شمارهٔ ۳۷
گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما
نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما
هیچگه آواز بوی غنچه ای نشنیده ای؟
غافلی از جوش فریاد لب خاموش ما
نیست خورشید اینکه صبح و شام بینی بر افق
کف به لب می آورد دیگ فلک از جوش ما
بسکه غیر از غنچه اش حرفی زکس نشنیده ایم
همچو گل لبریز رنگ و بوست دایم گوش ما
در پی وحشی غزالی بسکه از خود رفته ایم
نوش بر دوش رم عنقاست جویا هوش ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما
نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما
هوش مصنوعی: هرچند معشوق ما در میان ماست و از شراب عشق او مینوشیم، اما حقیقت این است که جز خود ما هیچکس را در آغوش نداریم، مانند حلقهای که در دور کمان است.
هیچگه آواز بوی غنچه ای نشنیده ای؟
غافلی از جوش فریاد لب خاموش ما
هوش مصنوعی: آیا هیچوقت صدای عطر غنچهای را نشنیدهای؟ غافل هستی از هیجان و فریاد خاموشی که در دل ما وجود دارد.
نیست خورشید اینکه صبح و شام بینی بر افق
کف به لب می آورد دیگ فلک از جوش ما
هوش مصنوعی: خورشید را فقط به خاطر روشنایی صبح و شب نبین، که در واقع دیگ آسمان از تلاطم و شورش ما به جوش آمده است.
بسکه غیر از غنچه اش حرفی زکس نشنیده ایم
همچو گل لبریز رنگ و بوست دایم گوش ما
هوش مصنوعی: ما غیر از غنچه هیچ سخنی از دیگران نشنیدهایم، چون گل همیشه پر از رنگ و بوی خوش است و گوش ما همیشه در انتظار است.
در پی وحشی غزالی بسکه از خود رفته ایم
نوش بر دوش رم عنقاست جویا هوش ما
هوش مصنوعی: ما برای یافتن زیبایی و عشق مانند یک غزال وحشی در جستجوی آزادی و رهایی هستیم و این منجر به فراموشی خودمان شده است. در این مسیر، به سمت هدفی ناشناخته و شگفتانگیز حرکت میکنیم که نیازمند هوشیاری و توجه ماست.