گنجور

شمارهٔ ۳۳۹

آرام در مقام رضای خدا گرفت
دست کسی که دامن آل عبا گرفت
باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات
مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت
ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم
از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت
در پرده شمیم گل از شرم شد نهان
رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت
خون کدام بلبل بیدل به خاک ریخت
کز گل بهار زر به سپر خونبها گرفت
داغم که امشب آینهٔ زنگ بسته ی
آن هرزه خرج جلوه ز مه رونما گرفت
جویا! زتلخکامی نومیدی آرمید
کام خود آنکه از دل بی مدعا گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آرام در مقام رضای خدا گرفت
دست کسی که دامن آل عبا گرفت
هوش مصنوعی: آرامش و سکون به کسی دست می‌دهد که در تلاش برای جلب رضایت خدا، به دامن اهل بیت و شخصیت‌های بزرگ نزدیک شود.
باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات
مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت
هوش مصنوعی: هر نفس او مانند سپیده‌دمی است که مایه حیات می‌شود و عشق او در دل هر کسی که از صدق و پاکی برخوردار است، جای می‌گیرد.
ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم
از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت
هوش مصنوعی: می‌ترسم که به خاطر بی‌وفایی و سردی آن کس، دل من همچون شیشه‌ای شکننده و آسیب‌پذیر شود.
در پرده شمیم گل از شرم شد نهان
رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت
هوش مصنوعی: در فضا عطر گل به دلیل شرم و خجالت پنهان شده است و رنگت مانند کسی است که تحت تأثیر شراب قرار دارد، که به تدریج جلوه‌ی زیبای تو را در بر گرفته است.
خون کدام بلبل بیدل به خاک ریخت
کز گل بهار زر به سپر خونبها گرفت
هوش مصنوعی: خون کدام بلبل بی‌تاب بر روی خاک ریخته شده که از گل‌های بهاری، زر و طلا به عنوان بهایی برای خونش دریافت کرده است؟
داغم که امشب آینهٔ زنگ بسته ی
آن هرزه خرج جلوه ز مه رونما گرفت
هوش مصنوعی: امشب به خاطر درد و سوز دل، آینه‌ای که زنگ زده و نشانه‌های زیبایی را نشان می‌دهد، خود را به نمایش می‌گذارد.
جویا! زتلخکامی نومیدی آرمید
کام خود آنکه از دل بی مدعا گرفت
هوش مصنوعی: ای جویا! کسی که از دل بی‌ادعا و بی‌خواهش، کام خود را به دست آورده، از تلخی و نومیدی رهایی یافته است.