما دل خویش به ابروی خم آویخته ایم
همچو قندیل ز طاق حرم آویخته ایم
هوش مصنوعی: ما دل خود را به زیبایی ابروهای خمیدهات وابسته کردهایم، مانند قندیلهایی که از طاق حرم آویزان هستند.
بر نداریم ز مژگان کجت دست امید
همچو خون در دم تیغ ستم آویخته ایم
هوش مصنوعی: امید خود را از چشمان کج تو نمیزنیم، زیرا مانند خون که در دم تیغ ستم قرار دارد، به این امید آویختهایم.
آشنای تو بود هر که ز خود بیگانه است
رام عشقیم و به دامان رم آویخته ایم
هوش مصنوعی: هر کسی که از خود بیگانه است، با تو آشناست. ما تحت تاثیر عشق هستیم و به دامن راز و رم زندهایم.
لرزد از دهشت ما شعلهٔ دوزخ بر خویش
تا که در دامن لطف و کرم آویخته ایم
هوش مصنوعی: شعلههای دوزخ از ترس ما به لرزه درآمدهاند، زیرا ما در آغوش لطف و رحمت قرار داریم.
حسن را زیب دهد قد دو تای عاشق
ما به زلف سیه او چو خم آویخته ایم
هوش مصنوعی: زیبایی حسن باعث شده که قد دو عاشق ما که به زلف سیاه او آویختهاند، بیشتر به چشم بیاید.
شاهد هستی ما پرده نشین ساز است
تا که جویا چو اثر با نغم آویخته ایم
هوش مصنوعی: ما در زندگی خود به زیبایی و جلوههای عشق دست یافتهایم، به گونهای که اشعار و نغمههای ما نشاندهنده آن هستند و دلایل و نشانههای این عشق را به نمایش میگذارند.