شمارهٔ ۸۶۶
مکن آرایش آن زلف پی تسخیرم
پیچ و تاب غم عشق تو بود زنجیرم
سوی خود می کشد از دایرهٔ تدبیرم
زور وابستگی سلسلهٔ تقدیرم
شوق زخم دگرم باعث بیتابی شد
زیر شمشیر تو می غلطم و بی تقصیرم
در هوای تو ز بس رفته ام از خود چه عجب
کاغذ باد شود گر ورق تصویرم
از رگ برق مگر عشق تو تابیده کمند
که چنین گرم عنان گشته پی تسخیرم
چارهٔ حال خرام دم درویشان است
گشته جویا چو حباب از نفسی تعمیرم
مرشد دل گه و گه گوش به ارشاد دلم
گاه شاگرد دلم، لحظه ای استاد دلم
ناله تار نگهم راست چو ابریشم چنگ
بسکه لبریز بود سینه ز فریاد دلم
نسبت من به تو چون نسبت بلبل به گل است
چه عجب گر نه به گوش تو رسد داد دلم
بیستون را بفلاخن نهد از بیتابی
زور بازوی توانایی فرهاد دلم
مژه بر هم زدنش پنجهٔ شاهین بلاست
آن سیه چشم که جویا شده صیاد دلم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مکن آرایش آن زلف پی تسخیرم
پیچ و تاب غم عشق تو بود زنجیرم
هوش مصنوعی: به زیبایی آن موهایت نپرداز، زیرا به خاطر تسخیر قلب من در بند غم عشق تو هستم.
سوی خود می کشد از دایرهٔ تدبیرم
زور وابستگی سلسلهٔ تقدیرم
هوش مصنوعی: من را از دایرهٔ فکر و برنامهریزیام میکشد به سوی خود، نیروی وابستگی به سرنوشت و تقدیرم.
شوق زخم دگرم باعث بیتابی شد
زیر شمشیر تو می غلطم و بی تقصیرم
هوش مصنوعی: آرزو و اشتیاق من به دردهای جدید باعث بیتابی و ناتوانیام شده است. در زیر تیغ تو میچرخم و هیچ تقصیری ندارم.
در هوای تو ز بس رفته ام از خود چه عجب
کاغذ باد شود گر ورق تصویرم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و علاقهای که به تو دارم، از خودم فاصله گرفتهام. بنابراین، جای شگفتی نیست اگر تصویرم به راحتی به کاغذی سبک و بیجان تبدیل شود.
از رگ برق مگر عشق تو تابیده کمند
که چنین گرم عنان گشته پی تسخیرم
هوش مصنوعی: عشق تو مانند رگهای برق به جانم نفوذ کرده و به گونهای مرا درگیر خود کرده که دیگر نمیتوانم در برابر آن مقاومت کنم و تمام وجودم در تلاش برای تسخیر توست.
چارهٔ حال خرام دم درویشان است
گشته جویا چو حباب از نفسی تعمیرم
هوش مصنوعی: حالا که درویشان در حال رفت و آمد هستند، به دنبال راهی برای بهبود حالتی هستم که شبیه حبابی در آب در حال پرواز است.
مرشد دل گه و گه گوش به ارشاد دلم
گاه شاگرد دلم، لحظه ای استاد دلم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات دل من از راهنماییهایی که به من میکند پیروی میکند و گاهی خودم به عنوان شاگرد دل عمل میکنم، در لحظاتی هم دل من حکم میکند و به عنوان استاد عمل میکند.
ناله تار نگهم راست چو ابریشم چنگ
بسکه لبریز بود سینه ز فریاد دلم
هوش مصنوعی: نالهی تار چشمم نرم و لطیف است مثل ابریشم، چرا که سینهام از فریادهای دلم پر شده است.
نسبت من به تو چون نسبت بلبل به گل است
چه عجب گر نه به گوش تو رسد داد دلم
هوش مصنوعی: من به تو مانند بلبل هستم که به گل وابسته است، پس چه تعجبی دارد اگر صدای نالهٔ دل من به تو نرسد.
بیستون را بفلاخن نهد از بیتابی
زور بازوی توانایی فرهاد دلم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر شدت احساس و نیرویی که فرهاد دارد، میتواند بیستون را از جا کند و به سوی دیگری پرتاب کند.
مژه بر هم زدنش پنجهٔ شاهین بلاست
آن سیه چشم که جویا شده صیاد دلم
هوش مصنوعی: چشمهای سیاه و زیبا به خاطر خیره شدن به آنها، مثل پنجههای یک شاهین، قدرت و تاثیر زیادی دارد. این چشمان باعث میشوند که صیاد دل من که به دنبال عشق است، به سراغش بیاید.