گنجور

شمارهٔ ۸۷۴

مستیش افزود تا بشکست مینای دلم
جام عیشش پر بود از ریختن های دلم
غنچه سان گر واشکافی جز زبان شکوه نیست
زان تغافلهای دل خون کن سراپای دلم
رشک همچشمی تماشا کن جگر در خون نشست
شد ز داغت تا مرقع پوش بالای دلم
بزم عیشت از صراحی و قدح خالی مباد
پربود تا ساغرم چشمم ز مینای دلم
همچو خون مرده ماند در رگ خارا شرار
گر فتد بر کوه جویا بار غم‌های دلم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مستیش افزود تا بشکست مینای دلم
جام عیشش پر بود از ریختن های دلم
هوش مصنوعی: مستیش به شدت زیاد شد تا اینکه ظرف دل من را شکست. جام خوشی او از پر شدن قلبم سرریز شده بود.
غنچه سان گر واشکافی جز زبان شکوه نیست
زان تغافلهای دل خون کن سراپای دلم
هوش مصنوعی: اگر غنچه را باز کنی، جز شکایت از دل تظاهر نخواهد کرد. به خاطر بی‌توجهی‌ها، دلم را از سر تا پا پر از خون می‌کنی.
رشک همچشمی تماشا کن جگر در خون نشست
شد ز داغت تا مرقع پوش بالای دلم
هوش مصنوعی: نگاه کن به حسادت و رقابت، دل من از درد عشق تو به خون نشسته و به خاطر داغ عشق تو، حالا بر روی سینه‌ام می‌درخشد.
بزم عیشت از صراحی و قدح خالی مباد
پربود تا ساغرم چشمم ز مینای دلم
هوش مصنوعی: بزم شادی تو هرگز نباید بدون شراب و لیوان باشد، زیرا تا زمانی که جامی پر داشته باشم، چشمانم از عشق و خواسته‌های دل پر خواهد بود.
همچو خون مرده ماند در رگ خارا شرار
گر فتد بر کوه جویا بار غم‌های دلم
هوش مصنوعی: چنانچه که خون مرده در رگ‌های سنگی، اگر شعله‌ای بر کوه بیفتد، بار غم‌های دل من را به دوش می‌کشد.