گنجور

شمارهٔ ۴۱۲

چون مصور صورت آن جان جانان می‌کشد
دست از صورت نگاری می‌کشد جان می‌کشد
قید تن جان مجرد بهر جانان می‌کشد
یوسف ما را محبت سوی زندان می‌کشد
این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش
چون تغافل بگذرد از حد به نسیان می‌کشد
رو بگردانی اگر یک صبحدم از آفتاب
همچو ماه چارده خورشید نقصان می‌کشد
از برم دل را که زیر بار صد کوه غم است
چشم فتان تو با قلاب مژگان می‌کشد
بس که می‌پیچم به خود زنجیر می‌آرد برون
از جراحت‌های من هرکس که پیکان می‌کشد
رتبهٔ رعنایی سروم بلند افتاده است
بر زمین چون پرتو خورشید دامان می‌کشد
دل به ذوق زخم شمشیرت در آغوش هوس
غنچه‌آسا یک بغل چاک گریبان می‌کشد
این پریشانی که در دل‌ها پریشان گشته است
نیک اگر بینی به آن زلف پریشان می‌کشد
گریه چون بگذشت از حد آفت جان و تن است
قطره چون بسیار شد جویا به طوفان می‌کشد
می‌فریبد عام شیخ از وجد همچون گردباد
خار و خس را سوی خود از باد دامان می‌کشد
ای گران‌جان این قدر لاف سبک‌روحی مزن
می‌شود تیرش ترازو در دل و جان می‌کشد
چون کنم جویا که سیر مجلس نواب را
پیشتر دل می‌کشید اکنون دل و جان می‌کشد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون مصور صورت آن جان جانان می‌کشد
دست از صورت نگاری می‌کشد جان می‌کشد
هوش مصنوعی: وقتی که هنرمند زیبایی و وجود روح محبوب را می‌بیند، از نقاشی و طراحی دست می‌کشد و تنها به عشق و زندگی‌اش توجه می‌کند.
قید تن جان مجرد بهر جانان می‌کشد
یوسف ما را محبت سوی زندان می‌کشد
هوش مصنوعی: در این بیت بیان شده که عشق و محبت به معشوق، باعث می‌شود که جان آزاد و مجرد ما به سوی او کشیده شود و در این راه، مانند یوسف دچار چالشی می‌شویم که ممکن است به زندان عشق منجر شود. در واقع، این عشق و محبت، ما را در مسیر سختی قرار می‌دهد.
این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش
چون تغافل بگذرد از حد به نسیان می‌کشد
هوش مصنوعی: چشم‌پوشی و بی‌توجهی تو به ما را نادیده نگیرید، چون اگر از حد بگذرد، ممکن است به فراموشی برود.
رو بگردانی اگر یک صبحدم از آفتاب
همچو ماه چارده خورشید نقصان می‌کشد
هوش مصنوعی: اگر تو در صبحی، به مانند ماه چهارده، از خورشید روی بگردانی، خورشید هم از تو کم می‌شود.
از برم دل را که زیر بار صد کوه غم است
چشم فتان تو با قلاب مژگان می‌کشد
هوش مصنوعی: دل من زیر وزن سنگین غم‌های فراوان است، اما نگاه زیبای تو با مژه‌هایت مانند قلابی، آن را به سوی خود می‌کشد.
بس که می‌پیچم به خود زنجیر می‌آرد برون
از جراحت‌های من هرکس که پیکان می‌کشد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مدام درگیر خودم هستم، هر کسی که بخواهد به من آسیب بزند، از زخم‌های من بهره‌برداری می‌کند.
رتبهٔ رعنایی سروم بلند افتاده است
بر زمین چون پرتو خورشید دامان می‌کشد
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوهی که همیشه بر بلندایی بوده، حالا به زمین افتاده و مانند نور خورشید که به زمین می‌تابد، حالتی دل‌نشین و جذاب پیدا کرده است.
دل به ذوق زخم شمشیرت در آغوش هوس
غنچه‌آسا یک بغل چاک گریبان می‌کشد
هوش مصنوعی: دل به خاطر زخم شمشیرت، مثل غنچه‌ای در آغوش آرزوها، با شوق و درد، گریبانش را می‌کشد.
این پریشانی که در دل‌ها پریشان گشته است
نیک اگر بینی به آن زلف پریشان می‌کشد
هوش مصنوعی: این بی‌نظمی و آشفتگی که در قلب‌ها به وجود آمده، اگر به دقت نگاه کنی، به همان زلف‌های آشفته و پریشان مربوط می‌شود.
گریه چون بگذشت از حد آفت جان و تن است
قطره چون بسیار شد جویا به طوفان می‌کشد
هوش مصنوعی: اگر گریه به حدی زیاد شود که از کنترل خارج گردد، برای روح و جسم آسیب‌زا خواهد بود. همچنین، اگر بارش باران به اندازه زیاد شود، می‌تواند به طوفان و ویرانی منجر گردد.
می‌فریبد عام شیخ از وجد همچون گردباد
خار و خس را سوی خود از باد دامان می‌کشد
هوش مصنوعی: شیخ معمولی با شور و هیجان خود مردم را فریب می‌دهد، همان‌طور که گردباد خار و علف‌های بی‌ارزش را به سوی خود می‌کشد.
ای گران‌جان این قدر لاف سبک‌روحی مزن
می‌شود تیرش ترازو در دل و جان می‌کشد
هوش مصنوعی: ای عزیز، اینقدر به خود نبال و از بی‌خیالی نگو، زیرا این سخنان بی‌محتوا دل و جان تو را تحت تاثیر قرار می‌دهد و بر تو اثر می‌گذارد.
چون کنم جویا که سیر مجلس نواب را
پیشتر دل می‌کشید اکنون دل و جان می‌کشد
هوش مصنوعی: چه طور می‌توانم از حال و روز نواب آگاه شوم؟ قبلاً دل را جذب می‌کردند، اما اکنون جان و دل را می‌گیرند.