گنجور

شمارهٔ ۶۶۸

شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود
بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود
دیده دیدم که به خوناب جگر می غلتید
خبر از حال دلم نیست ندانم چون بود
معنیی نیست در این نشئه مگر با مجنون
آنکه پنداشمتش بی خرد افلاطون بود
شوخی رنگ تو می آمدم امشب بخیال
دیده ام تا به سحر جام می گلگون بود
چه کشیده است ز عالم به دماغی که نداشت
آنکه از دایرهٔ باده کشان بیرون بود
شأن هم چشمی جویا نبود مجنون را
هر سرشکی که چکید از مژه ام مجنون بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود
بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود
هوش مصنوعی: شب که به خاطر دوری تو حال و روزم تغییر کرده بود، در دستم جام شراب بود که از غم و درد پر از خون می‌نمود.
دیده دیدم که به خوناب جگر می غلتید
خبر از حال دلم نیست ندانم چون بود
هوش مصنوعی: چشمانم تصویری را مشاهده کردند که در آن، غم و درد عمیق درونم نمایان بود. اما نمی‌دانم این حال و احساسات من چگونه است و از آنچه در دل دارم، خبری ندارم.
معنیی نیست در این نشئه مگر با مجنون
آنکه پنداشمتش بی خرد افلاطون بود
هوش مصنوعی: در این حالت هیچ معنایی وجود ندارد، جز اینکه با مجنون هم‌داستان شویم، کسی که تو را بی‌خود تصور می‌کند، اما در واقع افلاطون در نظر او به‌زعم خود دیوانه‌ای بیش نیست.
شوخی رنگ تو می آمدم امشب بخیال
دیده ام تا به سحر جام می گلگون بود
هوش مصنوعی: امشب به خاطر رنگ چشمان تو، به شدت در حال شوخی و بازی بودم و تا سپیده‌دم، در خیال تو غرق در شراب سرخ و خوشبو بودم.
چه کشیده است ز عالم به دماغی که نداشت
آنکه از دایرهٔ باده کشان بیرون بود
هوش مصنوعی: آنکه هرگز با باده و میگساری ارتباط نداشت و در دایرهٔ آن نبود، چه مشکلات و رنج‌هایی را از دنیا متحمل شده است.
شأن هم چشمی جویا نبود مجنون را
هر سرشکی که چکید از مژه ام مجنون بود
هوش مصنوعی: مجنون هرگز به مقام و جایگاه خود اهمیت نمی‌دهد و هر اشکی که از چشمانش بریزد، نشان از عشق و دیوانگی اوست.