شمارهٔ ۴۷
چشم بستن شمعسان بیتاب میسازد مرا
ور به رخسارت گشایم آب میسازد مرا
آتش رخسار او نگذاشت در چشمم نمی
با وجود آنکه هردم آب میسازد مرا
صندل درد سرم، از درد می سامان مکن!
من که مخمورم شراب ناب میسازد مرا
گر توانم کردن از خود پهلوی همت تهی
آسمان با سرکشی محراب میسازد مرا
با وجود آنکه جویا در گداز حیرتم
لذت سرگشتگی گرداب میسازد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشم بستن شمعسان بیتاب میسازد مرا
ور به رخسارت گشایم آب میسازد مرا
هوش مصنوعی: با بستن چشمانم، مانند شمعی که در حال ذوب شدن است، دلم تنگ و آشفته میشود. و اگر چهرهات را ببینم، مانند آب، حال و هوایم تغییر میکند و شاداب میشوم.
آتش رخسار او نگذاشت در چشمم نمی
با وجود آنکه هردم آب میسازد مرا
هوش مصنوعی: چهره زیبای او آنقدر جذاب و خیرهکننده است که نمیتوانم به او نگاه کنم، حتی با وجود اینکه هر لحظه دلم را میسوزاند و به من آسیب میزند.
صندل درد سرم، از درد می سامان مکن!
من که مخمورم شراب ناب میسازد مرا
هوش مصنوعی: من به خاطر دردی که دارم، نمیخواهم کسی مرا درمان کند. من در حال حاضر در حال نشئه شدن هستم و این حالت خاص خودم مرا به سوی خوشی میبرد.
گر توانم کردن از خود پهلوی همت تهی
آسمان با سرکشی محراب میسازد مرا
هوش مصنوعی: اگر بتوانم، از خودم به اندازه ای قوی هستم که آسمان را به خاطر شور و شوقم به عبادت، به زیر میآورم و کارهای بزرگی انجام میدهم.
با وجود آنکه جویا در گداز حیرتم
لذت سرگشتگی گرداب میسازد مرا
هوش مصنوعی: با اینکه در حال جستجو و تردید هستم، اما این احساس سردرگمی برایم جذاب و لذتبخش است.

جویای تبریزی