گنجور

شمارهٔ ۳۲۸

چو با تو کار دل ای ماهپاره افتاده است
زچشم اشک بعینه ستاره افتاده است
زبان سرمهٔ دنباله دار می گوید
سیاه مستی چشمش گذاره افتاده است
مرا ز دیدن صبح دوباره شد روشن
که چرخ را نفسش در شماره افتاده است
زجوش موج طراوت ترا زلجهٔ حسن
بهار عنبر خط بر کناره افتاده است
سزد ز خویش چو شبنم روم به بال نگاه
مرا که بر تو گذار نظاره افتاده است
ترا دلیل به بیچارگی دل جویا
همین بس است که در فکر چاره افتاده است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو با تو کار دل ای ماهپاره افتاده است
زچشم اشک بعینه ستاره افتاده است
هوش مصنوعی: وقتی که دل من به عشق تو گرفتار شده، اشک‌هایم به مانند ستاره‌هایی در چشمانم می‌درخشند.
زبان سرمهٔ دنباله دار می گوید
سیاه مستی چشمش گذاره افتاده است
هوش مصنوعی: زبان مانند سرمه‌ای است که به دنباله‌اش می‌کشد و می‌گوید محبوبش چشمی تاریک و مست دارد که در آن رویایی به وقوع پیوسته است.
مرا ز دیدن صبح دوباره شد روشن
که چرخ را نفسش در شماره افتاده است
هوش مصنوعی: وقتی صبح را دیدم، همه‌چیز برایم روشن و واضح شد، چرا که به نظر می‌رسد حرکت زمان به پایان رسیده و نفس چرخ روزگار به شماره افتاده است.
زجوش موج طراوت ترا زلجهٔ حسن
بهار عنبر خط بر کناره افتاده است
هوش مصنوعی: از حرکت موج، تازگی تو به زیبایی بهار شبیه است که مانند بخار عطر بر لب ساحل نشسته است.
سزد ز خویش چو شبنم روم به بال نگاه
مرا که بر تو گذار نظاره افتاده است
هوش مصنوعی: اینجا می‌گوید که اگر مانند شبنم از خودم جدا شوم، سزاوار است که به چشمان تو نگاه کنم، زیرا نگاه من به تو افتاده است و بر تو می‌نگرم.
ترا دلیل به بیچارگی دل جویا
همین بس است که در فکر چاره افتاده است
هوش مصنوعی: تنها دلیل بر ناچاری و درماندگی دل تو این است که به فکر پیدا کردن راه حلی افتاده است.