شمارهٔ ۸۶۵
اسیر پیچش آن طره شکن گیرم
ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم
ز حیرتم چه عجب گر بماند از رفتار
به روی آب روان گر کشند تصویرم
مرا ز ضعف به دل طاقت گسستن نیست
گر از سرشک بود دانه های زنیجرم
لب سخن نگشایم عبث که همچو کتاب
عیان ز پردهٔ خاموشیست تقریرم
به سینه غنچه پیکان شود مرا گل داغ
جدا ز گلشن کوی تو بسکه دلگیرم
چو ریخت دست قضا رنگ صورت هستی
ز پیچ و تاب رگ برق کرد تحریرم
شوم ز دشت نوردی اسیرتر جویا
که همچو خانه دو نقش پای زنجیرم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اسیر پیچش آن طره شکن گیرم
ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم
هوش مصنوعی: من در دام پیچ و تاب آن موی جادوگرانهام، مانند زنجیری به خاطر بوی خوش سنبل به تنگنا افتادهام.
ز حیرتم چه عجب گر بماند از رفتار
به روی آب روان گر کشند تصویرم
هوش مصنوعی: عجب میکنم که آیا از رفتار من بر روی آب روان چیزی باقی میماند یا نه، اگر تصویرم را بکشند.
مرا ز ضعف به دل طاقت گسستن نیست
گر از سرشک بود دانه های زنیجرم
هوش مصنوعی: به خاطر سستی و ضعف در درونم، نمیتوانم تحمل کنم که از دل بگسلم؛ مگر اینکه اشکهای من مانند دانههای زنجیر باشند.
لب سخن نگشایم عبث که همچو کتاب
عیان ز پردهٔ خاموشیست تقریرم
هوش مصنوعی: نمیخواهم به بیهوده سخن بگویم، زیرا مانند کتابی که به روشنی نوشته شده، چیزی برای گفتن ندارم که در پس سکوت پنهان باشد.
به سینه غنچه پیکان شود مرا گل داغ
جدا ز گلشن کوی تو بسکه دلگیرم
هوش مصنوعی: در دل من، غنچه مانند پیکانی است که زخم جدایی از تو را به وجود آورده است، و به خاطر این درد و غم بسیار از زیبایی و خوشی دورم.
چو ریخت دست قضا رنگ صورت هستی
ز پیچ و تاب رگ برق کرد تحریرم
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت بر سر تقدیر دست میزند و رنگ و شکل واقعیت را تغییر میدهد، مانند رگهای برق که در پیچ و تاب خود، مرا مجبور به نوشتن میکند.
شوم ز دشت نوردی اسیرتر جویا
که همچو خانه دو نقش پای زنجیرم
هوش مصنوعی: من از دشت نوردی خسته و گرفتار شدهام، مانند زنجیری که بر پاهایم است و مرا به شدت محدود کرده و از آزادی بازداشته است.