شمارهٔ ۷۰۱
سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد
بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد
به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن
که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد
ببر از خلق تا دایم توانی با خدا بودن
کسی کو خود به تنهایی کند تنها نمی باشد
به غیر از دشت وسعت مشربی کان فیضها دارد
چراغی در ته دامان هر صحرا نمی باشد
ز تمکینت گرانبار ادب شد محفل مستان
چو گل وا شو که در بزم می استغنا نمی باشد
ز بس نادیدهٔ مهر و وفایم خوبرویان را
نمی دانم که می باشد مروت یا نمی باشد
به هر تاری ز زلفش عالمی دل بستگی دارد
بلی هر سر که بینی خالی از سودا نمی باشد
شب هجر تو چندان گریه بر من زور می آرد
که شور اشک خونینم کم از دریا نمی باشد
فور است از دورنگی تا به حدی خاطرم جویا
که بتوان گفت در باغم گل رعنا نمی باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد
بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیزی به زیبایی نگاه محبوب نمیرسد و هیچ بلایی به اندازهی آن زیبایی در جهان وجود ندارد.
به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن
که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی از خود بیخود شود، نمیتوان فهمید که در این مسیر چگونه میتوان به خود بازگشت، چون در این مسیر نشانهای از پاهای خود نمیگذارد.
ببر از خلق تا دایم توانی با خدا بودن
کسی کو خود به تنهایی کند تنها نمی باشد
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همیشه با خدا باشی، از دیگران فاصله بگیر. کسی که به تنهایی میتواند خود را از دیگران جدا کند، هرگز تنها نخواهد بود.
به غیر از دشت وسعت مشربی کان فیضها دارد
چراغی در ته دامان هر صحرا نمی باشد
هوش مصنوعی: به جز دشت وسیع و سرشار از برکت که منابع فیض در آن وجود دارد، در انتهای هر صحرا هیچگونه نوری یافت نمیشود.
ز تمکینت گرانبار ادب شد محفل مستان
چو گل وا شو که در بزم می استغنا نمی باشد
هوش مصنوعی: محفل شادمانی به خاطر وجود تو و رفتار با ادب و فاخر تو تحت تاثیر قرار گرفته است. مانند گلی که شکوفا میشود، در بزم و مینوشی خود را آزاد کن، زیرا در این جشن، هیچگونه تنگنظری وجود ندارد.
ز بس نادیدهٔ مهر و وفایم خوبرویان را
نمی دانم که می باشد مروت یا نمی باشد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از محبت و وفاهای زیبایانی که دور و برم هست، بی خبرم، نمیدانم که آیا انسانیت و مروت در آنها وجود دارد یا ندارد.
به هر تاری ز زلفش عالمی دل بستگی دارد
بلی هر سر که بینی خالی از سودا نمی باشد
هوش مصنوعی: هر تار مویی از زلف او جاذبهای دارد که دل ها را به خود جذب میکند؛ درست است که هر انسانی که ببینی، در دلش از عشق و جنون خبری هست.
شب هجر تو چندان گریه بر من زور می آرد
که شور اشک خونینم کم از دریا نمی باشد
هوش مصنوعی: در شبهای جدایی تو، آنقدر گریه بر من فشار میآورد که اشکهای خونینم کمتر از دریا نیست.
فور است از دورنگی تا به حدی خاطرم جویا
که بتوان گفت در باغم گل رعنا نمی باشد
هوش مصنوعی: در اثر دورنگی و دوگانگی، اجازه بده تا به حدی از ذهنم بیرون بیاید که بتوانم بگویم در باغم، گل زیبایی وجود ندارد.