شمارهٔ ۳۲۲
نخل را باد خزان تنها نه عریان کرد و رفت
برگ عیشش عندلیبان را پریشان کرد و رفت
مشفق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت
لاله زار سینهٔ ما را نیستان کرد و رفت
رنگ و بویی کز رخ و زلفش نسیم اندوخت دوش
صبحگاهان صرف تعمیر گلستان کرد و رفت
شوخ رنگین جلوهٔ من تا از این وادی گذشت
دشت را از لاله خون دل به دامان کرد و رفت
کار دل با تیغ ابرویی است کز نظاره ای
چشم را بر روی ما زخم نمایان کرد و رفت
تخم اشکی هر که امروز از پشیمانی فشاند
بهر خود صحرای محشر را گلستان کرد و رفت
از سر زلف که آمد رو به این وادی نسیم
خاطر آسوده ام جویا پریشان کرد و رفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نخل را باد خزان تنها نه عریان کرد و رفت
برگ عیشش عندلیبان را پریشان کرد و رفت
هوش مصنوعی: باد خزان نه تنها بر تنه نخل تاثیر گذاشته و آن را عریان کرده، بلکه برگهای شادابش را نیز به حال پریشانی برای پرندههای خوشصدا درآورده و سپس رفته است.
مشفق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت
لاله زار سینهٔ ما را نیستان کرد و رفت
هوش مصنوعی: مشفق قیقاچی که با چشمان پرمهر و زیبایش دل ما را شاد کرد و سپس به آرامی از کنار ما رفت، همچون لالهای که در دشت رنج و درد ما، گلی سرسبز و پرانرژی برافراشت و سپس دور شد.
رنگ و بویی کز رخ و زلفش نسیم اندوخت دوش
صبحگاهان صرف تعمیر گلستان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دیشب نسیمی که بوی خوش و رنگ و زیبایی از چهره و موی او برداشت، صبح زود آمد تا گلستان را تر و تازه کند و سپس رفت.
شوخ رنگین جلوهٔ من تا از این وادی گذشت
دشت را از لاله خون دل به دامان کرد و رفت
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و شاداب من، وقتی از این سرزمین عبور کرد، دشت را از گلهای لالهای که از دل شکستهام به رنگ خون درآورد و سپس رفت.
کار دل با تیغ ابرویی است کز نظاره ای
چشم را بر روی ما زخم نمایان کرد و رفت
هوش مصنوعی: دل ما با زیبایی چشم کسی جریحهدار شده است، که پس از یک نگاه، زخم عشق را بر دل ما باقی گذاشت و رفت.
تخم اشکی هر که امروز از پشیمانی فشاند
بهر خود صحرای محشر را گلستان کرد و رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز از روی تأسف و پشیمانی اشکی بریزد، برای خودش میتواند روز قیامت را به باغی سرسبز مبدل کند و سپس برود.
از سر زلف که آمد رو به این وادی نسیم
خاطر آسوده ام جویا پریشان کرد و رفت
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی که از سمت موهای او وزید، به این سرزمین آمد و در حالی که آرامش خاطرم را به من داد، به شکلی نگران کننده و بیخبر از خودم، رفت.

جویای تبریزی