شمارهٔ ۸۸۰
در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم
جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم
همچو آب جو که در گل می نماید خویش را
گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم
با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال
همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم
کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن
گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم
بر نمی تابد تن روشن دلان بار لباس
از عدم، جویا! به رنگ شعله عریان آمدم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم
جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم
هوش مصنوعی: در دل دغدغههای خود، با شادی و سرور به دنیا آمدم، اما اکنون با غم و اندوه او، از خود و روحی که داشتم، بیخبر شدهام.
همچو آب جو که در گل می نماید خویش را
گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم
هوش مصنوعی: مانند آبی که در گلی خود را به نمایش میگذارد، هرچند که من از سر تا پا اشک ریختم، با این حال با لبخند وارد شدم.
با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال
همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم
هوش مصنوعی: من با بدنی ناتوان و خسته به دنبال یوسف زیبا مانند گردی از کاروان، افتان و خیزان به سوی او آمدم.
کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن
گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم
هوش مصنوعی: کسی که عاشق است، نمیتواند از زیبایی عشق بینصیب باشد. من به خاطر زیبایی و دلربایی، از گلستان عشق سرشار شدم و به همین دلیل به گلستان آمدم.
بر نمی تابد تن روشن دلان بار لباس
از عدم، جویا! به رنگ شعله عریان آمدم
هوش مصنوعی: دلهای روشن و پاک، تحمل سنگینی بارها را ندارند. از نبودنها میپرسند! من با رنگ شعله، به صورت عریان و بدون هیچ پوششی آمدهام.