گنجور

شمارهٔ ۸۶۹

ز بس بالد نگه از دیدنت در چشم حیرانم
نیاید چون پر ناوک بهم صفهای مژگانم
چه شد درهم شکست ار بار عصیان استخوانم را
گزم تا از ندامت لب سراپا عقد دندانم
مرا کی باز دارد تنگی میدان ز بیتابی
میان بیضهٔ فولاد چون جوهر پر افشانم
چنان برداشت عشق از پیش چشمم عیب رسوایی
که باشد عشق شیشهٔ ناموس زیب طاق نسیانم
ز گریه چون حباب از هرزه گردی گردبادآسا
گهی در کسوت آب و گهی در خاک پنهانم
ز بس شیرینی افتد چشم چون بر شکرین لعلش
بهم چسبید بسان شمع محفل موی مژگانم
ز بار جوهر معنی گران خیز است اندامم
ز بس دارم گهر در بار، گویی ابر نسیانم
دلم بسته است گاه گفتگو بر جنبش لعلش
نباشد غیر موج باده جویا جوهر جانم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بس بالد نگه از دیدنت در چشم حیرانم
نیاید چون پر ناوک بهم صفهای مژگانم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی به چشمان تو نگاه کرده‌ام، چشمانم در حیرت است و نمی‌تواند درست ببیند. مثل پر نی که به خاطر صف مژگانم در هم ریخته است.
چه شد درهم شکست ار بار عصیان استخوانم را
گزم تا از ندامت لب سراپا عقد دندانم
هوش مصنوعی: چی شد که وقتی بار گناه بر دوشم سنگینی می‌کند، هیچ چیز نمی‌تواند من را از احساس پشیمانی و عذاب وجدان رها کند؟
مرا کی باز دارد تنگی میدان ز بیتابی
میان بیضهٔ فولاد چون جوهر پر افشانم
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمی‌تواند مانع من شود؛ حتی دشواری و محدودیت‌ها، زیرا من همچون جوهری درخشان و پرتوان هستم.
چنان برداشت عشق از پیش چشمم عیب رسوایی
که باشد عشق شیشهٔ ناموس زیب طاق نسیانم
هوش مصنوعی: عشق به قدری در ذهنم تاثیر گذاشته که گویی عیب و ایراد رسوایی را پشت سر می‌گذارد. در واقع، عشق مانند شیشه‌ای است که در آن زیبایی و آراستگی من را تحت پوشش قرار داده و باعث می‌شود که فراموشی و نسیان مرا در نظر دیگران پنهان کند.
ز گریه چون حباب از هرزه گردی گردبادآسا
گهی در کسوت آب و گهی در خاک پنهانم
هوش مصنوعی: از گریه مانند حبابی هستم که در حال پرسه‌زنی است؛ گاهی در شکل آب و گاهی در خاک پنهان می‌شوم.
ز بس شیرینی افتد چشم چون بر شکرین لعلش
بهم چسبید بسان شمع محفل موی مژگانم
هوش مصنوعی: چون که زیبایی و شیرینی چشمانش را می‌بینم، حس می‌کنم که چشمانم به لعل شیرین او چسبیده و شمع محفل همچون موی مژگانم درخشان و دل‌ربا است.
ز بار جوهر معنی گران خیز است اندامم
ز بس دارم گهر در بار، گویی ابر نسیانم
هوش مصنوعی: از سنگینی و ارزش معنوی و کیفیت درونی‌ام، بدنم به سختی و سنگینی می‌پیچد. چون به قدری در خود گوهر و ارزش دارم که همچون ابری از یاد رفته به نظر می‌آیم.
دلم بسته است گاه گفتگو بر جنبش لعلش
نباشد غیر موج باده جویا جوهر جانم
هوش مصنوعی: دل من به گفتگو و درد دل مشغول است و از زیبایی‌ها و لذایذ آن نمی‌توانم غافل شوم. جز احساس موجی از شراب، چیز دیگری نمی‌توانم درک کنم که به عمق جان من بپیوندد.