شمارهٔ ۳۴۷
سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت
از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت
حسن مستور تو از جامی که پنهان می زدی
شمع شوخی زیر دامان پرند رنگ داشت
با وجود آنکه خاک رهگذار او شدیم
کینهٔ ما را به دل همچون شرر در سنگ داشت
شب که در فکر دهانش غنچه بودم تا سحر
وسعت آباد دلم را جوش معنی تنگ داشت
نامهٔ شوق مرا از دست قاصد می برد
دلبری کز بردن نامم زبانش ننگ داشت
من کجا و تاب استغنای او جویا کجا
سرگرانی های نازش کوه را بی سنگ داشت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت
از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت
هوش مصنوعی: زلفهای جانان با زیبایی و خوشخطی خود، دلها را آرام میکرد. اما گویی از پریشانی و اندوه، با خود و سایهاش در حال جدال بود.
حسن مستور تو از جامی که پنهان می زدی
شمع شوخی زیر دامان پرند رنگ داشت
هوش مصنوعی: زیبایی پنهان تو مانند شمعی است که در زیر دامان پرندهای، رنگ و نور خاصی دارد و به دلیلی که شاید در زیر زمین است، همیشه در حال شوخی و بازی است.
با وجود آنکه خاک رهگذار او شدیم
کینهٔ ما را به دل همچون شرر در سنگ داشت
هوش مصنوعی: با اینکه ما در مسیر او قرار گرفتیم و به خاک پایش تبدیل شدیم، اما در دلمان کینهای همچون جرقهای در سنگ باقی مانده است.
شب که در فکر دهانش غنچه بودم تا سحر
وسعت آباد دلم را جوش معنی تنگ داشت
هوش مصنوعی: در شب وقتی که به فکر چهرهاش بودم، تا صبح دلم پر از آرزو و حس و حالهای شگرف بود، اما در عین حال احساس میکردم که این حسها برایم کوچک و محدودند.
نامهٔ شوق مرا از دست قاصد می برد
دلبری کز بردن نامم زبانش ننگ داشت
هوش مصنوعی: نامهای که پر از شوق و اشتیاق است، توسط پیامآور به دست دیگری میرسد، اما زیبایی او به قدری است که نمیخواهد نام مرا به زبان بیاورد، زیرا برایش عیب و ننگ محسوب میشود.
من کجا و تاب استغنای او جویا کجا
سرگرانی های نازش کوه را بی سنگ داشت
هوش مصنوعی: من کجا و توانایی بینیازی او کجا؟ من چهطور میتوانم به دنبال جذبهها و زیباییهای او بروم، در حالی که او مانند کوهی است که بدون سنگ و سختی نمیتوان به آن رسید؟

جویای تبریزی