گنجور

شمارهٔ ۸۷

به پیری نشد چاره گردن کشان را
که زورین کند حلقه گشتن کمان را
ز ترک هوابشکفان غنچهٔ دل
به یک گل گلستان کن این خاکدان را
صفا بس که اندوخت سر تا به پایش
توان دید از آن سینه راز نهان را
دلم محو رویی است کز جوش حیرت
کند عکسش آیینه آب روان را
ز ذکر خدا زاد برگیر جویا
در این راه برگ سفر کن زبان را

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به پیری نشد چاره گردن کشان را
که زورین کند حلقه گشتن کمان را
هوش مصنوعی: پیری مشکلی برای کسانی که خود را از دیگران برتر می‌دانند، حل نکرده است، زیرا قدرت آن‌ها نمی‌تواند مانند کمان، دور خود بچرخد.
ز ترک هوابشکفان غنچهٔ دل
به یک گل گلستان کن این خاکدان را
هوش مصنوعی: از عشق و محبت، دل را مانند یک گل زیبا و شکفته کن تا این دنیای مادی و خاکی به یک گلستان تبدیل شود.
صفا بس که اندوخت سر تا به پایش
توان دید از آن سینه راز نهان را
هوش مصنوعی: به قدری آرامش و صفا در وجود او جمع شده که می‌توان از تمام وجودش، رازی عمیق را مشاهده کرد.
دلم محو رویی است کز جوش حیرت
کند عکسش آیینه آب روان را
هوش مصنوعی: دل من به شدت تحت تاثیر چهره‌ای است که از شگفتی، تصویرش می‌تواند آیینه‌ی آب جاری را به تحیر بیندازد.
ز ذکر خدا زاد برگیر جویا
در این راه برگ سفر کن زبان را
هوش مصنوعی: از یاد خدا بهره ببر و در این راه جستجو کن، سفر خود را آغاز کن و زبانت را نیز آماده کن.