گنجور

شمارهٔ ۶۹۲

با همه اعضا مرا چون ابر گریان ساختند
همچو شاخ گل سراپای تو خندان ساختند
شکرین لعلت ز موج آب حیوان ساختند
نقل دندان ترا از شیرهٔ جان ساختند
حسن شوخی را که عالم روشن است از پرتوش
در حجاب پردهٔ اظهار پنهان ساختند
نکهت گل رنگ یاقوت و خمیر صبح را
گرد آوردند و آن سیب زنخدان ساختند
خاکسارانی که از اول گریان دشمنند
همچو صحرا از لباس آخر به دامان ساختند
موج رنگ سنبل و طوفان بوی مشک را
جمع آوردند و آن زلف پریشان ساختند
خلعت مجنونی ام روزی که در بر کرد عشق
از فضای وسعت مشرب بیابان ساختند
کاکل مشکین و زلف عنبرین دستی بهم
داده جویا خاطر ما را پریشان ساختند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با همه اعضا مرا چون ابر گریان ساختند
همچو شاخ گل سراپای تو خندان ساختند
هوش مصنوعی: با همه وجودم مرا به شدت غمگین کردند، در حالی که تو مانند شاخه‌ای از گل همیشه شاد و خندان به نظر می‌رسی.
شکرین لعلت ز موج آب حیوان ساختند
نقل دندان ترا از شیرهٔ جان ساختند
هوش مصنوعی: شیرینی لب‌هایت باعث شده تا از آب زندگی، نقل‌ها و داستان‌هایی بسازند و دندان‌های تو را از عصاره روح و جانت خلق کرده‌اند.
حسن شوخی را که عالم روشن است از پرتوش
در حجاب پردهٔ اظهار پنهان ساختند
هوش مصنوعی: زیبایی شوخی و خوشمزگی آن باعث شده که عالم و هستی با نور خودش روشن شود، اما در عین حال این زیبایی در پس پرده‌ای پنهان باقی مانده است.
نکهت گل رنگ یاقوت و خمیر صبح را
گرد آوردند و آن سیب زنخدان ساختند
هوش مصنوعی: عطر گل و رنگ یاقوت و خمیر صبح را جمع کردند و آن را به شکل یک سیب زیبا در آوردند.
خاکسارانی که از اول گریان دشمنند
همچو صحرا از لباس آخر به دامان ساختند
هوش مصنوعی: افرادی که از ابتدا در برابر دشمنان گریه کرده‌اند، مانند صحرا که با رسیدن به لباس آخر (زمان پایانی) به دامان می‌آورد، نشان‌دهنده‌ی ناتوانی یا ناامیدی‌شان هستند.
موج رنگ سنبل و طوفان بوی مشک را
جمع آوردند و آن زلف پریشان ساختند
هوش مصنوعی: موج‌های رنگی سنبل و طوفان‌های عطری مشک همگی جمع شدند و زلفی پریشان و غیرقابل کنترل را به وجود آوردند.
خلعت مجنونی ام روزی که در بر کرد عشق
از فضای وسعت مشرب بیابان ساختند
هوش مصنوعی: روزی که عشق در آغوشم جا گرفت، لباسی از دیوانگی به من بخشید و در دل بیابان، دنیای وسیعی برایم خلق کرد.
کاکل مشکین و زلف عنبرین دستی بهم
داده جویا خاطر ما را پریشان ساختند
هوش مصنوعی: موهای سیاه و زلف‌های طلایی با هم ارتباطی برقرار کردند و باعث شدند که دل ما درهم برهم و نگران شود.