گنجور

شمارهٔ ۶۹۴

هر که چون صبح خودنمایی کرد
پیرهن بر تنش قبایی کرد
عشوهٔ لاجوردیی که تراست
رنگ روی مرا طلایی کرد
چون توان دید ماه را کامشب
چهره شد با تو بی حیایی کرد
دیدهٔ من ز دیدن رویت
آشنایی به روشنایی کرد
نخورد آبی از زلال وصال
دل که او خوی با جدایی کرد
شوخ بالا بلند من جویا
سرو را خنده بر رسایی کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که چون صبح خودنمایی کرد
پیرهن بر تنش قبایی کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در اوج نشاط و زیبایی خود را نشان دهد، با افتخار و آراستگی ظاهر می‌شود.
عشوهٔ لاجوردیی که تراست
رنگ روی مرا طلایی کرد
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو، که همچون رنگ آبی لاجوردی است، باعث شده چهره‌ام رنگ طلایی بگیرد و درخشان شود.
چون توان دید ماه را کامشب
چهره شد با تو بی حیایی کرد
هوش مصنوعی: امشب که چهره ماه را می‌بینی، با تو بی‌پروا و جسور شده است.
دیدهٔ من ز دیدن رویت
آشنایی به روشنایی کرد
هوش مصنوعی: چشم من با دیدن چهره‌ات، آشنا شد و مثل روز روشن شد.
نخورد آبی از زلال وصال
دل که او خوی با جدایی کرد
هوش مصنوعی: دل او از نوشیدن آب زلال وصال محروم مانده؛ چرا که خود را با جدایی آشتی داده است.
شوخ بالا بلند من جویا
سرو را خنده بر رسایی کرد
هوش مصنوعی: دوست شوخ و قدبلند من، با کنجکاوی به سراغ سرو رفت و او را به خنده واداشت.