شمارهٔ ۷۹
نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را
سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را
چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت
طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را
نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس
بود این مملکت با تیغ چوبین نی سواران را
به رنگ شمع محفل مظهر نور یقین گردند
اگر باشد زبان و دل یکی شب زنده داران را
سرشک افشانی چشم سفیدم را تماشا کن
که باشد فیض دیگر سیر صبح روز باران را
به چشم اهل عبرت سنگساری بیشتر نبود
نهان سازد فلک چون در مرصع تاجداران را
به رنگ غنچه از شرم بهار عارضش جویا
سر خجلت به زیر افکنده دیدم گلعذاران را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را
سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را
هوش مصنوعی: اندیشههای دور از مرگ، کسانی که پرهیزگارند را در روز عید، سفرهای از فیض و برکت ارائه نمیدهد. روزهداران نیز از آن بیبهرهاند.
چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت
طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را
هوش مصنوعی: از پر بلبل خون میچکد و او با حسرت ناله میزند، گویی اشک ما نشان از طراوت بهار دارد.
نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس
بود این مملکت با تیغ چوبین نی سواران را
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیای آزادی قدم نمیگذارد اگر که این سرزمین با تبر خشونتبار سواران ناآگاه اداره شود.
به رنگ شمع محفل مظهر نور یقین گردند
اگر باشد زبان و دل یکی شب زنده داران را
هوش مصنوعی: اگر قلب و زبان یکسان باشد، افرادی که شبزندهدارند، مثل شمعی در جمع، نور یقین را به خود میگیرند و میدرخشند.
سرشک افشانی چشم سفیدم را تماشا کن
که باشد فیض دیگر سیر صبح روز باران را
هوش مصنوعی: به تماشای اشکهایی که از چشمانم میریزد بنشین، زیرا این اشکها میتواند نشانهای از زیبایی و خوشی دیگری باشد که در روز بارانی صبح، پدیدار میشود.
به چشم اهل عبرت سنگساری بیشتر نبود
نهان سازد فلک چون در مرصع تاجداران را
هوش مصنوعی: چشمان بیدار و آگاه چیزی جز سنگساری برای عبرت گرفتن نمیبینند، و آسمان هم مانند یک زیور، رازها و واقعیتهای پنهان تاجداران را مخفی میکند.
به رنگ غنچه از شرم بهار عارضش جویا
سر خجلت به زیر افکنده دیدم گلعذاران را
هوش مصنوعی: چهرهاش به رنگ غنچهای است که از شرم بهار به سرش آمده. وقتی نگاه کردم، دیدم گلهای زیبایی که آنجا بودند، سرشان را به زیر انداختهاند.

جویای تبریزی