گنجور

شمارهٔ ۶۷۵

غمی به خاطرم از بیش و کم نمی آید
به هر دلی که رضاجوست غم نمی آید
به هر چه می کنی، امیدوار بخشش باش!‏
که از کریم به غیر از کرم نمی آید
گسیختن نتواند چو با تو دل پیوست
ز هر که رام تو گردید رم نمی آید
فغان که غافلی از نکهت کباب دلم
به هر کجا که تویی بوی غم نمی آید
امید رحم ز چشم تو عین ساده دلیست
کزین سیاه درون جز ستم نمی آید
مجوی جوهر مردی ز خودنما جویا
که هیچ کار ز شیر علم نمی آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غمی به خاطرم از بیش و کم نمی آید
به هر دلی که رضاجوست غم نمی آید
هوش مصنوعی: من از زیاد و کم چیزی در دل ندارم، زیرا هر کسی که راضی باشد، غمی به دلش راه نمی‌یابد.
به هر چه می کنی، امیدوار بخشش باش!‏
که از کریم به غیر از کرم نمی آید
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام می‌دهی، با امید به بخشش و مهربانی رفتار کن، زیرا از فرد بخشنده جز خوبی و سخاوت انتظار نمی‌رود.
گسیختن نتواند چو با تو دل پیوست
ز هر که رام تو گردید رم نمی آید
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از تو جدا شود وقتی دل به تو پیوند خورده است، حتی اگر کسی با تو آرام و نرم باشد، نمی‌تواند از تو دور شود.
فغان که غافلی از نکهت کباب دلم
به هر کجا که تویی بوی غم نمی آید
هوش مصنوعی: آه، که تو بی‌خبر از لذت کباب دلم هستی؛ هر کجا که تو هستی، بوی غم نمی‌رسد.
امید رحم ز چشم تو عین ساده دلیست
کزین سیاه درون جز ستم نمی آید
هوش مصنوعی: امید به مهربانی تو ناشی از سادگی و بی‌خبری است، زیرا از دل تاریک و پر از درد تو چیزی جز ظلم و ستم نمی‌تواند برآید.
مجوی جوهر مردی ز خودنما جویا
که هیچ کار ز شیر علم نمی آید
هوش مصنوعی: به دنبال حقیقت و ارزش واقعی انسانیت باش، نه نمایش‌ها و خودنمایی‌ها. زیرا هیچ کار ارزشمندی از کسانی که تنها به ظاهر خود می‌پردازند و علم را در درون خود ندارند، به ثمر نمی‌رسد.