شمارهٔ ۷۱
صاف حسرت زغمت نشئه طراز است مرا
شیشه دل زتو لبریز گداز است مرا
خوش نماتر شده از جوش غرورش عجزم
نار او رونق بازار نیاز است مرا
رخنهٔ سینه که چون چشم عزیزش دارم
بر رخ دل در فیضی است که باز است مرا
نغمه باشد سب الفت جانم با جم
رشتهٔ عمر همانا رگ ساز است مرا
می نماید غم عشق تو زسر تا پایم
هر سو مو به تن آیینهٔ راز است مرا
شمع سان زنده ام از کاهش عشقش جویا
آب حیوان تن و سرگرم گداز است مرا
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صاف حسرت زغمت نشئه طراز است مرا
شیشه دل زتو لبریز گداز است مرا
هوش مصنوعی: احساساتی عمیق و دردناک به خاطر دوری تو در قلبم وجود دارد. دل من به شدت از عشق تو پر شده و در این وضعیت، به نوعی ذوب و خراب شدهام.
خوش نماتر شده از جوش غرورش عجزم
نار او رونق بازار نیاز است مرا
هوش مصنوعی: احساس میکنم که او به خاطر غرور و شوری که دارد، بسیار زیباتر شده است. اما نیاز من به عشق و توجه او بسیار بیشتر از این زیباییهاست.
رخنهٔ سینه که چون چشم عزیزش دارم
بر رخ دل در فیضی است که باز است مرا
هوش مصنوعی: من در دل خود شکاف و دردی دارم که مانند نگاه محبوبم است و از آن چه در درونم وجود دارد، به من فیض و زیبایی میدهد.
نغمه باشد سب الفت جانم با جم
رشتهٔ عمر همانا رگ ساز است مرا
هوش مصنوعی: آوای دوستی برای روح من مانند رشتهای است که عمر مرا به هم پیوند میزند و مانند رگ زندگی من عمل میکند.
می نماید غم عشق تو زسر تا پایم
هر سو مو به تن آیینهٔ راز است مرا
هوش مصنوعی: غم عشق تو از سر تا پای من را فراگرفته است، و هر جا که میروم، موهایم مانند آینهای از رازها را نشان میدهند.
شمع سان زنده ام از کاهش عشقش جویا
آب حیوان تن و سرگرم گداز است مرا
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که از عشق او کم شدن را تجربه میکند، و به دنبال آب حیات برای بدنم میگردم، در حالی که در حال ذوب شدن از عشق او هستم.

جویای تبریزی