گنجور

شمارهٔ ۴۲۱

در کنار خویش هر کس آن برو دوش آورد
آفتابی را چو ماه نو در آغوش آورد
جیب صبح از رشک بر باد دریدن می رود
گر صبا بویی از آن نسرین بناگوش آورد
کافرم گر هیچ هندو با مسلمان کرده است
بر سر دل آنچه آن چشم قدح نوش آورد
چون کلاه ناز بر سر کج نهد خورشید من
آسمان را از مه نو حلقه در گوش آورد
می رود بر باد سرپوش فلک همچون حباب
گر دلی را آتش شوق تو در جوش آورد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در کنار خویش هر کس آن برو دوش آورد
آفتابی را چو ماه نو در آغوش آورد
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار خود داشته باشد، گویی آفتابی را در آغوش گرفته است، همچون ماه نو که در آغوش نور خورشید درخشان است.
جیب صبح از رشک بر باد دریدن می رود
گر صبا بویی از آن نسرین بناگوش آورد
هوش مصنوعی: صبح با حسادت به زیبایی‌های نسرین، در حال از هم پاشیدن است، اگر نسیمی به سوی ما بوی آن گل خوشبو را بیاورد.
کافرم گر هیچ هندو با مسلمان کرده است
بر سر دل آنچه آن چشم قدح نوش آورد
هوش مصنوعی: من کافر هستم اگر هیچ هندو با مسلمان در عشق و محبت کاری نکرده باشد، چرا که آن چشم زیبا مانند جامی است که نوشیدنی دل‌انگیزی در آن ریخته شده است.
چون کلاه ناز بر سر کج نهد خورشید من
آسمان را از مه نو حلقه در گوش آورد
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید با کلاهی زیبا و متمایل بر سر آسمان می‌تابد، به مانند این است که آسمان را با گردنبندی از مه، تزئین می‌کند.
می رود بر باد سرپوش فلک همچون حباب
گر دلی را آتش شوق تو در جوش آورد
هوش مصنوعی: سرپوش آسمان همچون حباب به باد می‌رود، وقتی که شوق تو در دل کسی شعله‌ور شود.