شمارهٔ ۶۹۸
کدامین شب به خواب آن روی خندانم نمیآید
که دریاهای خون از چشم گریانم نمیآید
مگر زد برق آهم کاروان اشک خونین را
که عمری شد به طوف طرف دامانم نمیآید
کمانابرویی دیدم که مانند پر ناوک
ز حیرانی به هم صفهای مژگانم نمیآید
شکفتم گل گل از داغ تنمایش و زین داغم
که او هرگز به گلگشت گلستانم نمیآید
به پیش محرم و بیگانه غلتیدم به خون دل
کسی را رحم بر حال پریشانم نمیآید
دمی نبود که دل از رخنههای سینه از هجرت
به استقبال هر چاک گریبانم نمیآید
ندیدم همچو ترک چشم او قبقاج اندازی
برون کس با بت برگشته مژگانم نمیآید
کدامین صبحدم کاندر هوای غنچهٔ لعلش
چو گل چاک گریبان تا به دامانم نمیآید
چرا جویا نغلتد بر دل اهل سخن نظمم
که بر لب غیر گوهرهای غلتانم نمیآید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کدامین شب به خواب آن روی خندانم نمیآید
که دریاهای خون از چشم گریانم نمیآید
هوش مصنوعی: هر شب که میخوابم، آن چهره خندان را نمیبینم و این برایم خیلی دردناک است، به طوری که اشکهایم مانند دریاها روان میشوند.
مگر زد برق آهم کاروان اشک خونین را
که عمری شد به طوف طرف دامانم نمیآید
هوش مصنوعی: شاید همین که ناگهان احساس شدید غم و اندوه کردم، باعث شد که کاروان اشکهای غمناک من به یاد خاطرات گذشته برگردد، در حالی که مدتهاست این احساسات بهدور از من بودهاند.
کمانابرویی دیدم که مانند پر ناوک
ز حیرانی به هم صفهای مژگانم نمیآید
هوش مصنوعی: چشمی را دیدم که به خاطر زیباییاش، مثل پر تیر، باعث حیرت و شگفتی من شده است و به همین دلیل، نمیتواند مژگانم را به خوبی مرتب کند.
شکفتم گل گل از داغ تنمایش و زین داغم
که او هرگز به گلگشت گلستانم نمیآید
هوش مصنوعی: من از دلتنگی برای او به شدت غمگین شدهام و میدانم که او هرگز به دیدار باغ زیبایم نخواهد آمد.
به پیش محرم و بیگانه غلتیدم به خون دل
کسی را رحم بر حال پریشانم نمیآید
هوش مصنوعی: در برابر کسانی که به من نزدیک و همچنین بیگانه هستند، به شدت در غم و اندوه فرو رفتهام و هیچکس به وضعیت ناگوار و سردرگم من اهمیتی نمیدهد.
دمی نبود که دل از رخنههای سینه از هجرت
به استقبال هر چاک گریبانم نمیآید
هوش مصنوعی: هیچ لحظهای نیست که دل من از درد جدایی و هجرت به سراغ چاکهای گریبانم نیاید.
ندیدم همچو ترک چشم او قبقاج اندازی
برون کس با بت برگشته مژگانم نمیآید
هوش مصنوعی: من هرگز دیدهام که زیبایی همچون چشمان او وجود داشته باشد، هیچکس با چشمهای خوابآلودش نمیتواند برگردد.
کدامین صبحدم کاندر هوای غنچهٔ لعلش
چو گل چاک گریبان تا به دامانم نمیآید
هوش مصنوعی: کدام صبحی است که در هوای گلهای قرمز، مانند گلی که لباسش را پاره کرده، به سمت من نمیآید؟
چرا جویا نغلتد بر دل اهل سخن نظمم
که بر لب غیر گوهرهای غلتانم نمیآید
هوش مصنوعی: چرا اهل صحبت به دنبال این هستند که شعر من را درک کنند؟ زیرا کلماتی که بر زبان دیگران جاری میشود، نمیتواند با ارزشهای شعر من برابر شود.